امروز سال مادربزرگمه، مامانبزرگ مادرم در واقع...
چادرشو سرش می کردم و کمکش می کردم نمازش رو بخونه، منو نمی شناخت بهم به ترکی و روسی میگفت اسمت چیه؟ چرا با من مهربونی؟ بهش می گفتم مگی هستم. می گفتم چون شما خیلی مهربونی، خیلی دلت پاکه ..
آلزایمر گرفته بود. منو نمی شناخت، بهم می گفت گلین، می گفت تو ترکی و باهام فارسی حرف نمی زد، میگفتم من فقط رشتی بلدم با من رشتی حرف بزن مام بزرگ، به سختی قبول می کرد. بهم می گفت می دونی؟ هیچ کس دیگه حرفامو باور نمی کنه، اینکه تو اون جعبه آدم هست، اینکه شبا همیشه ما مهمون داریم. ولی واسشون غذا و میوه نمیاریم، مامانیت میگه لازم نیست. اونا نمی خورن و من می گفتم راس میگه، آدمای تلویزیونی فقط میان که ما رو ببینن و چیزی ازمون نمی خوان...
حالا نیستی مامانبزرگ، هیچ کی حرفای منو باور نمی کنه، تو باور کن، خب؟ امروز حرفامو باور کن... من درست تو نقطه ای از خونه نشستم که تو از این دنیا رفتی، من درست همینجا تو همین نقطه نشستم. تو می دونی چقدر این روزا لازم بود که باشی؟ من هیچ وقت غذاهاتو، حرفاتو، عیدیهاتو فراموش نکردم. مامان رباب من تو رو خیلی دوس داشتم، خیلی...
+ امروز ساعتها به پهنای صورتم اشک ریختم، از یادآوری لحظاتی که شاید خیلی ها تجربه ش کرده باشن. از یادآوری روزای سخت خودم، از همین روزایی که توش هستم و اینقدر گم و پریشونم...
خدا رحمتشون کنه
Mamnoon
روحشون شاد
براشون فاتحه خوندم
ممنونم:*
ایشالا بقای عمر بازمانگان باشه خدا رحمتشون کنه
ممنون
خدا رحمتشون کنه؛)
اهوم؛من هم تجربه کردم؛)
غرق ارامش باشن انشالله..
سلام مگی عزیزم
روح مامان بزرگ رباب شاد باشه.
منم یه جوری مثل خودت روزای سختی دارم
امیدوارم حال دل توخوب باشه
خدا رحمتشون کنه
خدابیامرزتشون مگی
روحشون شاااد
براشون آرامش آرزو می کنم
و برای تو مگی عزیز شادی و نیکبختی فراوان
ممنونم دختر دوست داشتنی:)
خدا رحمتشون کنه
الهی قرین آرامش باشن
اینکه اینهمه کنارش بودی و مهربونی کردی و مهربونی دیدی و یادگارهای خوب تو ذهنت داری مهمه
گریه نکن...
تو دختر قوی ای هستی به پریشونی ها غلبه میکنی
عزیز دلم...
بله من قوی هستم، یا بهتره بگم باید باشم.