مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

می داند صدای پایش و خنده هایش مرا کند مدهوش...

با یه تماس تلفنی از خواب پریدم، یه کم حرف زدیم و قطع کردیم. یادم افتاد که خواب می دیدم که بابام مشهده و زنگ زده میگه از اینجا دارم دعات می کنم مرمر!بابام اینجوری صدام می کنه و کم پیش میاد اسم کاملم رو بگه) حالم خوش بود اصلا... بعد ده دقیقه بابام اومد خونه و صدام کرد، مگی نمیاد باباشو ببینه؟ همیشه وقتی از سر کار میاد می پریم جلوی در و کیف و کتشو می گیریم- مثه فیلما نمی بوسیم همو:|- گفتم بابااا خواب بودم و خوابتونو میدیدم. گفت چه خوابی دیدی حالا؟!

خیر باشه... گفتم خواب عصر که تعبیر نداره خواب دیدم رفتین حرم امام رضا و دیدم با چشمای گرد شده نگاهم می کنه... 

گفت امروز فکسش اومد که باید برم، به تو هم خبرش رسید؟

+ یکی از اتفاقات عجیب دیگه اینه که خواب بارداری دوستاو فامیلامو میبینم، بدون اینکه بدونم قصد بچه دار شدن دارن...بس که بچه دوست دارم خدا خبرشو زودتر بهم سفارشی می رسونه:دی

+ عکس از آلبوم تمبر بابا نادرم :) به مناسبت زیارت! این تمبر 43 سال عمرشه ها...

نظرات 10 + ارسال نظر
Lena 1394/09/16 ساعت 18:48

چشم :***

:)

هر وقت خواب دیدی من نی نی دارم بهم بگو شماره موبایل میدم درجا بهم خبر بدی

:))))))
حالا همیشه که نیست. ولی مثلا یکی از اقوام تا ازدواج کرد من 2ماه بعدش خواب دیدم بچه دار شده همه گفتن برو باباااا خیره:|
بعد دیدیم راس راسی حامله شده:)))

مگی ببین من چند وقت پیش برای یکی از دوستان وبلاگی خواب دیدم که یه دختر داره. یه دختر خیلی زیبا جالبه که اصلا تا حالا ندیدیم همو!
یکی دو ماه ماهی بعدش فهمید که بارداره!!!!!!! باورت میشه؟؟؟
و اون تمبر واقعا زیباست و فوق العاده با ارزش! عاشق چیزای قدیمی هستم خصوصا دست نوشته و کتاب و تمبر قدیمی
یادش بخیر دبستان جمع می کردم!

عه
چه بامزه!! منم درباره عمو سیبیلو خواب دیده بودم، خیلی قبل اینکه سیبیلچه هویت پیدا کنه البته تازه ی تازه نی نی شده بود که خواب دیدم به عمو هم گفتم؛) تازه خواب دیده بودم با عمو و خانومش حرم امام رضام و اونا یه نی نی دارن!! :|
عخییی منم بهسا خیلی دوس دارم خیلی
الانم میشه آلبوم تمبر داشت؟ دلم خواسته خیلی یکی درست کنم وقتی نی نی خواهرم به دنیا اومد بهش بدم و بگم منتظرش بودم

Lena 1394/09/16 ساعت 01:04

عزیزم...
برام دعا کن :**

چشم گل
تو هم لطفا لنا

هوم 1394/09/15 ساعت 22:48

نه ولی خب تکه های پازل رو کنار هم گذاشتم! :))

یه کامنت بذارید تو یکی از پست های قدیمی؛)
اسممو بگم.

فروردینى 1394/09/15 ساعت 22:42

شنیدم اونهایى که خواب شون درست درمیاد، انسانهاى صادقى هستند.
حتما شما هم هستى.

اوه اصلا اینطور نیست. صادق چرا هستم ولی خوب نیستم:دی
روشن کردین اینجا رو :)

:) مگهان...قشنگه

:) ممنونم

مریدا 1394/09/15 ساعت 21:25

خدا میدونه این چندمین باره که با خوندن یکی از پست هات با خودم میگم چقدررر به تو شبیهم! یا شایدم تو شبیه منی
من هم خیلی از اتفاق ها و خبرها رو من زودتر میفهمم. خیلی زود هم خواب هام تعبیر میشن.این خواب ها رو دستکم نگیر

میشه به بابا سلام برسونی و بگی من هم دعا کنن؟

خدااا میدونه چقدر دلم برات تنگ شده بود دختر بهمنی
کاش میشد ببینمت اصلا... چرا نشه؟
بهش میگم دوستم رو دعا کن مخصوووص... نپرسیدم ازش کی میره فک کنم همین هفته باید بره ولی :)

Lena 1394/09/15 ساعت 21:19

باباى منم بهم میگفت مرمر...

آخ... هعییی...
خوبی لنا؟ دیشب که بد بود حالم هی تو فکرت بودم

هوم 1394/09/15 ساعت 21:14

اسمت مرجانه! هاها!

عجبااااا:)))) بهت گفته بودم اسممو نه؛)؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد