امروز عصر رفتیم رای دادیم و بعد راهی شدیم سمت باغ...
بعد چای عصرونه گفتم برم تابی بخورم، از این تابهای آهنی که تو پارک ها هست داریم، یه تاب خیلی زشت، رفتم بشینم روش که دیدم هانی جانم دیزاین کرده تاب ها رو! با این گلای خوشگل و حالم حسابی خوش شد.
باغچه روز به روز داره زشت تر میشه و واقعا نیاز به رسیدگی داره، باغبونمونم نه سلیقه داره و نه اعصاب درست درمون برای رسیدگی به گلها... ما هم که هر کدوم سی خودمونیم و فرصت رفتن و تمیز کردنش رو نداریم.
خلاصه بعضی اتفاقای کوچولو عجیب حالمو خوب می کنن، مثل همین گل کوچولوی روی تاب، حالم عجیب خوشه، آرومم، در حالیکه هیچی اونجوری که باید نیست. خدا رو شکر بازم :)
ازون گلای محمدیه که وختی بوش میکنی که انگار زمین و زمان متوقف میشن و ذهن و جسمت آروم؟؟؟؟
از هموناست فکر می کنم!
می دونی؟ زیاد اسم گلها رو بلد نیستم من... شک دارم محمدی باشه یا نسترن... ولی خعلی دوس داشتنین اینا
:)
به منم حال داد
این گل، و البته تاب که عاشقشم
من عاشق تابم ^-^ خیلییی
چه عکس ارامش بخش و قشنگی...
مچکرم ^-^
هوم طبیعت خیلی خوبه رنگین کمون جان:)