مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

فکر می کنم آخرین ارایه ی عمر دانشجوییم رو میدم. غمناکه، نه؟

آدمی هستم که دوس ندارم کارامو اشتباه انجام بدم، از اون طرفم آدم خوش شانسی نیستم، یعنی تا بوده اینجوری بوده که هم گروهی هام تنبل، فرصت طلب و از زیر کار در رو بودن، یا شاید شانس من نیست و این خصلت ما ایرانی ها شده، که ای کاش بگید دارم اشتباه می کنم و اینطور نیست. با اطمینان می تونم بگم تو همین بلاگر های دور و برمون هم همچو خصلتی دیده می شه، پس قبل ایش ایش و اه اه گفتن به دیگران، بیاین فک می کنیم آیا ممکنه ما هم از زیر کارامون در بریم؟! از هر کلاس ما هرگروه 4 نفره 2 الی 3نفرشون اینطورین عموما پس آمار بالایی داره... و اصولا یک نفر به تنهایی همه کارها رو انجام میده، نه واسه اینکه دوس داره به بقیه سواری!! بده، نه خیر واسه اینه که واسش مهمه کارش خوب انجام شه، بدش میاد از ماست مالی و بدش میاد از تحقیر شدن تو کلاس توسط استاد

قرار بود پاورمون رو یکی از بچه ها آماده کنه، وقتی دیشب برام فرستاد نشستم و بغض کردم! از اسلاید های بی ربط آماده در نت استفاده کرده بود. میگم ایشالا یه روزی یاد می گیریم پاورپوینت قرار نیست کل مطالبی باشه که ما می خوایم ارایه بدیم:| کل متن در جای دیگه ای ثبت شده، قرار نیست چون موضوع بازرگانیه تو تمام صفحات عکس پول و بانک بذاریم، وقتی هم جا زیاد آوردیم آوردیم عکس چلچله، بلبل و مرغ مینا بذاریم. قرار نیست اسلایدهای پاور 30 صفحه ایمون هر کدوم یک رنگ باشه و این هیچ کجای دنیا اسمش با سلیقگی نیست. و غلط املایی های فاحش؟! تو پاور پوینتی که قراره تو کلاس n نفره ارایه شه؟! خدای من... 

هیچی از 12 تا 3 صبح پاور آماده کردم، دو سوم حجم مطالب رو قراره من بگم، دو نفر هم دیروز جا زدن و گفتن نمیایم. مورد آخر هم که بازمانده ست و آنچنان بهش دل خوش نیستم ، همینقدر بگم که از یک سوم باقی مونده ش 3صفحه رو حذف کرد و بهم اطلاع داد. 

یه وقتهایی احساس می کنم یا من بیمارم، یا اطرافیانم... اصلا ممکن نیست هردو گروهمون تو دسته ی سالم ها قرار بگیریم! این تفاوتها اصلا عادی نیست. با این همه، از این رو که این احتمالا آخرین ارایه ی عمر دانشجویی در طول عمرم هست، امیدوارم پایان خوبی داشته باشه اقلا... و خب اینکه با وجود تمام کم کاریهای اطرافیانم، احساس می کنم یه روزی دلم برای همچو روزهایی تنگ می شه، من از اوناش نیستم که دلم برای دوره های گذشته ی زندگیم تنگ شه، مثلا هرگز نخواستم به دوران مدرسه برگردم با اینکه روزهای خوبی هم توش داشتم، به غایت از تصور برگشتن اون روزها حالم بد میشه