مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

که تر کنم گلویی به یاد آشنا من



درست یک ماه و 5 روز پیش ...

برام اس ام اس میاد  ... از بانو یاسمن ...نوشته چیزی به روز تولدت نمونده ، تو فکر فرو می رم ...  خطابم کرده فیروزه ی آسمونی ... قبل تر ها دختر دریا صدام می کرد ...

لبخند رو لبم می شینه ... اسم تازه م رو دوست دارم . یا بهتره بگم دوست تر دارم ...

(او ، باعث آشنایی من و بانوی دوست داشتنی بود . بانو دوست مشترک ما بود )


---

چند وقت پیش ، پسر ، پرسید مگهان یادت هست ؟

آن مانتوی فیروزه ای رنگ را ؟

پرسید هنوز داریش ؟

مگهان سرش را به علامت تایید تکان داد ...

پسر یک آه از ته دل کشید . گفت اصلاً آن کیف پول فیروزه ای رنگ را به خاطر ست بودن با روپوشت برایت خریده بودم .

مگهان یک هوم عمیق گفت و با خودش فکر کرد چه سر و رازی بین مگهان 4 سال پیش و فیروزه هست ؟ 4 سال پیش مگهان در سفرش به مشهد یک تسبیح فیروزه برای سجاده ش خریده بود ، دانه دانه تسبیح ، آرزو می کرد ، نبود پسر را ... درست همان سال لعنتی! مادرش برایش دستبند و گردنبند فیروزه هدیه خرید بود ... فیروزه برای مگهان یعنی 4 سال پیش یعنی عدد 8 و 9 ... یعنی 89 ... یعنی بیست سالگی ...

حالا بعد از چهار سال ، یاسمن ، دوست مشترکشان ، که هیچ خبر از ماجراهایشان ندارد و راه مگهان و پسر را جدا شده می داند . برای تبریک تولد ، دخترک را فیروزه خطاب می کند ...


× یک روزی ، یک جایی ، مگهان فیروزه ی مرمرین بود . اصلاً مرمر را هم فیروزه می شود خواند مگر ؟!

+ راستی ، زدم به بی خیالی ... اصلاً آشنایی که باش ... بخوانی و نخوانیم من همینم ... : ) همان مگهان بی پروا که هر چه بخواهد می نویسد ... 

+ رو تشکی بنفشم شسته شده ، رو تختی نارنجیم را اتو کرده و منتظرم تشک تازه ام از راه برسد ، به محض ورودش به خانه کاور نارنجیش را تنش می کنم ... : )



نظرات 5 + ارسال نظر

چه خوشرنگ و زیبا
من سنگه فیروزه رو بسیااااااااار دوست میدارم


من دوس می داشتم ... الان واقعاً حس قدیم رو ندارم بهش
انگار یک خاطره ی مرده شده برام ندا

وااااااااااای چقدر رنگش قشنگه. منم می خوام

وااااااااای قابلت رو نداره ! حیف که نخ نما شده و مال 4 سال و اندی پیشه !
وگرنه پیشکشت می کردم حتماً لیلی جون :-*

سپیده 1393/12/14 ساعت 21:32

در دلم شور و نواست

در دل من چیزیست...

در دلم بال و پریست

که به رنگ آبیست





رنگ فیروزه ناب





در دل من غوغاست

در دل من چیزیست





که از آن ساحل دریای عدم

تا کویر برهوت اینجا

همه را دشت به دشت

همه را کوه به کوه

با ندایی همراست..





صبح هایی چه قشنگ

صبح هایی چه لطیف

رنگی از رنگ گل صبح نخستین دارد





روزهایی چه فراخ

همه در وادی گرمای کویر

همه در دشت عطش

دشت تکوین نگاه

سایه های تپش روح مزامیر فلک

همه تا عمق افقها پیداست





آسمان پایین است

یادم از روز هبوطم آمد

در دل من غوغاست





شده شبهایی که

همه جسم غباری گشتم

زیر این گنبد مینای خدا

سر و پا خاک به خاکی گشتم

دست من پر بوده ست

پر از عطر گل راز و نیاز

چه صمیمیت سیال خوشی





در دلم شور و نواست

در دل من چیزیست

رنگ یک خلسه شاد

رنگ فیروزه ناب
این شعرو دوس میدارم

رنگ فیروزه ی ناب : )

ممنونم ! خیلی خیلی هم ممنونم

منم یه مانتو این رنگی خریدم امسال!

فیروزه ای بودن اصلاً آسون نیست :| : ( ...

مواظب باش خیلی ...!

سلام عزیزم
خیلی با احساس نوشتی

سلام : )
مچکرم دختر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد