مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

+ توضیح پست قبل

 

 اس ام اس داد :

سلام خانوم، پارسال دوست، فامیل و آشنا و امسال هیچی

جواب دادم :

چه عجبی بود امشب، حال شما؟ دورادور پیگیر احوالاتت هستم، کار و بار خوبه ایشالا؟

جواب داد :

خوبه، می گذره، شنیدم در شرف فارغ التحصیلی هستی ایشالا به سلامتی و احتمالا به دکتری فکر می کنی و تو این سه سالی که ندیدمت خیلی باید بزرگ شده باشی

جواب دادم :

من غلط بکنم، ارشدم از سرم زیادی بود. اشتباه شنیدین! اگه نگیم پیر و بگیم بزرگ بهتره نه؟ بله بزرگ شدم،سه ساله راستی؟ شایدم حتی بیشتر...

جواب داد : 

خب، از اینها بگذریم، احساس کردم باید خودم قبل اینکه از دیگران بشنوی بهت اطلاع بدم، فقط لطفا از هرگونه بد خلقی و شوخی و ... در این زمینه بپرهیز!

جواب دادم :

متوجه نمیشم خوبی تو پسر؟! چیه که قراره منو بد خلق کنه!؟ 

جواب داد : 

خانواده قراره تماس بگیرن و ازت خواستگاری کنن، باید از علاقه م به خودت خبر داشته باشی، فقط فکر کردم بهتره اول خودم بهت اطلاع بدم که شوکه نشی... و هم کمی فکر کرده باشی.

جواب دادم :

فکر می کنم یه شوخی زشته! یه شوخی احمقانه، من ازت بزرگترم و حکم دختر خاله ت رو دارم.

جواب داد :

شوخی نیست، تو دختر خاله ی من نبودی و نیستی و ما جز یه نسبت دور هیچ کس هم نیستیم، هم بازی بودیم و الان اونقدر بزرگ شدیم که بخوایم برای زندگیمون تصمیم بگیریم، من تصمیمم رو گرفتم و این پیشنهاد رو دادم، میتونی نپذیری اما این قضیه تو خونواده مطرح شده و من نمیتونم بگم پشیمونم، پس لطفا فکر کن. 

جواب دادم : 

خیلی احساس بدی دارم، بهم توهین شده، من فکر می کردم تو فامیلمی و بارها باهات قدم زدم، حرف زدم، بیرون رفتیم، سفر رفتیم... نمی بخشمت.


+ بعد از یه شب بد نشستم فکر کردم، دیدم شاید واقعا نباید اینجوری برخورد می کردم، در هرحال اون یک سال از من کوچیکتره و خونواده ی هیچ کدوم نمی پذیرن فامیل شدنمون رو. بابا مامانشو عجیب دوست دارم، ولی حالا حس می کنم از اونام بدم اومده...

+ همیشه به چوپان می گفتم فامیلای ما از اینان که پول حسابی برای لباس خرج می کنن و رسما بی کله ن، زندگی رو تو خرجای اینجوری میبینن، ماشین، سالی 7 8 تا کتونی 1 تومنی و ... خدا شاهده که هرگز فکرشم نمی کردم... لعنت به من که همیشه اتفاقای عجیب رخ میده برام!

+ امید دارم خونواده ش عاقل باشن، بدم میاد از ازدواج فامیلی، از آدمای کوچیک تر از خودم ابدا احساس خوبی نمی گیرم و...و...و...

+ سه ساله ندیدمش، چون ایشون کیش هستن و اونجا مغازه دارن!!! 

+ بعدتر نوشت:

کودک مورد نظر خیلی زشت و احمقانه هی عکس تلگرامشو عوض می کنه! مضمون تک تک آیات قرآن و جملات زیبا از بزرگان و چی و چی که میذاره اینه که "من نا امید نمیشم و من پیروزم و تو کی باشی که من رو شکست بدی و ..." بله همینقدر بالغن ایشون!

نظرات 21 + ارسال نظر
باران 1394/12/13 ساعت 10:05

سلام
من جات بودم نه یکبار صد بار به این مستر نه میگفتم و اصلا اجازه ی
خواستگاری رو صادر نمیکردم :دی
مستری که با پیامک ابتدان خواستگاری کند یا خیلی خودشیفته است یا
خیلی به رسم و رسومات آشنا نیست ...
اونقدر صمیمی باشین بازم دلیل نمیشه با پیامک حرف دلشو بازگو کند این یک.
دو : من به ازدواج فامیلی اصلا اعتقاد ندارم مگه اینکه اون شخص واقعا
از هر نظر معیارهای طرف مقابلش رو داشته باشد ، یا حداقل نصف بیشتر
معیارها رو داشته باشد ( معیارا فقط پول و خونه نیست ! از لحاظ خونواده گی و اخلاقی باید سنجیده بشه چه خودش چه خونواده اش)

سه راستش رو بگم من به هیچ عنوان با مردی که ازم کوچکتر باشد
به هیچ عنوان بله نمیگم حتی اگر شش ماه کوچکتر باشد...
که اگر میگفتم الان بچه ام 5سالش بود :دی
ولی متاسفانه جامعه ما بسمت این داره میره که مردا دنبال دخترای بزرگتر
میرن و دخترا برعکس ...
بقیه شو بعدا میگم :)

سلام
بی ادبی که درست نیست، حالا حتی اگه اون از سر پر رویی یا هرچی پی ام داده باشه! من نباید مثل اون باشم...
چه جالب باران، فکر نمی کردم برات اینقدر مهم باشه

فروردینى 1394/12/12 ساعت 23:32

اصلا از حرفهات پشیمون نشو! ببین چقدر از خودش راضیه و این حرفهاش رو-که تازه همه ش رو ننوشتی اینجا- بهت زده!
آخ از این مردها که بیشترشون چقدر از خودشون راضین!!!
انگار نشسته منتظرت شده که بزرگ بشى بعد بیاد سراغت! یعنی خودش رو خیلى ازت بزرگتر و کاملتر دیده؟!

آخ حرفمو فهمیدین فروردینی جان
والا این از خودش راضی نیست خیلی بی اعتماد به نفس بوده تا حالا، حس می کنم فکر کرده با انتخاب من و گرفتن جواب بله اعتبار پیدا می کنه تو خانواده
در کل آدم بدی نیستا اصلا، یعنی اصلااا بد نیست.
فقط حس می کنم به هم بی ربطیم خیلی...
و اینکه خیلی حس میکنه آقاااااس!

من 1394/12/12 ساعت 18:09

چه حرفایی میزده:/
به نظرت کودکانه بوده؟!
به نظرم کاملا زیرکانه بوده

زیرکانه یعنی چی :/؟
نمی دونم کودکانه یا زیرکانه یا چی بوده راستش..

محمد 1394/12/12 ساعت 15:51

به نظرم باااید تو مدرسه ها یه سری کلاسا رو برای "بزرگتر شدن"
بذارن..اسمشم بذارن "زندکی کاربردی" مثلا!

اوهوم مثلا

محمد 1394/12/12 ساعت 15:45

"تو کی باشی که من رو شکست بدی"

مضمونش یه همچو چیزاییه
نه اینکه این باشه هااا

*زهرا* 1394/12/12 ساعت 13:17

اگه اون ته مَهاىِ دلت حس خوبى بهش نداری بنظرم لزومى نداره دیگه خودت رو درگیرش کنى و حتى بهش فکر کنى مگى جان:* امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیرى ب هرحال ؛مگى عزیززز :) :*

ممنونم ^-^

هوم 1394/12/12 ساعت 12:53

کارت درست بوده و طرف هم حقش بوده ولی به نظرم داری ریشه ی مشکل طرف رو اشتباه پیدا می کنی، سنش علت اصلی رفتاراش نبوده.

وای ممنونم:|
یکی ازم حمایت کرد بالاخره!!! هورا واقعا:|
منم نمیگم سنش بوده، این سی سالشم بود شاید بچه بود بازم:|

راستش دلیل این قضاوتت رو اصلا درک نکردم .اما خب بهر حال حتما چیزایی هست که برات خیلی مهمن و صد در صد قابل احترامن.
امیدوارم هر چی مصلحتته برات پیش بیاد.

:(((
نمیدونم چی بگم:(
خب یه شناختی دارم روش دیگه... از اون بابت بیشتر غصه م شد که این دوستم داشته

نل 1394/12/12 ساعت 12:37

یک چیز دیگه هم بگم مگهان
اقایون همشون کودک درون بشدت بشدت بشدت فعالی دارن.
پدر عزیز خودتو شاید میبینی ک خیلی موقر و درست و بجا رفتار میکنه و حرف میزنه.
اما در جریان باش ک از همون اوایل زندگی و تاکنون پدرت برای مادر گرامیت کلی کودک درونش فعال بوده و هست:)
هیچوقت انتظار نداشته باش اقایون مث خانمها عاقلانه رفتار کنن.چون خانمها کنترل بیشتری روی رفتارشون و تفکراتشون دارن.اما اقایون نه.
هیچوقت شما یک اقاییو نمیبینی ک جلوی تو پا ب زمین بکوبه و لجبازی مصرانه مث بچه 5ساله داشته باشه و بگه من این چیزیو میخام!مگه اینکه اون اقا همسر شما باشه!
حالا یا به روش بچه 5ساله ابراز میکنه یا به روش قول خودش بالغانه و محکم!

خانمها کودک خجسته ای دارن.توی جامعه ما کودک خانمها تقریبا واضح و روشنه.رو هست.حتی اقایون این کودکو تحویل میگیرن.
برخلاف اینکه همیشه میگن:مرد باید محکم باشه.کودک چیه؟؟

این کودک سرتق اقایونم ک پشت هزاران لایه پنهان شده.و راه و روش خودشو داره هرکسی برای ابرازش و از دید ما خانمها ک میگیم:بچه بازی میکنه.مث بچه ها رفتار میکنه.مث کودک 2ساله بهونه میگیره.خجالت نمیگیره با این قدو هیکلش!و..
ناشی از همینه ک تا پسر4سالش شد میگیم:مرد ک گریه نمیکنه.تو بزرگ شدی.باید مواظب خانواده باشی.تو مردی.تو بزرگی.تو... . نمیزاریم کودکی کنن.پس کودکشونو نگه میدارن باخودشون.

پدر منم خیلی وقتا رفتارای کودکانه داره، اصلا بهش نمیاد اما داره و ما هم به شدت از اون کودک حمایت می کنیم.
ولی خب من دوس دارم خیلی جوون تر از همسر آینده به نظر بیام:| مطمینم به اون آقا هم حس خوبی میده این قضیه
حالا شاید اشتباه باشه طرز فکرم...
چمیدونم

نل 1394/12/12 ساعت 11:27 http://ykishodan.blogsky.com

سن یک رقم توی شناسنامه اس
نمونه عینی داریم توی آشناها.اقا 30سالشه.پارسال ازدپاج کرده.قد یوگی 24ساله از عهده کاراش برنمیاد ک باباش دنبال کاراشه!

نمونه عینی داریم که طرف در آستانه 40سالگیه با دو تا بچه.کار مستقل داره ولی هنوز راننده شخصی مادر گرامیه.و مادر عزیزش هرچی ویار کنه اول ایشون.خانم اولشم بخاطر مادر طلاق داد.پدرشونم در قید حیات هستن خداروشکر.
نمونه عینی داریم طرف 29سالشه.بیکاره.سربازی نرفته.ودر این سن مادر باید ابمیوه طبیعی بگیرن ببرن براشون.چون خسته میشن بخان بِجَوَن.

سن فقط یک رقمه...ببین کی جربزه کار داره.کی درک و شعور اخلاق داره.کی عشق و هیجان میفهمه.
بهتره با شخص مورد نظر صحبت بشه و شناخت صورت بگیره.بعد تصمیم گرفت.تا واقعا نیاد خاستگاری و صحبتها بیان نشه.مشاوره رفته نشه.نمیشه نظر داد.بعد اون هم باز با احتمال 70-80میشه مطمین بود.
ب قول قدیمیها ببین کی سرد و گرم روزگار چشیده.

مورد بعدی.تعجب کردم
خب تا نبینه تورو.باهات دو کلوم نحرفه.تا خانواده نشناسه.چطور خاستگاری کنه؟اونم ب خانواده بگه من ایشونو میخام!
اصولا برای پسرهای این زمونه ازدواج سخته!چ برسه باز خودشون انتخاب کنن بدن دست خانواده!(ازاز این حهت ک ترجیح میدن خوشیشونو کنن و ازدواجم سنتی مطابق میل خانواده باشه ک یوقتی نخان بجنگن)
این زمونه مردم فرارین از ازدواج فامیلی.چون غریبه ها هرچی باشن غریبه ان.راحتتر میشه رک صحبت کرد و تعارفات نیس.
و اصولا غریبه ها نمیشناسی که رزومه زندگیشون چه گلستونی بوده.اما فامیلو میدونی.و فک میکنی غریبه ها بهترن.
برای من فامیل یا غریبه فرقی نداره.برای من مهمه ملاکهامو طرف داشته باشه.

این قسمتم نتونستم درک کنم ک گفتی:
خیلی احساس بدی داری.حرف زدی.قدم زدی و سفر....
خب اصولا اقایون همینوقتهاست ک عاشق میشن!
حتی اون پسره توی یونی هم 4تا رفتارتو دیده.4بار گشت و گذارتو دیده.4کلوم باهات حرفیده...
توی یک نگاه عاشق نشده!یا خانواده اش اول ببیننت بعد بهش بگن یک دختره تو یونیته.این عکسش برو پیداش کنو عاشقش شو.

مگه خاستگاری سنتی سنتی که مامانش و خاله هاش و خواهراش اول بیان یک دور ببیننت..بعد اگه پسندیده شدی.پسره بیاد.باز اگه پسندیده شدی پدره بیاد.باز اگه پسندیده شدی.کلا برین صحبت کنین... .

خیلی حرف زدم.ببخشید.. .

ممنونم واسه نوشتن تجربه هات نل عزیزم
سعی می کنم به همه ی مواردی که پیش میاد بهتر نگاه کنم!
چی بگم آخه؟
الان که اینجا نیست و تا اردیبهشتم نمیاد یقینا
چون کار اصلیش تو همین فصله!
و تعطیلات عید
به همین دلیل من فرصت دارم فکر کنم، شاید فکر کردم، شایدم نه رو گفتم از حالا... وای این مدل سنتی ها که حال به هم زنن یعنی هاااااا:(
ای بابا...

الهام ب 1394/12/12 ساعت 10:50

سلام مگی جان. راستش به نظر من یه ذره تند رفتار کردی. بنده خدا چه توهینی کرده؟! به نظر نمیاد اون قدرا هم فامیل باشه. تازه به فرضم که باشه، خواستگاری که توهین نیست. خب می تونستی محترمانه بگی نه. من اصلا به شما نمی تونم به عنوان همسر فکر کنم. و بعدم به مامان بابات می گفتی که موضوع چیه تا اونا هم موقع تماس خانواده ش در جا جواب منفی بدن!!

سلام عزیزم
من یه کم تند رفتار کردم چون یکم از پی امش رو حذف کردم تو وبلاگم و فکر کردم درست نباشه بودن اون جمله های خصوصی
خواستگاری میتونست بهتر اتفاق بیفته نه اینجوری
هعی...

من فک میکنم سن چیزیه ک تمااااام دخترای ایرانی روش نظر مشترک دارن،مخصوصاً دخترای همسن ما،چون جامعه اینجوری برامون جا انداخته،من خودم کمتر از پنج سال بزرگ‌تر رو رسماً بچه حس میکردم/مگی هیچوقت بدون دادن فرصت شناخت کسی رو رد نکن،نذار افکار آدمای دیگه و حسی ک از آدمهای نسل های پیش دست ب دست شده تا بهت رسیده،زنجیر بزنه ب دست و پای زندگی و انتخابت

درست میگی بانو!
چون این قانون بوده و همه سعی کردن بهش پایبند باشن
هرچند قانون نانوشته ای بوده باشه
درست میگی بانو..

زهره 1394/12/12 ساعت 09:16

عزیزم من خود با پسری ازدواج کردم که یکسال از خودم کوچیکتر البته ازدواج ما سنتی نبود و تقریبا همه هم مخالف بودن ولی خوشبختانه انتخاب هردومون درست بود (بعد از هفت سالی که از ازدواجم گذشته اینم میگم)مسئله اینه که در تفاوت سنی یک و دو سال مهمترین مسئله خود دو طرف هستن توی ازدواج مهمترین فاکتور مرد اینه که بتونه تکیه گاه و قابل اعتماد باشه و توانایی مدیریت یک خانواده رو داشته باشه و این اصلا به سن و سال نیست و خیلی از مردها هم هستن که با سن بالاتر حتی توانایی مدیریت روابط خودشون با خانواده شون رو هم ندارن توی یک رابطه هر فرد رو باید فقط بر اساس شرایط و خصوصیات خودش قضاوت کرد نه بر اساس قوانین کلی

خیلی خوبه که شماها میتونید با کوچیک تر از خودتون آشنا شید، چون واقعا سن اونقدر فاکتور پر اهمیتی نیست در حد یکی دو سالش !
اما انگار من برام غیر قابل هضمه

شروره 1394/12/12 ساعت 08:27

سهلام دخدررررررررررر!
دیروز من ی آب پرتقالی خوردم جات خالی!
بجای نارنجی، قرررمز بود عااااااااااالی بود ینیاااا!
در این خصوص، حساسیت ب خرج نده و اعصابتو ب هم نریز...فوقش مطرح میشه و رد میشه دیگه چی بالاتر از اعصاب و روان خودت

سلاااااام شری جونم
گرمز بود؟ خدایاااا می خوامش که
سعی می کنم به اعصابم تسلط داشته باشم، درست تو فشار درسی و چی و چی... یهو اینم آوار شد سرم

دل آرام 1394/12/12 ساعت 08:10

بلوغ فکریش مهمه نه سنش.
اگه بالغ نیست به لحاظ فکری و حرصت رو در میاره بابت بچه بازیاش بگو نه
ولی سن شناسنامه ای ملاکت نباشه
امیدوارم خوب بتونی تصمیم بگیری. با توجه به اینکه فامیله بازتاب رفتارت همه جا می پیچه. می دونم یه رفتار خوب و مودبانه خواهی داشت. ولی می خوام این موضوع رو تو ذهنت تکرار کنی که خیلی خیلی مودبتراز قبل باید باشی.
مواظب خودت باش دوستم

نظر دیگران رو نمیدونم.
از نظر من بالغ نیست :(
چشم حواسم هست، اینقدری تند نشدم حالا اون یه سری حرفا زد که فاکتور گرفتم ازشون اونا تندم کرد!
قول میدم حواسم باشه
هعییی...

مترسک 1394/12/12 ساعت 08:03 http://1matarsak.com/

کامنتم برای این پست هم قسمت دوم همون کامنت مطلب قبلیه ولی اگه توضیح بیش‌تر لازمه، تلگرامی میگم، این‌جا راحت نمی‌شه بیانش کرد.............

ممنانم برای توضیحات اینجایی و اونجایی متر ^-^

آناهیتا 1394/12/12 ساعت 05:20

حالا بیچاره چی گفته مگه که گفتی نمی بخشیش :-/
اگه ازش خوشت نمیاد بهش بگو نه و اینا خب

یه سال کوچیکتر, و کلا کوچیکتر که کلا ستمه :| خیلی خیلی استثناس که کسی کوچیکتر باشه و بیشتر بفهمه. ینی خییلیا. اما خب اگه ذره ای دلت هست حرف بزن باهاش.

کوچیکتره باعث شده کلا بذارمش کنار و یه حس عجیبی دارم که تا بحال نداشتم، هی میگم من چه رفتاری داشتم باهاش تو این مدت؟
آخه ما واقعا به هم بی ربطیم!

خب....اومدم!

مگی ببین،نمیدونم ولی فک کنم تقریبا شبیه من باشی با توجه به مشترکاتی که داریم.

راستش سن یه چیزیه که من به شخصه تا طرف سن شو میگه حتی اگه یه روز دیر تر از من یا یه هفته یا حالا هر چی بدنیا بیاد اصن ورق برمیگرده و باش میرم تو فاز مادر و فرزندی!!!!
ینی تجربه ثابت کرده ها؟
الان کل موجودات مذکر توی وبم مثلا پسر هامن...خخ...
اما خب یه چیزیو بنا به تجربه بگم!
اگه به یه نفر علاقه پیدا کنی ...علاقه ی شدید و عاطفی بعد سنش رو مثلا ندونی یا مثلا بحثش پیش نیاد و نفهمی که ازت کوچیکتره ...بعد از اینکه اون علاقه هه بوجود اومد دیگه نمیتونی فاکتور سن رو مهم در نظر بگیری...
بعد هی خودت واسه خودت دلیل و برهان میاری که سن مهم نیس...
بنا بر این تصمیم قطعی و یهوویی نمیشه گرفت درمورد این مسائل چون هر چقد هم بخوای یه چیزیو مطلق در نظر بگیری بالاخره یه استثنا یا مورد مخالفش وجود داره...
هم بستگی به افکار خودت داره...هم بستگی به میزان علاقه ت به طرف و هم موقعیت خانوادگی حالا چه از نظر تحصیلات باشه یا مالی یا حتی نوع ارتباط که فامیل باشین یا نه...

من مطمئنم که تو اون ته ته های ذهنت از این عاقا خوشت نمیومد و اصلا بهش فکر هم نمیکردی...بخاطر همین همچین حرفی رو زدی و یا اصلا با توجه به پستت به این نتیجه رسیدی که کلا با فامیل و افرادی که ازت کوجیکترن نمیتونی ازدواج کنی...
میتونم تصور کنم شخصی رو که ازت کوجیکتره و اصلا به نظر نیاد کوچیک بودنش...و اینکه یک فامیل دور هم هس...و تو هم قبل از اینکه بفهمی این چیزا رو یه علاقه ای بهش داری...خب اونوقت کلا این حرفای الانت و همه چی عوض میشه...
نگو نه بچه من تو رو بزرگت کردم :)))

و اینکه....

به شخصه درمورد فامیل های مادری که کلا نظری ندارم بیخیال چون خیلی وحشتناک با هم راحتیم!!!در حد اینکه هیچ کدوممون به ازدواج با هم فک نمیکنیم و رسم نیس انگار ازدواج فامیلی...
فامیل های پدری هم که همین دور و بری ها رو که میشناسم ازشون خوشم نمیاد...ایییی...با اون اخلاق های لوس و بی مزه شون

+ فک کنم واقعا شاید اگه علاقه پیدا کنم و بعد بفهمم دیگه اونقدر به سن دقت نکنم.
راس میگی جلبک

خورشید 1394/12/12 ساعت 01:12

سلام مگ عزیز
به نظرم نکات مثبت و منفی رو بنویس. همین مقدار آشناییه دور توی این دور و زمونه خیلی باارزشه. عقل و شعور آدمها اصلا به سن و سالشون نیست. دور و برمون پره از آدمهایی با سن بالا که حتی نمیشه یه جمله باهاشون حرف زد. میشه آدمهای کم سنی رو دید که خیلی پخته و سنجیده حرف میزنن و عمل میکنن. چه اشکالی داره که به عنوان یک کیس همه جوانب رو بررسی کنی . حتی پیش مشاور بری. کسی که سه ساله انقدر دورتر از خونواده و توی این اوضاع خراب اقتصادی، داره اموراتش رو میگذرونه باتجربه تر از همسن و سالهاشه. احتمالا وضع مالیه خوبی دارن میتونست بمونه رشت و راحت زندگی کنه.خواهش میکنم فقط منفی ها رو نبین. مثبت آدمها رو هم ببین.
تو خودت هم به نسبت هم سن و سالهات خیلی بیشتر میدونی و میفهمی و بلدی.
ببخشید طولانی شد ولی دلم گرفت از این همه کامنت مخالف توی پست پایین .اکثرا یه طرفه قضاوت کرده بودن

سلام بانو
اوم... نمی دونم چی بگم راستش
خب از نظر مالی امکان راضی کردنم رو داره، اما دیگه هیچ کدوم از ایده آلهامو نداره:(
نمیدونم شاید چون کوچیکتره ازم اینجوریم و حاضر نیستم بهش فکر کنم:(

دلم میخواد واسه پست پایین نظر بدم....

صب کن برم چایی بیسکوییت مو بخورم الان میام.
یه پرتقال هم بیارم...با یادت هوس کنم ش هی :)))

صب کن صب کن اومدم

:)) باشه برو بیا

پرتقال اگه خونی بود که با چشمای بسته و اوممم اوم بخور!!! میمیرم واسش:|

چه خوبم میشناسدت! دقیقا برخوردی رو کردی که حدسشو می زد!
نمی دونم! خوب اینا قوانین تو هستن برای ازدواج! اما به نظر منم فامیلی رو که سه سال نبینی دیگه فامیل به حساب نمیاد! یعنی اونقدرا فامیل به حساب نمیاد.

خیلی، خییییییلی خوب میشناخت، یه جوری هم زود گفت و خواست جمع کنه قضیه رو که نذاره من هیچی بگم!!!
دقیقا همین جمله رو بهم گفت، گفت من سه ساله نبودم و وقتی هم بودم ندیدمت! اون وقت باید حس کنم دختر خالمی؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد