هنوز وقتی ماه شب چهارده می بینم دلم می لرزه
با تمام عزادار بودنم، با تمام دل خون بودنم...
با تمام در مونده بودنم، امشب وقتی تو ترافیک چشمم به آسمون و ماه افتاد بی اختیار لبم خندید و اشکام سرازیر شد. تا خود خونه اشک ریختم و زمزمه ی الهی شکر رو لبم بود.
+ قلبم مچاله ست، کاش کسی خیلی دوسم داشت. لازم داشتم که کسی خیلی دوسم داشته باشه... خیلی
+ هر کو شراب فرقت... روزی چشیده باشد. خدا... خدا... خدا...
امشب نشسته بودم لب دریا خیره به ماه. به دوستم گفتم خدا میدونه از اول تاریخ یا اصلن در همین لحظه چند نفر و با چه فکر و خیالی زل زدن به ماه و چی گذشته توی دلشون...
چه جالب...
پسرعمه ١٧ ساله ام دیشب رفت ! داشت از باشگاه بر میگشت که تصادف کرد ! داریم دیوانه میشیم ! غمش زیاد مگی! عمه م داره له میشه
وای وای وای
خدا رحمت کنه طفل معصوم رو
تسلیت می گم.. خیلی تسلیت میگم