مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

خوشم میاد از این آدمای آرزو دار!

تو مراسم سوم پسر عمه م اومده بود از ست بودن ماشین و گوشیش صحبت می کرد و می گفت زیبا بروفه 15 سال پیش تو یه فیلمی ماشین قرمز و گوشی قرمز داشت! از اون زمان تو آرزوووش بودم و من فقط با خودم فکر می کردم چرا حتی 15سال پیشم همچو آرزوی رنگی در دسترس و دور از دسترسی نداشتم؟! 


چه عنوانی برای از غم نوشتن؟

به آخرین دیالوگ رد و بدل شده ی بینمان نگاه کردم.

اشک ریختم

.

.

.

لبم را گاز گرفتم و باز...

اشک ریختم

.

.

.

قلبم فشرده تر شد و ...

با تمام قلبم اشک ریختم. 


+ امام حسین خودت مرهم تمام قلبهای زخمی باش

سنه قوربان آقام

من همیشه مداحی های ترکی رو دوست دارم، عزاداری به سبک ترکی کمی برام سنگینه ولی مداحی هاشون رو حقیقتا دوست دارم. مامانم میگه وقتی خیلی بچه بودم مسجدی میرفته که مداحش ترک زبان بوده و ترکی عزاداری می کردن...


+ دلم یه مراسم سینه زنی درس درمون می خواد، تنها سختمه برم. پس مثل هرسال می شینیم خونه و منتظر شبهای احیا میشیم برای رفتن به مسجد و آروم شدن

+ دل من در به دره، درمون دردش سفره... یه نفر نیست که یه شب ما رو زیارت ببره

+ وقتی خوب فکر می کنم می بینم بی شک از یارهای امامم نبودم و نیستم با تموم وجود دردم میاد. نیستم و هیچ وقت نبودم... کاش انسان پاک تری می بودم... من امسال اشکام خشک شدن، فکر می کردم بعد رفتن حامد که عاشق امام حسین بود باید خودمو از گریه هلاک کنم. اما دریغ از یک قطره اشک... دریغ، دریغ

بیایید کار های خوب خوب کنیم، مثلا لیوان کاغذی و گیاهی هدیه کنیم به مساجد و تکیه ها و هییت ها... :)

هیچ کس و هیچ کس و تاکید می کنم هیچ کس با یک بار چای خوردن در این لیوان های پلاستیکی سرطان زا سرطان نگرفته و از دنیا نرفته، همه ی ما این را می دانیم. 

روزانه چندین و چند بار در پیج های مختلف عکس از چای نذری در لیوان های پلاستیکی می بینیم و چندین بار واژه ی سرطان زا را در کامنتها می خوانیم و چندین بار توصیه به نخوردن چای های نذری در این لیوان های نا مرغوب، یعنی واقعا هیچ راه بهتری نیست؟ فقط حرف زدن از سرطان زا بودن و توصیه به نخوردن و ... 

من مثل خیلی های دیگر طعم چای های صلواتی را ترجیح می دهم به هزار چای خورده شده در بهترین کافه های شهر، من هم چای های نذری و صلواتی در آن لیوان های پلاستیکی سرطان زا را دوست ندارم، پس به اندازه ی هزینه ی یک یا چند چای در کافه های خوب شهر لیوان کاغذی و گیاهی می خرم و به هییت ها و تکیه ها می دهم، شما هم این کار را بکنید، خب؟ اینطوری صدها نفر در جای آن لیوان های پلاستیکی سرطان زا لیوان های سالم دستشان می گیرند و چای نذری می خورند و شما هم سهمی در نذری های خیابانی داشته اید.

و اگر این کار را کردید و از طرح میم. ر استقبال کردید، بگویید بیایم لیوان های قشنگ نذریتان را ببینم و کیف کنم:)  


+ همیشه از انتشار پستم در هر جای دیگری بدم می آمده این اولین بار است که استقبال می کنم از دیده شدنش! از این کارها کنید لطفا، منتظرم... عکس هم بگیرید لطفا تر :) 

عزاداری به سبک ترکی

حدودا به مدت یک ساعته من دارم سینه می زنم به شکل ایستاده و جیغ جیغ با مداح ترک می خونم. 

همشم همین تیکه ست امیدوارم اشتباه نخونم، بابام چند کلمه کمکم کرده و داریم سینه زنی می کنیم و می خونیم، شمام با ما بخونید:  همه ش همین تکرار میشه گاه گاهی یکی دو جمله ی دیگه هم توش می خونن...

"عباس آقا مدافیع حرم دییی

دریااای احسان صاحب کرم دییی

گوربان اولوم ایمامه

احسن ب له مرامه" 

دریااااای کرم، سگااای حرم... ابالفضلللل


مامان بابام پشتمون روی مبل نشستن و به لهجه ی ترکی هر چند ثانیه میگن ماشالا و من و برادرم با هیجان بیشتر ادامه میدیم :دی 

تازه اشاره می کنن باید دقیق تر و هماهنگ تر عمل کنیم و ما هر کاری می کنیم نمی تونیم و کلافه شدیم.


+ ابدا قصد به سخره گرفتن مراسم عزا نیست، ولی داریم به این سبک هم عزاداری می کنیم دیگه و برامون تازگی داره... :دی 

عصر یخبندان

یه حس خاصی دارم، بعد از دو ماه دارم میرم سینما... 

امروز یهو وسط مرتب کردن اتاقم یاد فیلمی افتادم که با چوپان دیده بودیمش، عصر یخبندان، یک بار دیگه اخیرا توی خونه دور هم دیدیمش... تو محیط سینما ازش خجالت کشیده بودم و یا فقط بدم اومده بود شاید، نمی دونم! فقط می دونم وقتی تو خونه دیدم نظرم نسبت به این فیلم مثبت بود. یعنی به نظرم ارزش یک بار رو دیدن داشت حداقل :) 

رامسر

من اینجا دوست رامسری(ساکن رامسر) دارم؟


+ من خوبم، فقط نرسیدم کامنتا رو جواب بدم :| 

سوال آرایشی

# موقت


اینجا کسی ریمل کاپریس داشته؟ 

آیا راضی بودین؟ 

لبخند عمیق روی لبها...

استادم و استادش: شما می دونی بالای دو هزار تا پرسنل داشتن یعنی چی؟

من: فک نکنم.

استادم و استادش: ازش بپرس، بپرس حیفه حالا که هست ندونی از بزرگی کارهایی که کرده




آیفون لاورز

خدایی حدود چهار تومن پول دادن واسه گوشی زور نیست؟



+ من عمیقا به گوشیم وابسته م، خیلی بده این وابستگی ولی هستم دیگه، دارم می میرم برای نوت2 ی درب و داغونم... چطور بفروشمش به یه گوشی جدید:(؟ (قصد عوض کردن گوشیمو ندارم، گوشی جان یاری کن لدفن عزیز دلم


هیچ کی منو نمیبره نمایشگاه کتاب گیلان :((

امروز استادم ساعت 5.5 گفته برم پیشش(از سه میرم کتابخونه)، از طرفی می خواستم برم نمایشگاه کتاب، از طرف دیگه مهمون داریم، بعد شب تر باید حلوا درست کنیم. 

من دلم یک عدد همراه خوب می خواد که بیاد دنبالم، واسم یه چیز خوشمزه بخره تو راه بخورم و بعدم دستمو بگیره ببردم نمایشگاه... 


+ قرار بود همگی با هم بریم، که اینجوری شد و الان من خیلی خیلی تنهام و هیچ کی نیست که باهاش برم نمایشگاه و در نتیجه مجبورم تنها برم