مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی


چند وقت پیش کشومو مرتب می کردم که یهو دیدم یه دفترچه کوچولو تبلیغاتی تو کشومه ... می دونستم مال من نیست !

درش آوردم دیدم تو یکی از صفحه هاش اینو نوشته ! دقت کنید که چقدر شیک تشدید گذاشته رو هر روز ! دو ر ادغام شده و تبدیل شده به ّ ! تو این کلاس ها بهشون می گفتن کارهای خوبتون رو بنویسید ! اینم کارهای خیلی خوبِ خان داداشِ ما ! سلام هم می کرد تازه :)))))) دیشب ؟! شب ؟! سحر ؟! بالاخره کدومشون :)))


اینقدررر خندیدم !!! برادرم کلاس اولی که بود یه دوره کلاس های فرهنگی بود که می فرستادیمش اونجا نماز خوندنم یاد می گرفتن ! بازی کردنم یاد می گرفتن ! کتاب هاشون رو می بردن و به هم قرض می دادن هر هفته !  نقاشیِ گروهی می کشیدن ! در کنارش داستان های مذهبی هم براشون می گفتن ! یه کارِ بامزه شونم این بود هربار یکی میزبان می شد ! شیرینی ، شیر و بستنی می خرید می برد ! 

در کل کلاسِ جالبی بود برادرم تا 10 سالگی رفت و بعد دلش نخواست ادامه بده براش تکراری شده بود ! 


+ یکی از ایده ال های من داشتنِ همچین کلاسیه : ) ! 

نظرات 5 + ارسال نظر
asmani 1393/10/12 ساعت 10:20 http://asmani1111.blogsky.com/

مگی راست بگو خودت دفترچه ای چیزی نداری مال داداش خیلی جالب بود خوبیش هم اینه که هرچی رو که توش مینویسن حرف واقعی دلشونه

نه من 2 3 تا نامه واسه مامانم نوشتم ! که اونام خیلی جالبن ! توش نوشتم خیلی دوست دارم معلمم شی درحالیکه عین سگ دروغ می گفتم :-)))))) ) اصلاً دوس نداشتم تو مدرسه ی ما کار کنه !!!

اف 1393/10/10 ساعت 14:31 http://darhamnevesht.blogsky.com


منم کلی دستخط دارم!
راجع به سوتیهای کودکی هم رجوع کن به کامنت دونیه پست قاطی پاتیه مرمر!!!

خووووندم :)))))))
اما نتونستم واسه مرمر عزیزم کامنت بذارم ! مرمر من می خونم و کامنتم ثبت نمیشه دختر گلم :-((( !!!
نوشته بودم منم مثل تو محشر بودم افروز ! همیشه پیش از رفتن به مهمونی بهم سفارش می شد هیچی هیچی هیچی از خونه نگو:-))) منم باز از دهنم در میرفت... موقع گفتنش میگفتم وای مامان حواسم نبود ببخشید که اینو مثلاً واسه عمه تعریف کردم:)))))))))) مامانم بد بختتت بود از دستم!!!

بهسا 1393/10/10 ساعت 14:28

وای چقدر که این داداشای کوچیکتر شیرین و بامزن، ماهم تجربیات مشترک جالبی داریم تو این زمینه شاید یه بار نوشتم ازشون.
خدا حفظش کنه براتون عزیزم

عزیزممم :-*
خیلی باحال و لوس و با نمک تشریف دارن این برادرا ! برادر شما رو نیززز

سیمای 1393/10/10 ساعت 13:18

میگن حرف راست رو از بچه باید شنید
آره مگییییییییی؟؟؟!!!! یعنی اینجوری هستی؟؟!!!
خب چرا مامانتو اذیت میکنی؟ چرا غذا نمیخوری؟

:)))
نه پسرکِ خل ! جالبه مربیش می شناخت ما رو ! برای بابام تعریف کرده بود اگه نمی دونستم مگی چند سالشه فکر می کردم باید یه دختر 7 8 ساله باشه !

سیمای 1393/10/10 ساعت 12:32

خیلی جالب بود خنده اومد رو لبام
خدا حفظش کنه
من دست خط کلاس اول خودمو دارم هروقت نگاش میکنم یاد اون روزام میافتم و کلی شاد میشم


یه خاطراتی هم داره درباره خونه و خونوادمون نوشته که پااااک آبروی خاندانمون رو برده :))
مثلاً نوشته خواهرم مگی ، مامانم رو اذیت می کنه :)))غذاش رو خوب نمی خوره ! نمازش رو به وقت نمی خوه:)))))))) درباره ی همه نوشته این موارد ربط به من داشت !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد