مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

روزانه نویسی! اه...

جمعه خسته و خوابالو تو هوای بارونی خوابیده بودم که درد عصر جمعه رو حس نکنم، ناگفته نمونه حالم خیلی خوب بود، از دیشبش که مهمون داشتیم هنوز کلی انرژی داشتم و یکی دو تا اتفاق خوب ریزم افتاده بود. ولی اینا هیچ کدوم باعث نمیشه من دلتنگ نشم عصر جمعه ای... دراز کشیده بودم و به سفر فشرده ی تهرانمون فک می کردم، به اینکه گروه دال رشته و نمی خوام برم، به خیلی چیزا...

خوابم برد، تا ساعت 7غروب خواب بودم که خواهرم اومد صدام کرد که کلافه شدم، چقدر می خوابی بیا بریم بیرونی جایی... یه ربعه حاضر شدم و قصد کردیم بریم رونمایی آلبوم دال! بعدشم بریم بستنی بزنیم. 

---

وقتی می خواستن سی دی هامونو امضا کنن، یکی من و خواهرم گرفتیم برای مشکی و یکی هانی برای خودش، اونی که مال مشکی بود رو گفتیم اسمش رو دوتایی بنویسن و واسه همه جالب شده بود. نوازنده ی کوبه ایشون اومد امضا کنه که اسم خواهرم رو اشتباه نوشت و اسم من درست! بهشون گفتم نههه اسم ما هم ریشه ست، چطو یکی رو اینجوری نوشتی و یکی رو اونجوری؟! 

و خلاصه که سوژه ی خنده شده بود، تا آخرش من هزار بار اعلام کردم و آخرش همه ما رو به اسم می شناختن و صدامون می کردن :)) خلاصه که عصر جمعه مون کلی شادانه شد. دوس ندارم اسمامون رو بگم هرچند به نظرم خیلی قابل حدسه، وگرنه واضح تر توضیح می دادم بهتون که چی رو چجوری نوشته بود. بعد یکیشون گفت آخه فلانی علاقه به الکل داره اینه که اینجوری نوشته اسمتونو :))) 

--

تو این ماه گذشته من فهمیدم هر چیزی هم حدی داره حتی کنسرت، دیروز برادرم از امتحان که اومد گفت مگی؟ استادم امروز اجرا داره، ولی من گفتم نمی تونم بیام... خلاصه گفتم اجازه بده ببینیم چی میشه حالا، عصر با تمام بی حسی و کلی کاری که سرم ریخته بود پاشدم و بهش گفتم حاضر شو بریم:) هیچی دیگه رفتیم سمت خانه ی فرهنگ و باز کنسرت، بعد تموم شدن کنسرت پیاده برگشتیم سمت خونه و تا بخواین نذری می دادن و من از اون تخم شربتی ها!!! ندیدم اصلا... خب چرا از اونا نمی دادن هیچ جا؟!  

و اینکه شب نیمه شعبان عیدی نقدی گرفتم و یکی از آرزوهامو برآورده کردم. خیلی حس خوبی بود، دلم می خواست به خیلی ها کادو بدم، خیلی کادو بگیرم، ولی نشد امسالم، حس و حالش نبود، یا نمی دونم چی... امیدوارم سال دیگه همه چی بهتر باشه و عیدمون عیدتر و اخلاقمون بهتر و کلی از این حرفها



+ و جایزه ی ویژه چرندترین پست مگلاگ، تعلق می گیره به... همین پست فوق! به قرآن:|

نظرات 9 + ارسال نظر

نهههه نگفتی هیچ وقت اسمت رو خب !!

هی وای، خییییلی واضحه... باید بتونی از اون پست حدس بزنی...
از دوستت بپرس:))

مهری 1395/03/04 ساعت 02:11

من خنگم آیا خخخخخ هنوز اسم تو نفهمیدم خوب

خدا نکنه خنگ باشین، ایمیل داری عزیزم برو چک کن ایمیلت رو

خب خدارو شکر معمای اسمتم حل شد :دی

خدا رو شکر واقعا! آقا هی ملت دارن می پرسن خصوصی اسممو...
من فکر کردم اصلا نیازی نباشه بگم دیگه

Maedeh 1395/03/03 ساعت 15:09

خانوم مگهان خواستم خواهش کنم اگر مایلید ایدی اینستاتونو بدید:)))
+خصوصی
++امیدوارم همه چی عالی پیش بره ، نگران نباشید!

حتا کنسرت؟ من فکر نکنم از کنسرت رفتن خسته بشم!

هدی 1395/03/03 ساعت 08:03

سلام مگی گلم
ولی من نوشته هاتون رو دوست دارم همیشه هم چک میکنمممم
مگی شیراز به یادت بودم

باران 1395/03/03 ساعت 02:02

:)))
ریشه جان سلام
خوبی ؟

میشه یه آهنگ رشتی برامون بذارین ؟:)
جدیدا آهنگ رشتی خیلی دوست دارم بشنوم.
ممنون :**


+
میخوام دوباره بیام بلاگ اسکای اصلا اونور رو دیگه دوست ندارم
چون اصلا نمیدونم تو کی آپ میکنی از نوشتن تون دور شدم :|
میخوام بیام اینجا حداقل تو رو هر چند وقت یکبار اینجا می بینم و میخونم.

+
به هر حال :دی
دوستت دارم ریشه بانو ؛ )

سلام
به هر حال و ممنون

چشم، ایشالا یه آهنگ گیلکی می ذارم. یه بار گذاشتم البته

دزدمونا 1395/03/02 ساعت 23:49

این پست به شدت ترغیبم کرد که اسمتونو بدونم ....دهه دهههه :)

خیلیییی واضح گفتم که:| بی خیال حالا :)))

اتفاقا من خوندن روزمره های اینجوری رو دوست دارم...
برعکس تو من از کنسرت متنفرم... :))
نکنه اسمت شربت ئه ؟ :)))

واقعا:دی؟
منم دوس دارم خوندنشو، ولی نوشتنش رو نه زیاد... احساس خل بودن بهم دست میده، خب که چی؟! ملت بدونن من آب خوردم که چی:/؟
هاها اسمم رو نمی دونی واقعا:|¿

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد