مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

و تسکین این درد با یاد تو، شاید کمی...

 

 همینطور که خمیر کوکی ها رو از یخچال در می آوردم، با آب و تاب بهش می گفتم که عادت به قهر کردن ندارم، که اصلا انگار دل قهر کردن ندارم و نهایت مدتی که ممکنه قهرم ادامه پیدا کنه 40 دقیقه ست. می خواستم بگم ازت ناراحتم بخاطر بعضی از رفتارات، اما اونقدری ناراحت نبودم که وقتی بعد مدتها اومده گند بزنم به اعصابش/اعصابم، پس فقط تاکید کردم که عادت به قهر کردن ندارم.

که یهو نمی دونم چی شد واقعا، واقعا نمی دونم... من اعتقادی به چشم خوردن نداشتم هیچ وقت، خیلی با اصرار انکار می کردم چشم زخم رو، اما یهو نمی دونم چی شد که شروع کرد به گفتن اون حرفها، حالا اون طلبکار بود، اصرار زیادش روی نقاط ضعف رفتاری من و بعد نمی دونم چی شد، اصرار زیادش روی ایرادهای اخلاقی خودش و واقعا نمی دونم چی شد که حس کردم دلم می خواد بهش بگم خفه شه و بذاره هردومون آروم شیم... کاری که هیچ وقت با هیچ کس نکردم، حالا با دوست ترین دوستم حاضر بودم چنین کاری کنم. اما نکردم و جاش به قهری که نباید فرو رفتم، بگذریم که قهرمن قهر نیست و از فردای اون روز، روز از نوست و روزی از نو... اما حداقل مطمینم قهرم کشدار تر از 40دقیقه شده، ای کاش به گذشته م بر نگردم، به روزایی که بود و نبود آدمها برام اهمیتی نداشت. داشت اما ابدا نه اینقدری که حالا برام مهمه، امیدوارم همچنان حفظ دوستام برام مهم باشه... و برای اون هم مهم باشه، که فکر می کنم نیست. برای اون هیچ چیزی توی این دنیا مهم نیست، هیچ چیز جز... داشتم بهش می گفتم که میفهمم هیچ چیز براش اونقدری که باید مهم نیست و من اینو خوب می دونم که مجبور شدیم بحث رو تموم کنیم. 



+ دردم اینه هیچ وقت تو خونه هم کسی حق رو به من نمیده، حاضرم این جریان رو مو به مو برای مادرم شرح بدم و در نهایت منو مقصر کنه، بی درنگ بگه اون درست میگه، به بهترین نحو منظور طرفم رو برام تفسیر کنه و بهم بقبولونه اشتباه از من بوده...البته این مساله بنا به دلایلی قابل مطرح شدن تو خونه نبود. 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.