مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی


رفاقتمون چندین ساله شده و با اینکه کم میبینمت اما چه خوشحالم که دوستمی… 

رابطه گذشت و البته مراقبت میخواد، آفرین بهمون بابت همه روزایی که لا به لای همه‌ی مشغله‌ها برای هم وقت گذاشتیم. 


+ قول میدم امسال یه سفر خوب دو نفره بریم، قول میدم:)

+ چوپان عاقل بازیگوشم…

+ احتمالا اینجا رو نمیخونی  اما دوست داشتم بعد این سالا حسی که به دوستیمون دارم رو بنویسم.

سلام از مگهان:) شما بخونید مگان

سلام به خونه‌ی گرم و خلوتم…

حس آدمی رو دارم که بعد چندین ماه دوری برگشته به خونه‌ش، هی از یادآوری خاطرات این وبلاگ لبخند پت و پهن میشینه رو لبم:) هنوز اسمم رو با غلطی که توش هست دوست دارم، میدونید دیگه این اسم تو ترجمه‌ی کتاب پرنده خارزار اینجوری نوشته شده بود و بعد من دوستش داشتم و تصمیم گرفتم مگهان باشم نه مگان

از خودم بگم که این چند وقت اتفاق خاص و مهمی نیفتاده جز اینکه سی و یک ساله شدم و امسال هم در سلامت سپری شده

برای اینکه بیام و دوباره از خودم بنویسم قول میدم قبل از پایان سال دوباره اینجا باشم.


تجربه‌های خوردنی امسال:

ماهیچه خوردن برام جذاب شده، ماهیچه‌ی‌ ربلان رو دوست دارم(خدا خیرت بده فاطمه که بردیم اونجا و‌ بعد اون شده رستورانی که روش قفلی زدم)

خامه رو برای صبحونه امتحان کردم و دیدم تو سی و یک سالگی هم دوسش ندارم.

از خوردن نارگیل تو شیرینی‌ها خوشم اومده


تجربه‌های خوندنی امسال:

یه عالم کتاب نصفه خونده دارم، به همین دلیل اسمی ازشون نمی‌برم

جاش کلی پادکست گوش کردم و البته کتاب صوتی هم…


تجربه‌های سفر: 

با دوستم دوتایی رفتیم تهران، درحالیکه من هیچ‌وقت به رانندگی دوستام اعتماد ندارم و باهاشون سفر نمیرم! خودم هم خیلی کمتر رانندگی میکنم و خارج از شهر هم نمیرم:دی