مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

Pen friend

یه جمعه ی اردیبهشتی، خیلی سال بعد، می شینم کنار دخترک و براش از زندگیم می گم، از داشتن Pen friend، از اینکه دیگه نمی دونم کجاست، یا شاید هم حتی می دونم کجاست، از اینکه یه روزی خوابیدیم و پاشدیم و همو گم کردیم لا به لای روزمرگی ها... یا شاید حتی یه روز خوابیدیم و پاشدیم و همو پیدا کردیم لا به لای اتفاقات...

از اینکه ما پن فرندهای ابدی هم بودیم، از اینکه هرگز حرف های بی معنی بینمون رد و بدل نمی شد، از اینکه هیچ وقت نخواستیم همو برای خودمون داشته باشیم... و شاید دخترک حسرت همچو رابطه ای رو بخوره، بهش میگم که حق داره حسرت بخوره، چون هیچ پن فرند دیگه ای نمی تونه مثل اون باشه، فقط اون بود که می تونست یه رابطه رو همیشه تازه نگه داره، اون هم از طریق کلمات و نه نوازش و هوس و عشق و هیچ چیز دیگه... 


+ همچو روزهایی بود که من دوست مکاتبه ایم رو پیدا کردم، یا بهتر بگم، دوست مکاتبه ایم پیدام کرد و خیلی زود پا تو تک تک لحظه های زندگیم گذاشت و برعکس پا تو تک تک لحظه های زندگیش گذاشتم، به همین سادگی... 

+ داشتن پن فرند توصیه نمی شه، چون پن فرندها فقط مدت کوتاهی پن فرند باقی می مونن، ما هر دو موجودات عجیبی بودیم تا امروز بهش ادامه دادیم.

+ عمر نامه نگاریهای ما نیز شاید یه روزی از همین روزها به پایان برسه... و باید پذیرفت که هر آغازی را پایانیست، هوم؟!

+ هیچ چیز بهتر از آهنگ گذر اردیبهشت نمی تونه مناسب این پست و اردیبهشتم باشه... گوش کنیم، خب؟ 

http://s5.picofile.com/d/5f278ea6-937e-4387-ba84-e3f75fe36fac/Daal_Ensemble_Walk_of_Ordibehesht.mp3