حیاط شیرازمون، همون حیاط دلخواه و رویایی منه... وقتی باهاش مواجه شدم چند لحظه ای تو شوک بودم، که آخه مگه میشه؟
از بخش دیگه ش عکس ندارم، شاید بگیرم، علی الحساب اینو بگم که بخش دیگه یه نیمکته که بالاش کلی گلدون به دیوار نصب شده...
+ فکر نکنید سفرنامه ندارما، اینقدری برنامه م فشرده و جالب بوده که حتما باید سفرنامه ش رو بنویسم، منتها تا وقتی اینجام پست ها کوتاهن که از زمانم بیشتر استفاده کنم و لذت ببرم و اینها؛)
نمیدونم... الان شرایطم دعوا می طلبه ولی نباید دعوا :-D:-P
* مگی جان...اینکه تو راحت باشی ما هم راحتیم...هر جوری دوست داری رفتار کن برای نظراتت عزیزممم :))
:)))))) آهان چقدر خانومانه برخورد کردی شما
والا فعلا که کامنتدونیم یه خط در میون باز و بسته میشه دیگه:))
:|
حیف که الان شرایط عصبانی شدن ندارم...وگرنه دعوات میکردم مگی...
چرا خب آخه سیاهچاله جان:))؟
چقدر خوشگله
هوم منم میگم :)
خب، جوابش؟
:)))))
نمی دونم چرا؟
ولی احساس می کنم یه روزی روزگاری(!) بیام دیدنت طودی
خیلییی دلم اونجا رو می خواد ها یعنی خیلی... دنبال بهونه م
الان آخه با خونواده بودم، اونجا رو باید تنها بیام!
اگه ترس از تنهایی و غربت و بعضی چیزای دیگه نبود،دلم میخواست آخاهی این شهر تخصص قبول بشه،از بس ک حس مثبت داره حتی اسمش((:
عزیزکم ^-^
شاید خیر باشه و بشه...
من خیلی راحت خو می گیرم به خاک... و هرجایی می تونه باشه اونجا بانو
چه حیاطی خوشگلی، گل و باغچه زیاد دیدم حتی حیاط خونه خودمم هم پر از درخت و گل...اما دیدی بعضی چیزا بهو چه حس خوبی به آدم میده، حیاطتون برام پر از حی قشنگه، دلم خواست بشینم اونجا و چایی بخورم
جای منم خوش بگذرون
منم خیلی دوسش دارم ^-^
خوشبحالتون که باغچه خوشگل دارین
چشم بانو
غیبت منو میکنین با چوپان؟؟؟؟؟
زود بگو ببینم چی میگفتین؟ هاااان
من حدودا چهار ماهه نت نیومدم فقط یباراومدم وب عمو سرم شلوغه خیلیییی از این به بعد زود زود میام
دوستت دارم اولین دوست وبلاگیه من
وای عزیزم
نه یهو گفت یه دوست داشتی سیمای چرا دیگه نیست و این حرفها:)) هان گفته بود تو تبریزم دوستی داری؟! بعد خودش گفته بود سیمای
بیا بگو سرت به چی گرمه دخترهههه
کامنت دونی باز خوب است!
نوش جان، توش معلق بزنید حتی...
اصلا تعارف نکنید
من یه خصوصی فرستاده بودم، اومد؟
الان چک کردم!
آررره ^-^
حرفی ندارم خب، مگه زوره ؟ :( فقط بنویس ، مرسی
آقو من فقط منظورم اون دو سه نفری بود که مصر بودن باز کنم:دی
وگرنه ابدا منظورم همه نبود
سفرهاتون قشنگ قشنگ و خوش بگذره حسابی
مرسی اگه دعاعیده باشید مارو ، ندعاییده باشید هم باز مرسی!
دعاییدیم:| عاشق این فعل گردیدم:/
Inja kheiliii khobe kheili
خعلییییی
دیگه مام قهریم واست کامنت نمیذاریم، بله:-D :-*
:))))عجب آدمایی هستید خب
دیگه کامنت ها رو نبند:@ آیکون خشم اژدها
:))
می بندم، چون وقت نمیشه جواب بدم بچه ها ناراحت میشن
و اینکه انتظار کامنت دارن وقتی کامنت میذارن که باز حس کامنت گذاشتن ندارم با اینکه خیلی وبلاگها رو هم می خونم
منم از این لونه ها خوشم میاد...از این بغچه ها..از همه چی ک طبیعت در اون مشخص باشه لذت میبرم...
سفرت خیلی خاص و زیبا و خوش:)
♡
عزیزکم... حالا هی کامنت رو خوندم میگم کدوم بقچه؟!:| نگو باغچه منظورته:)))))
یه همچو موجود تیزهوشی هستم من!
اول بگم که بعد از مدت ها دستم به کامنت رفته و این اولین کامنتی هست که بعد از چندوقت خاموش خوندنت ، میذارم :))
دلیل کامنتم هم بی دلیل ؛ شیراز اومدن مگی خانم هست :دی
چقددددددددر خوبه که اومدی شیراز رو با بهار نارنج هاش ببینی و امیدوارم که بهت خوش گذشته باشه
اون عکسی که چند پست قبلتر گذاشته بودی راجع به خونه های گِلی من رو وادار کرد که بگم اگه دوست داری یه کم بیشتر از اون مدل دیوارها و خونه ها ببینی به دوست شیرازیتون بگو یه سر تو کوچه باغ های خیابون قصردشت ببرتتون .. دیگه اینکه سرای مشیر هم جای خوبی برای گردش هست .. البته اگه هنوز شیراز باشی :دی
♡
عالی گذشته و واقعا عالی...
سرای مشیر بودم امروز ظهر، جلوش فالوده هم لمبوندم تازه!
هنوز شیرازم، فردا آخرین روزه که اینجام:(
احوال دختر رشتی ...پاشو بیا بوشهر تا شیراز که امدی
این کدوم دوست عزیزه که بوشهره؟
من دو تا دوست خوب و دوس داشتنی تو بوشهر دارم، شدین سه تا؟! بعد رواست که من اونجا رو ندیده باشم؟!
سلاااااام خوبییییییی
به به خوش بگذره
عیدت هم مبارک
دلم برات تنگ شده بود
سلام سیماااای
با چوپان ازت حرف می زدیم و از غیب شدنتو ...
چه حس خوبی بود که امروز اینجا بودی*_*
سلام...تهدیدها رو تبدیل به فرصت کنی حرفه!!!
رفتی شهر عشق وراز ..شهر شیخ وخواجه شیراز...اگر جواب هم ندید همین که بازه خیلی خوبه
:)))) سلام
بله اینجام و خیلی خیلی هم حس خوشی دارم به این شهر و این مردم و این لهجه و ...
عزیز دلم :*
سکوت هم علامت رضاست البته!
میشه یکم بیشتر در مورد فلسفه حجاب صحبت کنید!
شیراز و اردیبهشتش
=))))))))
اگه من درباره فلسفه حجاب صحبت کنم همه چادریهام احتمالا کشف حجاب می کنن عمو یادگار!!!
شیراااااز و اردی بهشتششش *-*
پس ما هم به خیابون ها هجوم میاریم و ...
+
پس بهترین رسمه :)
الهی آمین
من پدرم اعیاد مذهبی بجای عیدی میره قنادی و شیرینی میخره معمولا هم شیرینی باقلوا میگیره میگه اینم عیدی من به تو
حالا من اصلا باقلوا دوست ندارم :))))):دی
بجاش خودش عاشق باقلوا است :)))))
الهی آمین. ممنون و همچنین
+ حرکت پدر بسیار کوبنده ست، مجبورید دوس بدارید چون ایشون دارن
+ همیشه واسم جای سواله تا کی این رسم رو پدر زنده نگه می داره:))؟!
تهدیدددد میکنی ؟؟ نوچ نوچ
حتی معترضین رو هم نباید تهدید ته دیگ تردیددد کنید !!!
منو تهدید میکنی که یک روزی از پیشم بری ؟؟
نوچ نوچ نوچ
+
سلام
عیدت مبارک
مگی عیدی چه گرفتی ؟:)
من جات باشم از پدر عیدی میگیرم بعد کادوش رو بهش میدم؛ ))
البته امسال من روز پدر پیش ایشون نیستم ولی عوضش روز مرد در کنار
مردان خانواده و فامیل و آقای بوق ....هستیم.
آقای بوق اسمشو نمیبرم :|:دی فقط اسمش بوقه:|||
بلی تهدید دوستان رو با تهدید پاسخ گفتیم؛)
علیک سلام و اینکه خدا این رسم رو از خونه ی ما برنداره الهییی! ما تو اعیاد مذهبی عیدی می گیریم همیشه... رسممونه
پدر شمام سلامت باشن الهی :)
:|
این کامنت منو مردوند!