مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

کمی از پسر و خودم

نمی‌دونم چجوری باید اوضاع رو بهتر کنم ولی همش ازش ناراحت میشم و همش ازم ناراحت میشه… هیچ‌وقت اینطوری نبوده، به خیال خودم خیلی دارم تلاش می‌کنم برای بهتر کردن شرایط ولی اثری از بهبود اوضاع نمی‌بینم. 


تا وقتی طرف مقابل فقط دوست‌پسره! خیلی جریان فرق داره… احتمالا وقتی قراره برید زیر یه سقف به رفتارهای هم دقیق‌تر میشید و این میشه که ماجراهای جدیدی که هیچ‌وقت خبری ازشون نبوده سر و کله‌شون پیدا میشه

اینم بگم که ما اصلا داد و فریاد نداریم، پسر خیلی آرومه و منم بخوام با صدای بلند حرف بزنم چون اون آروم جواب میده زود بحث آروم میشه و نهایتا فقط یه ناراحتی میمونه


مشاورم میگه حق دارم که حالم بد باشه، چون قرار بوده الان درست وسط روزای شادم باشم و دیگه از یه مرحله عبور کرده باشم، اما اتفاقی که افتاده این بوده که وسط یه ماجرای بد و ناراحت‌کننده‌م و از اون بدتر بلاتکلیفی هم خیلی شیک بغلم کرده…


قرار بود برای کارم یه تصمیمی بگیرم که نمی‌دونم چرا نمی‌گیرم، اهمال‌کاریه؟ اصلا چرا دارم هی به تعویق میندازمش؟ شاید این کارو بکنم حداقل حالم بهتر شه، احساس می‌کنم چیزی که حالم رو خوب می‌کنه اینه که فکر کنم دارم رو به جلو حرکت می‌کنم و برای من که کارم رو دوست دارم بزرگترین تغییر میتونه همین باشه دیگه، نه؟


دیشب که بی‌خواب شده بودم اسم دکتر مسعود رو سرچ کردم و دیدم به، نزدیکای مطبش بودم هفته‌ی پیش… از اتفاقای عجیب و جالب این روزا بود که خواستم بنویسم یادم بمونه(همون دکتری که قبلا وبلاگ داشت و الان بعید میدونم بنویسه)


امشب چند ساعت تو حیاط با صفای خونه‌ی چوپان نشستیم و چای و قهوه و شیرینی خوردیم، جاتون خالی این قسمت امروز تنها قسمت خوبش بود. الان که این رو نوشتم یادم افتاد صبح که بیدار شدم رفتیم هلیم خوردیم و اینم کلی چسبیده بود:) 




نظرات 14 + ارسال نظر
خرسی 1403/01/05 ساعت 13:11

ولی اگه قرار باشه یه بارم زیر بار خرج برید اشکالی نداره به نظرم افطار نباید خیلی تجملاتی‌طور باشه خب
لایک
مرسی. آره درسته خاطره ش همیشه می مونه. اگه بدونم اونم از صمیم قلبه نه از رودرواسی چه اشکالی داره برا خودمون جشن بگیریم

موافقم باهات

درهرحال امیدوارم ماه رمضون قشنگی داشته باشی

خرسی 1403/01/04 ساعت 17:01

مرسی جواب کامنت نوشتی.
خدا خیرش بدت خواهرت که کمکت کرد. خدا کنه منم تو زندگی کسی رو پیدا کنم که حمایتم کنه و حامی پیشرفتم باشه. یه مدتی روان شناس میرفتم خوب بود ولی آدم واقعی و خانواده آدم خیلی بهتره.
الان که فکر کردم دو سه تا دوست دارم فقط با یکیشون خیلی صمیمی ام که روزه نمی گیره!
پارسال همکارم میخواست دعوتم کنه نشد ولی امسال دیگه ارتقا گزفته و مدیر شده. نمیدونم هنوز میتونم باهاش دوس باشم یا نه. الان که باز با ذهنیت مثبت تر نگاه :کردم یه همکار جدیدم میتونم دعوت کنم. ولی خیلی بچه دست ودلبازیه هرچی بخرم چندبرابر بر میگردونه و خیلی شیک و تجملاتیه. اگه دعوتش کنم جفتمون خیلی میریم زیر خرج! اگه دوستی بود که صمیمانه و ساده میشد همدیگه رو دعوت کنیم خوب بود. منظور تو تو رستورانه یا دعوت خونه؟

من دعوت تو خونه رو ترجیح میدم، یه میز افطاری جمع و جور
همین

ولی اگه قرار باشه یه بارم زیر بار خرج برید اشکالی نداره به نظرم افطار نباید خیلی تجملاتی‌طور باشه خب

خرسی 1402/12/28 ساعت 05:33

سلام! من خواننده جدید هستم ! یه سوالی تو الان دو تا کار همزمان داری ینی هم میری اداره هم شیرینی فروشی داری؟ اون کارت که دوس داری کدومشه؟ منم کارمو دوس ندارم گیرافتادم چه جوری از رشته و دانشگاهی که دوس نداشتی به شغل مورد علاقه رسیدی؟ با نامزدت چجوری آشنا شدی؟ یه خلاصه ای بگی خوشحال میشم
امیدوارم ماه رمضون پربرکتی داشته باشی خیلی جالب بود دغدغه دعوت شدن! من حتی دوستی ندارم که بخواد دعوتم کنه یا نکنه

سلام
نه بابا من کلا یه کار دارم. قدیم دو تا کار داشتم. خیلی طولانیه ولی تصمیم خودم تنهایی نبوده و خواهرم بینهایت تو تصمیم‌گیریم نقش داشت
با نامزدم مجازی آشنا شدم
مگه میشه دوستی نداشته باشی که دعوتت کنه؟
من دارم ولی خیلی اهل دعوت نیستن و یا دقیقتر بگم اهل مهمونی افطاری نیستن

آویشن 1402/05/10 ساعت 17:16 http://Dittany.blogsky.com

درسته بدای آدم هایی مثل ما این موضوع سخت تره چون کلا از لحاظ احساسی وابسته هستیم.
از طرف من خیالت راحت ، اگه سالی به ماهی سنگی به سر یکی خورد اومد سمتم و خبری بود اول از همه بهت خبر میدم فعلا ناچاری همین جوری من و بپذیری

از دست تو
خوبه دیگه! تو واقعنی یه زن آزادی

نگار 1402/05/07 ساعت 01:59

عزیز دلم میتونی از خود مشاورت بپرسی. اگه از سایت پزشک خوب وقت بگیری همونجا رویکردش رو هم نوشته. اگه مشهد یا تهران بودی میتونستم بهت زوج درمانگر با همین رویکرد معرفی کنم اما رشت نمی‌شناسم کسی رو. لزوماً نباید مشکل حادی داشته باشید. یک جورایی مراقبت کردن از روح و زخم و دلبستگی های ناامن شده ی هم رو یاد میگیرید تو این درمان‌‌..

ممنونم عزیزم
نه بابا مشکل حاد چیه من اصلا هیچ گاردی برای مراجعه به مشاوره و روانکاو و حتی روان‌پزشک ندارم
مرسی از نظرت ببینم چه می‌کنم، راستش این مشاورم خیلی خیلی خوبه ولی متاسفانه یا خوشبختانه یه کمی دیر به دیر نوبت میده

محیا 1402/04/31 ساعت 17:48

هنوز چیزی از شما نمیدونم. اما به هم زمان بدید برای ازدواج شتاب نداشته باشین. واقعا همینطور که گفتین بعد ازدواج ممکنه روی چیزایی ریز بشین که قبلا ساده ازش گذر میکردین

ما چندین سال دوست بودیم و مشاوره هم میریم برای تصمیم بهتر دیگه در ادامه باید دید چی میشه
با توکل به خدا به نظرم باید یه جایی شروع و یه جایی تموم کرد من از این حال بلاتکلیفی واقعا خسته‌م

راسینال 1402/04/29 ساعت 20:29 https://flicka.blog.ir/

سلام عزیزم
چندتا از پست ـآت رو خوندم و کلـی شباهت بینمون پیدا کردم
و البته همسنم هستیم تقریبا ، کلا نوشته هات یه جوری بود بعضـی جاها که انگار خودم نوشتم ، حتی درک میکنم که غم همسرت رو اونجور که باید درک نکنی. چون خودمم صبرم کمه متأسفانه
من هنوز بعد 4 سال عقد با همسر همخـونه نشدم البته که ماهم عروسـی نداشتیم اما خوب منتظر همه ی اینایی که گفتی و حتی بیشتر هم هستم ...
ازدواج اصلا اون fairy tale ای که بچگی به خوردمون دادن نیست که نیست

سلام عزیزم
وای ۴ سال؟
ما هنوز اصلا عقد نکردیم و بعیدم هست عقد کنیم
مستقیم ازدواج و بعد شروع زندگی! من دیگه کشش ندارم برای دوران نامزدی بیشتر
خدا بهمون صبر بده

نگار 1402/04/27 ساعت 13:24

مگی اگه از یه زوج درمانگر خوب که رویکردش EFTباشه کمک بگیرید می‌تونه هدیه ی خیلی خوبی برای رابطه عاطفی تون باشه

نگار عزیزم چجوری باید متوجه بشم رویکرد مشاورم چیه؟
من یه مرکز مشاوره میرم که میدونم با دقت مشاورها انتخاب میشن ولی رویکردشون رو طبیعتا نمیدونم

بهسا 1402/04/27 ساعت 07:05

مگی قشنگم
چندروزه زیاد تو فکرتم اومدم اینجا و با ذوق دیدم چقدر زیاد نوشتی
ببین در مورد این مساله یه روانشناس می گفت سه شرط مهم داره یه رابطه پایدار بشه..1- دوستش داشته باشی 2- ویژگی ها و شخصیت خوبی داشته باشه 3- از پس هم بر بیاید( گیر داستان بیشتر توی مورد 3 هست چون معمولا آدما همو دوست دارن که رابطه رو شروع میکنن و خب ویژگی های مثبتی هم در همدیگه می بینن)
باید حالا مفصل تر حرف بزنیم که اینجا جاش نیست.
اما من مطمئنم که تو از پسش برمیای یکم زمان بده به جفتتون
با خودت مهربون باش عزیزم و ببین که چه ماه های پرماجرا و سختی رو گذروندی.
دلتنگتم زیاد

آخ چه ذوق داره اسم دوستتو اینجا ببینی
باید بشینیم حضوری حرف بزنیم اونم با فرصت زیاااد
دقیقا مساله روی مورد ۳ گیر داره
من فکر می‌کنم یه کمی بابت خستگی‌هام مشکلات رو بزرگتر میبینم بهسا
اینو خودم نمیگم با توجه به حرفای تراپیستم میگم مرسی از اینکه درکم میکنی همیشه

سلام مگی جان
یه چیزی بهت بگم از تجربه خودم شاید به دردت بخوره
وقتی آدم یکی از نزدیکانش را از دست میده تا مدتها هرچی هم تلاش کنه، دیگه اون آدم سابق نمیشه ... نه شادی براش اون معنای قدیم را داره نه غم ... حتی عاشقی هم براش یه شکل تازه ای پیدا میکنه ... انتظاراتش عوض میشه ... من حتی پا را از این هم فراتر میزارم ... سلول سلول وجود آدم تغییر میکنه
اون خلا بزرگی که در وجود آدم به وجود میاد به سادگی پر نمیشه و یه زخم همیشه یه گوشه قلب آدم در حال خونریزی کردنه
زمان میخواد... خیلی هم زمان میخواد ... من الان که فکر میکنم آقای دکتر خیلی خیلی صبوری کرد تا من از این مرحله ی سخت عبور کنم .... غیراز صبوری همراهی و همدلی و مهربانی و گذشت ...
درد بزرگیه
فقط کسایی که تجربه کردن میدونن از چی حرف میزنم
و دعا میکنم سالیان دراز ندونی من از چه دردی دارم حرف میزنم ...

سلام تیلو جان
درست میگی خیلی تجربه سخت و دردناکیه و میتونم خودم رو جاتون بذارم.
خدا رو شکر که همراه خوبی داشتی تو این مسیر من آدم کم تحملی هستم، خودم میدونم اصلا نمیتونم مثل آقای دکتر صبور و منطقی باشم باید در حد ظرفیت و توان آدما ازشون انتظار داشت

تیلو یه سوال، به نظرت این دوری تو رابطه چقدر خوبه و چقدر بد؟ من چیزی که خودم از مشاهده‌هام میبینم اینه که فاصله خیلی وقتها هم خوبه… اینو به دوستم میگفتم که خیلی ناراحت رابطه از راه دورش بود. من احساس می‌کنم اصطکاک تو روابطی که آدما از نظر فیزیکی از هم فاصله دارن کمتره
آیا اشتباه می‌کنم؟

سین 1402/04/26 ساعت 09:30

سلام مگی جون
درباره پست قبلیت من بیشتر مواقع سیبل خانواده بودم از لحاظ سنگ صبور بودن نع مالی و اینا. مثلن مامانم هنوز ک من اینهمه دورم ازش, تلفنی بعضی وقتا دردودل ک میکنه کلن داغون میشم. بخصوص این روزا ک خاهرم تصمیم گرفته ک مهاجرت کنه بتنهایی و بعد بیخیال همسرش بشه.کلن تو خانواده ک نمیشه فقط شنونده بود.دردودلاشون میره تو عمق وجودت.بخاطر همین من فکر میکنم درونم خیلی زخمیه.مثل کسی ک تو رینگ بوکس فقط ضربه خورده.برای ازدواج خیلی مراقب باش.مزدوج نشدن خیلی بهتر از ی همراه اشتباهیه ک دیگه اونوقت اسمش همراه نیست
مگی میدونی من یکی از مشکلاتم اینه ک هیچ وقت دوست صمیمی مثل تو و چوپان نداشتم.با اینکه برونگرام ولی نمیدونم چرا دوست جینگ نداشتم.اینجام هر کیو میبینی میگه از ایرانیا فاصله بگیری بهتره
مثلن دوست ندارم همه چیو ب همسرم بگم گرچه انسان فوق العاده ایه ولی فکر میکنم بهتره آدم هرچی رو ب همسرش نگه.حالا منم شاید ی وبلاگ زدم اینهمه حرفامو اونجا نوشتم
خلاصه ک خوش بحالت هم رشت زندگی میکنی و هم دوست صمیمی داری.امیدوارم همیشه خوشحال باشی

سلام سین عزیزم
اول از همه مرسی که درد دل‌هات رو نوشتی برام
و لطفا وبلاگ بزن اگه نمیزنی همینجوری برام بنویس، خوندن تجربه‌های مشترک آدم‌ها برام جالبه اینکه تو دو مدل شرایط متفاوت ما ها یک رفتار رو داریم و باهامون یک رفتار مشترک میشه جالبه
مثل همین درد دل مامان‌ها که چقدر هم همگی‌مون ازش آسیب دیدیم و شاید به خودمون هم میبالیم که سنگ صبور مادرمون بودیم. چیزی که شما نوشتی خیلی درسته شیلا خانواده

سین قشنگم از نظر من درست نیست چون خود تو یه ایرانی هستی اونجا و وقتی انقدر خوبی چرا نباید فرصت دوستی با یه ایرانی مثل خودت رو نداشته باشی؟ قطعا سخت‌تره ولی ناممکن نیست برات دعا می‌کنم چون میفهمم چقدر داشتن دوست کمک‌کننده‌ست

آویشن 1402/04/26 ساعت 03:51 http://Dittany.blogsky.com

قطعا تو هر رابطه ای کلی بالا و پایین وجود داره مهم اینه که ببینیم میشه این مشکلات و حل کرد یا نه و مهم تر از اون اگه با طرف تصمیم به زندگی گرفتیم میتونیم همچین چیزهایی و تحمل کنیم یا نه ، گرچه الان دیگه مثل قدیم نیست و دخترها هر زمانی میتونند از طرف مقابل جدا بشن و خانواده و اقوام هم حمایتشون می کنند در اکثر موارد. در کل امیدوارم تصمیم درستی بگیری و به زودی خبرهای خوشی ازت بشنوم

آویشن خییییییلی راحت‌تر شده جدایی
خیلی من دور و بر خودم کلی طلاق دیدم این چند سال
ولی نه به نظرم برای آدمایی مثل ما، برای دخترایی که بی‌پرواتر زندگی کردن دوست‌پسرهای بیشتری داشتن و … خیلی راحت‌تره
خلاصه تو هم دقت کن به این همیشه، خواستی با کسی دوست شی بدون بعدش به این راحتیا نمیتونی جدا شی از ما گفتن بود

مهری 1402/04/26 ساعت 02:52

مثلا دعواها در مورد چیه؟ ببین باید دسته بندی کنی مشکلات رو یه زمانی فقط دنبال اینیم به هم گیر بدیم و جرقه ایجاد میشه یه زمان نه واقعا مشکل باید حل شه و بنیادیه
این خیلی خوبه بتونی تشخیص یدس

عموما همین گیر دادن‌هاست
اصلا مثال حقیقی بزنم، از نظر من صدای نفس کشیدنش بلنده و وقتی کلافه‌م صداش اذیتم میکنه و وقتی بهش میگم طبیعتا ناراحتی پیش میاد و اونم میگه تو حتی به نفس کشیدنمم گیر میدی
و خیلی چیزا

توکآ 1402/04/26 ساعت 02:16

بلاتکلیفی خودش ادم رو بسیار بسیار رنجور میکنه و نسبت به هرکاری هی واکنش داری و نمیدونی چجور خودت رو اروم کنی در نهایت از طرف مقابل انتظار داری و و و ...
در کل اون وضعیتی که هستی وضعیت خوبی نیست من گذروندمش دو سال انتظار و تهش داشت همه چی خراب میشد واقعا ! ولی من میدونم تو از پسش برمیای چون اینو درونت دیدم نه از نزدیک ولی ادما رو میشه با کلماتشون شناخت ...
و به این فکر کن اینا همه اش ی فرصت طلایی !
ان شاءالله زودتر شادی هات رو جشن بگیری قشنگم

درسته حقیقت اینه که فکر می‌کنم اگه ازش جدا شده بودم اینقدر اذیت نبودم که الان هستم

امیدوارم روزای خیلی شادی رو تجربه کنی
مرسی که امید میدی بهم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد