مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

+ بعدتر اضافه شد.

این ساعات رو ساعات تمیزی یخچال اعلام می کنم. خدانگردار

اگه بدونید چه به سر یخچال نازنینمون اومده زار زااار گریه می کنید به حالم:دی

(یخچال خونه نه البته، یخچال کارگاه)

  اومدم بگم نگفتم قراره برم مسجد؟ از همون زمان در تکاپو هستم و هنوز نماز ظهر و عصرمم نخوندم. چنانی سرم شلوغ شد که فرصت نماز خوندنم پیدا نکردم، همشم اورژانسی بود الانم تازه موفق شدم بشینم و دارم براتون آپ می کنم. بوی دامستوس داره خفه م می کنه، یه کم دیگه مهمونم داریم، مامانم نبوده خونه رو مرتب کردم و زنگ زدم به خواهر و گفتم سفارش کوکی بگیرم یا نه و گفت بله بگیر(!) اینه که الان منتظرم بیاد بریم تو کارگاه و تا پاسی از شب اونجا باشیم. پاهامم ورم کرده از فرط ایستادگی زیاد و فک می کنم کاش می شد نماز رو نشسته خوند. نشسته منظورم نشوریده نیستها، منظورم نشیمن را جایی قرار دادن و نماز خواندن است. مرسی که اینقدر خوبین و چرت و پرتامو می خونین هنوز، دوستون دارم و بغلتون می کنم. خدافظی...


+ فردا میرم پست و یه سری چیز میز دارم که پست کنم. این سری خودمو آماده کردم دیگه نگم پست پیشتاز(!) چرا که همیشه مغزم هنگ می کنه و جای دو واژه ی فوق پشت پیستاز!!! بر زبانم جاری میشه و خواهر و پدرمم همین مشکل رو دارن، واقعا ارثیه! :دی با واژه های شین و سین دار مشکل داریم.