مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

قاصدک شعر مرا از بر کن

فکر نمی کردم تو باغ ارم، وسط اون همه عطر بهار نارنج، وقتی تو حال خودمم چشمم بخوره به همچو چیزی... 

مثل همیشه کودکانه چشامو بستم و آرزو کردم، آرزوی کودکانه ای که می دونستم هیچ وقت برآورده نمی شه، اما انگار ته دلم می خواستم یه بار دیگه، زیر شکوفه های نارنج شانسمو امتحان کنم... با تمام وجود فوتش کردم و به پروازش نگاه کردم.


+ وفات حضرت زینب، تولد قمری منه، میگم حالا که تولدم اردی بهشتی شده اون هم با عطر بهارنارنج، میشه زندگیم کمی بهشتی تر شه؟ :)