مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

درد دل...

نوشته بودم یک هزارم مشکلاتم را روی کاغذ، کاغذ که نه... روی کیبورد می آورم و نوشته بودید خانه ی خودت است بنویس و راحت باش. حقیقتا بعضی حرفها را در تنهایی خودم هم نمی توانم به زبان بیاورم چه رسد به اینجا که شماها هستید... بعضی حرفها را در تنهایی خانه هم نباید به زبان آورد، بعضی دردها یواشکی تر از آنی هستند که فکرش را می کنیم. 

یک پست گریه دار نوشته م که هنوز آپش نکرده ام، قرار بود مال خودم باشد اما شاید کمی اطلاعات بهش اضافه کنم و در صورت تمایل رمزش را به دوستداران مگلاگ! بدهم. لا به لای شکوه ها و نوشته هایم دلیل مرگ نا به هنگام پسر عمه را هم نوشته ام، فلذا اگر دل رحم و دل نازکید، رمز را طلب نکنید. اگر طاقتش را دارید رمز را بخواهید تا تقدیم کنم، ایمیل ندارم ایمیلهایتان را بگذارید تا از کسی کمک بخواهم برای دادن رمز... 

روز خوش و عیدتان هزار هزار بار مبارک. عید ما که عید نشد... 

نظرات 16 + ارسال نظر
سروین 1395/05/25 ساعت 16:58 http://sarveen.blogsky.com

سلام مگی.تسلیت میگم.من حالتو درک میکنم.چون پارسال دو مورد از همین مرگ های ناگهانی داشتیم که فکرش تا مدت ها از زندگی ساقطم کرده بود.شرحش رو تو وبلاگم نوشته م البته.میتونم رمزتو داشته باشم؟

سلام، خدا مرگ جوون نشونمون نده دیگه...
قسمش دادم فقط بعد 80 سالگی...
چیزی نخواهم نوشت رمزی:)

عید ما هم عید نشد، نشد که بشه

اشکام... اشکام... اشکااام.............

مطهره 1395/05/25 ساعت 01:07 http://aban19.blogfa.com

مگی جان ، واقعا نمیتونستم چیزی بگم این چند وقته ، مارو هم شریک بدون تو غمت ،،،، خدا بهتون صبر بده

ممنونم... دعام کن

شبنم 1395/05/25 ساعت 00:26

سلام مگی جون... ان شاالله خدا کمک کنه و بزودی دلتون روشن و شاد بشه... خدا کنه هیچ وقت ناراحت و غمگین نباشی... دوست داشتی به منم رمز بده... کاش می تونستم آرومت کنم...

امیدوارم بشه، امیدوارم...
آروم میشیم، اما دیگه هیچی مثل قبل نمیشه

سلام مگی جان.تمام اینروزها خیلی دلم پیشت بود هر چند همیشه خواننده خاموشم.یه پیشنهاد دارم بیا یه کاری انجام بدیم.مثلا یه ختم صلوات بزرگ..یا یک ختم قران برای پسر عمه انجام بدیم.اینجا اعلام کنی و دوستان هم در صورت تمایل همراهی کنند.من هستم.با وجودیکه دلم نازکه ولی میخوام حتما پست رمزدارت رو بخونم و برایش قران بخوانم.یک سوره مثل سوره یاسین

سلام...
راستش خیلی دلم می خواست، اما فرصت دسته بندی نداشتم، شاید همین ختم صلوات برای شادی روحش و آروم شدن عمه، بابا و خواهرش خوب باشه...
ممنونم از مهرتون

سپیده 1395/05/25 ساعت 00:03

سلام تسلیت میگم واقعا ناراحت شدم اصلا باورم نمیشه این نوشته های شما باشه امیدوارم خداوند به شما صبر بده ،به خاطر یه مسئله کاری نتونستم مدتی وبلاگها رو بخونم وقتی صفحه شما رو باز کردم واقعا متاسف شدم ، اگر براتون امکانش هست رمزی ننویسین چون من وبلاگ ندارم ولی نوشته شما و چند تا از دوستانو همیشه دنبال میکنم، با ارزوی صبر برای شما

متاسفانه نوشته های منه و اینا فقط یک بخش از دردهای زندگی این روزهامه، دردهای جور وا جور زیاد دارم در ابعاد مختلف متاسفانه...
رمزی نمی نویسم. چشم

khorshid 1395/05/24 ساعت 23:39

سلام مگهان عزیز
کاش صمیمیت و آشنایی حقیقی بینمون وجود داشت. شاید به اندازه قطره اشکی میتونستم بار غم و غصت رو کم کنم. عزیز جانم زندگی با همه این مرگها و تولدهاست که معنا پیدا میکنه. گاهی دیر ویا گاهی هم هیچوقت از حکمت خدای مهربون سر در نمیاریم. دنیای عجیبیه.
رمز رو اگه صلاح دونستی لطفا برام ایمیل کن

سلام همشهری عزیز
حقیقتا این روزها مایل نیستم هیچ کس رو ببینم پس ابدا خودت رو ناراحت نکن برای دور بودنت... حقیقی ها هیچ خبری از حالم ندارن و هنوز خودخواهانه در تنهایی به سر می برم و حتی آدرس جدیدم(خونه ی عمه) رو ندادم که برای تسلیت بیان........

مگی جان میشه منم رمز داشته باشم؟

منصرف شدم از نوشتنش...
یک دوست قدیمی اینجاست. چه جالب

آرزو 1395/05/24 ساعت 23:12 http://arezu_2014.blogfa.com

سلام
اگه ممکنه رمز رو به من هم بدین

سلام
منصرف شدم :)

نگار 1395/05/24 ساعت 22:58 http://beach2016.blogskay.com

رمزمیدی خانومی،؟!!

منصرف شدم.

SaHeL 1395/05/24 ساعت 22:41

سلام.
خدارحمتشــون کنه.
از خدا صبــــر،صبــر و صبــر میخوام برای همتــون.
ازدست دادن جوون خیلی سخته.
+اگــه مایل بــودین به منم رمز بدین.

سلام
ممنونم...
منصرف شدم...

Nmo 1395/05/24 ساعت 22:06

سلام تسلیت عرض میکنم امیدوارم خدا پسر عمه ی نازنینتون را رحمت کنه، من از خواننده های خاموش هستم خوشحال میشم اگه صلاح دونستین رمز داشته باشم،

سلام
ممنون برای دعا
منصرف شدم.

تیام 1395/05/24 ساعت 20:39

سلام خانمم...مجدد تسلیت میگم...ااگر مایل بودید رمز بمن بدید من شماره تلفن همراهم تقدیم کنم.

سلام
خیلی مچکرم. منصرف شدم

بهار 1395/05/24 ساعت 19:56

اخ بگردم دورت که میدونم این روزهات بسختی می گذره و هیچ کلمه ای شاید نتونه اون دل ناارومت رو اروم کنه بازم می نویسم صبوری کن مگی جان همیشه تو سکوت می خوندمت ولی این روزها که حالتو درک می کنم چون یه روز حال تو رو داشتم مینویسم عزیزکم صبوری کن

ممنونم که روشن شدی عزیزم...
ممنون واقعا

*زهرا* 1395/05/24 ساعت 18:55

ایشالله ک خیلی زود حالت خوب شه...خیییلی زوووود :)

دوس داشتی ممنون میشم ب منم رمز بدی.... بچه های یکی از همسایه هامون خیلی بدجور فوت شدن... چند وقت پیش دوتا پسرشو باهم ازدست داد.... دوتا پسر جوون... دهه شصتی بودن جفتشون.... اونی ک کوچیکتر بود خیلی بدجور مرده بود..خیلی بد! اونم توی تصادف... خدایا مرگ آروم و شیک و مجلسی ب من عنایت فرما!! از اونا ک شب میخوابی و صبح دیگه بیدار نمیشی...خیلی دردناکه!خیییلی... خدا عزیزاتو سلامت نگه داره مگی.. راستی...نمیدونم کدوم پستت بود ک دیدم نوشته بودی وقتی کاری میخوای انجام بدیو اینجا مینویسیش دیگه نمیشه...راستش منم دو سه ماه پیش یه اتفاق خیلی خوب میخواست برام بیوفته و از روی شادی رفتم ب دوستام گفتمش! اما وقتی ب دختر عمم گفتم ک دوستام میدونن فلان ماجرا رو...گف دیووونه...نگو ! گره تو کارت میوفته! راستش تا قبل از اون موضوع اعتقاد نداشتم بش..اما وقتی دیدم اون موضوع اتفاق نیوفتاد دیدم دختر عمم پر بیراه نمیگه!!! و فهمیدم که چرا همه اطرافیانم هیچوقت کاراشون رو نمیگن و وقتی اون کار انجام شد اعلامش میکنن....

خدا همه رو رحمت کنه:(

انشاله که عید شما هم عید است... خوشبختی های کوچک را یادت نره
قوی باش
بخاطر عزیزانی که دلخوش هستند به تو
به لبخندت
به نگاهت
قوی باش
گاهی ناگزیر میشویم از محکم بودن و الان تو اینطوری هستی
ما که وبلاگ داریم
رمز را داخل وبلاگ ها بدی راحت تری تا ایمیل کنی
دوست داشتی به من هم رمز بده
وگرنه من مثل همیشه به نظرت احترام میزارم

...
عید ما که گریه بود و غصه و آه از دعاهایی که تو حرمش کرده بودیم و نشنیده بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد