مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

اندر احوالات تلویزیون بینی

تلویزیون رو روشن می کنم، مامان سینی چای دستشه، میگه مگی مگی بلندش کن، مسابقه جدوله اینقدر باحاله... مسخره ست ولی جالبه!

عاقل اندر سفیه نگاهش می کنم و صداش رو زیاد می کنم، پنج دقیقه بعدش من، مامان و هانی با چشمای درشت داریم نگاه می کنیم و سعی می کنیم زودتر از شرکت کننده جواب رو بگیم، میگه غده فوق کلیوی... پسر شرکت کننده می پرسه غده فوق کلیوی؟! یه جوری که انگار اسمشو نشنیده باشه... 

مجری میگه خیلی ساده ست خیلی خیلی حرفاشم که در اومده دقت کن، در حالیکه مامان و هانی دارن حرص می خورن و هی جواب رو تکرار می کنن، شرکت کننده بالاخره جواب میده...

و میگه آهااان ادرااااری ادراری:| !!! :| جواب آدرنال اون حرف دال و ر باعث شد پسر مفلوک گمراه شه و در تلویزیون آوای ادراری ادراری سر بده:دی

الان 4روزه هرکی میگه گوشم، دستم، پام درد میکنه ما میگیم چیزی نیست ادراریه:)))

نظرات 15 + ارسال نظر
بریدا 1394/10/23 ساعت 00:01

تو دوراهیا آخر شب با خدا حرف میزنم بهش میگم راه درستو به دلم بندازه بعدش اونی که دلم میگه رو انجام میدم
امتحانش کن:)

:) سالهاست با این فن پیش میرم، خوب میشم من
اتفاقای خوبی دور و برم در حال رخ دادنه و من الکی الکی غمگنانه نگاه میکنم بهش؛)

بریدا 1394/10/22 ساعت 23:50

آره منم خیلی وقتا اینجوری میشم
واااااااااای نههه من همش خدارو التماس میکنم این سن مزخرفم سریعتر بگذره یعنی تا 25 من قراره اینجوری باشم؟؟؟؟

نه بابا منم همیشه خوبم که:)
حالا سر تصمیمات سخت مستاصل شدم کمی...

بریدا 1394/10/22 ساعت 23:43

مثل اینکه اوضاع خیلی خرابه
دعا میکنم خوب بشی مگی:)

نه عزیزم اتفاقا خوبم:)
فقط یه دلتنگی جزی دارم که خوب میشه اونم...اقتضای سنمه شاید!

مسخره ش میکنید؟!

کی رو:/؟
خب خنده دار بود ما هم خندیدیم، بحث مسخره کردن نیست چیزی که گفت بامزه بود!

دلتنگی خیلی سخته،دلتنگی مگان
چاره دلشوره هم تکیه ب خداست،ی توکل واقعی

هوم بانو:)
من دقیقا نمیدونم دلتنگ چی هستم، خیلی سعی دارم ایمانم رو قوی تر کنم به خدا:)
راستی مگ هان هستم. م رو با فتحه بخونید؛)ه داره اسمم
مگان عین ماشینه:(

بریدا 1394/10/22 ساعت 18:06

نیومدی:(

؛) فکر کن نیامده ام

پیرو دو پست بالا که کامنت دونی ش بسته س بگم که:

مگی ما دلش گرفته...ادراااری ادرااری :)))

آی من بفهمم کیه که هی دل دخدر ما رو اواره و تنگ خودش کرده که زنده ش نمیذارم... :دی

فک کنم خودتم نمیدونی کیه :)

:)))
حالم خیلی خوشه جلبک....
فقط دلتنگی لعنتی امونم نمیده و حق با توعه
نمی دونم دلتنگ چیم...یه ذره ش رو میدونم فقط...

انگار که تیکه‌ی بامزه ی پستت برام محو شد! برادرت و مامانتو توی پست میدیدم فقط چون برام جالب بود عکس‌العملاشون :)

:))
مگه جو بقیه ی خونه ها چگونه ست:دی؟
جالبه همیشه برام تفاوت های جو حاکم در منازل!:دی

Nila 1394/10/22 ساعت 15:53

منم اسم غده رو نشنیدم: |

مهم نیست ولی تو نمیری تو مسابقه تلویزیونی شرکت کنی بعدشم فریاد و اینها راه بندازی که ادراااری ادراری:)))

یعنی ده دیقس دارم به کامنت مترسک میخندم چربییییی

:)))) بخند بخند:دی

رگ ها 1394/10/22 ساعت 14:24

عالی :))))))))))))))

:))

عالییییییییییییییییییی بووووووووووووووووووووووود :))))))))))))))))))))))))))))))))))))))

:دی همیشه بخندی الهی:)) ؛)

. 1394/10/22 ساعت 12:18

عاقل اندر سفیه نگاهش می کنم و صداش رو زیاد می کنم!!!!!! با مادرتون بودین؟؟؟

بله:دی
چون خیلی ذوق زده شده بود. من و مامانم به زور 21 سال با هم اختلاف سنی داریم، دوستمه نه مامانم
اکثر حرفای خییلی خصوصیمو که به خواهرمم شاید نگم به مامانم میگم و نوع رابطه مون متفاوته

مترسک 1394/10/22 ساعت 08:16 http://1matarsak.com/

یاد اون مسابقه افتادم که مجری (داریوش کاردان) پرسید: بیماری التهاب در کبد را چه می‌گویند و شرکت‌کنندهه گفت: چربی؟ و داریوش کاردان هم طلبکار گفت: چربی بیماریه؟

چربی:)))))
ادراری! ادراری:دی


چه جالب که مامانتون این مدل برنامه ها رو دوست دارن...
مگی من آینده ی خودمو دیدم انگار!

؛) من زیاد اینجا از مامانم نگفتم، مامانم خیلی مامان متفاوتیه:/ عاشق بازیهای کامپیوتری، همیشه پایه ی بازی بود باهامون و هست. برادرم از این جهت غم نداره:دی
عاشق فوتبالم هست و عموما ساعت برنامه های فوتبالی رو دقیق میدونه و پیگیره
اصن یه وضی:دی
جدی؟! به نظرت شبیه خودت بود:))؟ چه بانمک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد