مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

چای دستم بود و به اتفاقات دور و برم فکر می کردم، به شروع کاری که بهش بی علاقه ام، به درس و دانشگاه، به روزای بی دلیل سخت امتحان، به انجام کارهای نیمه تموم، که یکباره تو اومدی، تو اومدی و سختی ها رو، بی علاقگی ها رو تموم کردی... 

برات چای ریختم، حرف زدم، حرف زدی، سوار تاب شدم و تو با چشمهای معصوم و ابروهای پهنت نگاهم کردی، من نگاهت کردم. من با لبخند نگاهت کردم، نشستیم و ساعت ها به صدای پرنده ها وجیرجیرکها و دارکوب گوش کردیم. 

تو گفتی اینجا خیلی خوش می گذره و من تایید کردم و تاکید کردم البته فقط با تو... :)

نظرات 10 + ارسال نظر
پریسا 1395/03/07 ساعت 21:52 http://parisabz.blogsky.com

عجب منظره ای! خوش به حالتون

جاتون سبز پری جان:)

شبنم 1395/03/07 ساعت 20:44

چه باغچه قشنگی... خوش بگذره مگی جون

لطف داری شبنم عزیزم، ممنونم:)

خب پس نمیام :))))

ای بابا:|
بهتون میوه هم میدیم:))

باغتون
ما به تکه خاک توی خونه مون میگیم باغچه!

اوم...
نمی دونم چرا اسم باغچه رو دوست تر دارم، ولی درست می گید و این باغه

چه قشنگه! دلم خواست

جدی؟ قابلی نداره خب...

+ تشریف آوردید این ور میگم بابام ببردتون یه روز اون ورا؛) :)) یه کم کار بکشه ازتون!!! مهمون می بره بیل میده دستش میگه بیا گل بکار:|

کجا؟!

باغچه مون :)

دل دیوانه ی تنها
دل تنگ

...

فوق العاده اس

هوم:)



البته فقط با تو...

:)
هوم...

یک روز می افتد آن اتفاق خوب
یک روز می خندی، آن خنده های ناب
لبخند میزنی از پشت ابرها
یک روز می آیی همراه آفتاب

از "یک اتفاق خوب" حال باند

:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد