مگلاگ

مگهانِ :دی

مگلاگ

مگهانِ :دی

:)

نمی دونم خوبه یا بد، اما تازگی فهمیدم من تا 25 سالگی چنین حس آرومی رو تجربه نکرده بودم، هی بیشتر در خودم فرو میرم، احساسات بهتری به خودم و اطرافیانم دارم، خدامو خیلی بیش از پیش دوس دارم.

اینا همشون منو سردرگم کرده، من این مگهان امروزی رو نمی شناسم،25سال با مگهان سرخوش کوچولو همراه بودم، حالا امروز... یهو با تغییرات ناگهانی رو به رو شدم، نمی دونم خوبه یا بد، اما من احساساتی رو تجربه می کنم این روزا که ابدا تجربه ش نکرده بودم.

مگهان 1394/10/23 ساعت 00:17

نظرات 9 + ارسال نظر

Meredith 1394/10/24 ساعت 09:35 http://dr-coffe.blogsky.com

امیدوارم حس خوبت بیشتر و بیشتر شه :) و هی به روزهای زندگیت که اضافه میشه حس های خوب بیشتری بیاد توی زندگیت

انشالله اینطور بشه:)

باران 1394/10/23 ساعت 14:50

از باران به چوپان بانو :دی
چوپان صدامو داری ؟!:دی
:)))
چوپان دستم رو ااااا گیر کرده بود واسه ی همین تکرار شد :دیییی
نه آفرین خوشم اومد قشنگ متوجه شدی :))
ممنون خیلی لطف دارین :**
ولی زیاد تعصبی نیستم میدونی چیه شاید چون این اسم تو واقعیت هم با خودش خو گرفتم برای همین گوشم یا چشمم :دی به کلمه بارون عادت نداره برای همین شاید
حساس شدم :)
ممنون از تعبیر زیباتون.
ولی با تعبیر طنزتون کلی خندیدم :)))
ممنون
خواهش میکنم :)

+
مگی من بخاطر اینکه جغد تشریف دارم و کلی کار داشتم دیشب تا 6نخوابیدم یعنی تقریبا یکساعت بعد از اذان خوابیدم :)
باران هی بیدار بود :))
میخوام از همین الان تمرین کنم بیدار بمونم بلکه لحظه تحویل سال جدید بیدار باشم چون من مگه کار بیرون از خونه برام تعریف بشه ساعت 8بیدار باشم :))
ولی جالب بود :))
با اجازه من برم آماده بشم برم شناسایی :))

؛)

+ خسسسه نباشی باران... انشالله روز خوبی داشته باشی با شناسایی؛)

چوپان 1394/10/23 ساعت 06:28

از تاکیدت رو اااا بفهمم که تو هم مث چوپون نبودن من رو بارون نبودنت تعصب داری؟ :))
آخه بیشتر شبیه بارون بارونی هستی که زمینارو تر میکنه و کارارو بهتر میکنه
نه اون بارانی که آن مرد باهاش میاد:))
به هر حال لطف دارید باران جان

چوپان من بیدارم، الان رویت کردم باران هم بیداره!
تو هممم بیداری...
جانکم:)
چه روز خوووبی به نظر میرسه امروز...

باران 1394/10/23 ساعت 03:12

از حرفم که ناراحت نشدی هوم؟ ؛ )
ایشالا تنهات نمیذاره :)
مگی ویررت و خوتتت بووو:**
ترجمه اش رو بعدا میگم :)

+
از بارااان به چوپان بانو خوش خنده :)
چوپان صدامو دارین ؟:دیییی
چوپان اون صدای نی رو کم کن :دیییی
دشتت آباد باد :))
اتفاقا همون لحظه که کامنت ساقیت رو خوندم وقتی پنجره رو بستم یادم افتادی ؛ )
گفتم الانه که چوپان بانو باهات حرف بزنه باران.
درضمن دشتتو ول کن قراره باران بیاد :دیییی

معلومه که نه؛) چرا ناراحت آخه؟

+ چوپان بیا باران

sepideh 1394/10/23 ساعت 02:56

چقدر خوب...همین دوست داشتن خدا بیش از پیش....خیلی حس خوبیه.غبطه خوردم:)

همه زمانی تجربه ش می کنن عزیزم:)

باران 1394/10/23 ساعت 02:05

سلام
امیدوارم اون احساسات رو مثل یه ناخدا بتونی درست هدایتش کنی بسمت ساحل خوشبختی !!
اگر تونستی سکان رو درست هدایت کنی میتونی بگی حس خوبیه.
اما اگر فقط حس و دلت اون سکان رو هدایت کرد و عذر میخوام میگم مغز تعطیل شد باید بگم این حس ، حسه فوق العاده خطرناکی هستش.
فقط باید مواظب باشی صحیح و سالم به ساحل میرسی...

سلام
خدا رو شکر احساس می کنم خیلی عاقل تر از پیشم و از این بابت جای نگرانی نیست:)
فقط دارم به زندگیم بهتر نگاه می کنم...
امیدوارم خدا کمکم کنه:)

چوپان 1394/10/23 ساعت 01:31

خوشبحال گوسفندام که در مواجهه با این دست تهدیدها بع بع کنان فریاد برمیاورند که: چوپان داریم نمیذاره!
من بیچاره جیغ کشان باید دست به دامان کی بشم برای کری خواندن، خدا میداند!
.
به بارون مهربون:
چوپانها معمولا بجای وبلاگ، دشت دارن! :)

:))
چوپان دیوونه...

omid 1394/10/23 ساعت 01:18

فکر کنم این تغییر تو زمان های مختلف واسه خیلی ها رخ بده
حالا یکی مثل تو فکر کنم در کل تغییر قشنگی ی سریام هست احساس های وجودشون تقویت میشه ک خوب نیس ک آدما رو دور میکنه ازشون ک...

دست ب کامنت گذاشتن (نگاردن)نمیره نمیدونم چرا

موافقم، ولی من دچار شوک شدم، چراکه به نظرم مسخره ست و جای تعجب داره که تا به امروز این همه احساسات رو هرگز هرگززز نشناخته و درک نکرده بودم:/
مثل اینکه مثلا همه یه میوه ای رو خورده باشن، همه عاشقش باشن و تو هیچ وقت نرفته باشی سمتش، یا نتونسته باشی بخوریش...
بعد تو سن 25 سالگی بچشی طعمشو! چرا این همه سال تجربه ش نکردم من واقعا:/؟

+ بی خیال کامنت آقا:)

چوپان 1394/10/23 ساعت 01:00

عایا
ساغرم شکست ای ساقی؟
رفته ام ز دست ای ساقی؟

هوم؟!
:D