مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

فکرهای جور وا جور



میگم من الان باید تو فکر سفر 15 روزه م به یه جایی بودم . یه جایی که ممکن بود دانشجوش بشم ...

از کجا به کجا می رسه آدم ... خیلی یهویی... بابا ... بابای عزیزم ... ازت تشکر کنم که موافق رفتنم از ایران نبودی ؟ یا ازت شاکی باشم ؟

فاطمه اول آذر میره اونجا : ( منم باید می رفتم که نرفتم ... پشیمون شدم . حس کردم بابام راضی نیست ... : (

شاید فاطمه خبرای خوبی بیاره و من باید منتظر باشم ... خوابم نمی بره و مدام در حال فکر کردن به اتفاق های مختلفی هستم که این روزها در حال رخ دادنه و اتفاقاتی که هنوز نیفتاده ... ممکنه بیفته و شرایط زندگیم رو تغییر بده ...

من 2 ماه پیش برنامه ای داشتم که خیلی خوب پیش برده بودمش... یهو چی شد ... 




نظرات 1 + ارسال نظر

کاش میشد قبل از تصمیم گیری می فهمیدیم به کجا ختم میشه! ولی مطمئن باش هرچیزی که به صلاح هست اتفاق میوفته.
لینکت کردم عزیزم

گرچه هیجانش به همون ندونستنشه...
ولی واقعاً خوب می شدا اگه می دونستم . ممنونم عزیزم : ) من سر یه سری مسائل همه ی لینک هامو پاک کردم : (

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد