مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

این بار عدد شارژ گوشیم، باعث شد باز یاد تبریک نگفته ات بیفتم.

رسم است کوچکتر ها سال نو را تبریک بگویند قبول، اما من سخت منتظرم "او" با تمام چند سال بزرگتر بودنش پیشقدم شود. 


+ وقت تحویل سال بعد از دو روز بیداری محض، در اغما به سر می بردم و هیچ دعایی از سرم نگذشت. وقتی تک تک اعضای عیدی بده خانه مان، عیدیهاشان را دادند از سرم گذشت که ای کاش هیچ وقت از هیچ کس در هیچ زمینه ای انتظار نداشته باشم،اینطوری هم مثل حالا غافلگیر می شوم و هم خب بیخودی کلی انتظار نکشیده ام. برای خودم دعا کردم که توقع و انتظاری از کسی نداشته باشم، خصوصا انتظار و توقع محبت از کسی...

 نشان به آن نشان که از همان لحظه منتظر تبریک عیدانه ش هستم و انتظار کلافه م کرده و هی در دلم برایش خط و نشان می کشم و چه واقعا که ها و چه بی عاطفه، بی عاطفه گفتنها که بر زبانم ننشسته... خب، حالا مشخص شد از وقتی تصمیم بر توقع نداشتن! گرفته ام، چقدر بی توقع شده ام؟! ^-^