سی و یک سالگی قرار بود سال سفرهای بیشتر باشه، سال بیخیالی باشه و آخرش هم سال تصمیمهای بزرگ… اما نبود اونطوری که باید، راضیام از خودم با شرایطی که بود و تو روزای سختی که تصمیم گرفتن برای سفر حتی چند ساعته هم برام سخت بود(بنا به دلایل شخصی) اما چند باری اینور و اونور رفتم، مشهد و تهران و زنجان و یه سفر خارجی… اما درست بعد آخرین سفرم عمهی عزیز دلم خیلی ناگهانی فرصت زندگیش تموم شد، به همین راحتی… با خودم فکر میکنم همش بیست سال بیشتر از من زندگی کرده بود و هی دوباره قلبم تیر میکشه، از تصور اینکه دیگه نمیبینمش هر روز و هر شب اشک تو چشام جمع میشه، اون باید میبود من امسال بهش قول داده بودم آخه… ای خدا ای خدا…
دیگه انتظار خاصی از تولد امسالم نداشتم، باز دوباره روزگار سر ناسازگاری گذاشته بود و به هر زحمت و سختی که بود تونستیم با خونواده ۶ نفریمون بریم ناهار بیرون، روز خوبی بود، کوتاه و خیلی مختصر، جز یکی دو تا عکس عجلهای به روال هر سال عکس نگرفتم، شمع فوت نکردم و … همینه دیگه زندگی:) همین که تلاش کنی حالت خوب باشه حتی اگه همه دنیا نخوان که خوب باشی
* اما چند روز قبل تولدم یه بسته برام رسید و دلم رو روشن کرد، دخترک سید مهربونم قبل عملش برام چند خط مهربانانه نوشته بود و یه هدیه زیبا فرستاده بود. نوشته رو که خوندم شروع کردم به گریه کردن، از خوشحالی بود یا چی نمیدونم اما اینکه کسی درکم کنه خیلی تحت تاثیر قرارم میده این روزا… همین الانم که مینویسم اشکام سرازیر شدن:) عجیبه چون هیچوقت اینجوری نبودم.
*همیشه تو بدترین اتفاقا هم نگاه کنی یه اتفاقای خوبی هم میفته، مثلا با همه مختصر و مفید بودن تولدم اما هدیههای امسال از هر سال جالبتر و بهتر بودن، فکر کنم کمکم باید سوت پایان دوران مجردی رو بزنم و تو اوج خداحافظی کنم:)
( که یادم بمونه عجیبترین هدیه رو از یه دوست قدیمی گرفتم، یه دسته نرگس، بزرگترین گلی بود که تو زندگیم هدیه گرفتم)
تولدت مبارک مگی جان،
کی زنجان اومدین؟ کاش بهم خبر میدادین از دیدنتون خیلی خوشحال میشدم
ممنونم مهربون
ما چند ماه پیش زنجان بودیم، خوشحال میشدم ببینمتون ولی سعادت نداشتم دیگه
مگی عزیزم با تاخیر تولدت مبارک .. نمیدونم چی شده اما هر چی هست الان آگاه تری و قطعا بهتر… خوبیش اینه میگذره یا شایدم عادت میکنیم..
مرسی مرسی مهربونم
نه عزیزدلم، تولدمون یکی نیست
عزیزم
میشه بیشتر بنویسی مگهان؟ واقعاً حس خوبی از نوشته هات دارم :) از عکس هایی که باهامون به اشتراک میذاشتی
مرسی عزیزم سعی دارم بیشتر بنویسم حالا که حالم کمی بهتره
تولدت مبارک
روزگارت شاد و پر از لبخند
بابت فوت عمه هم تسلیت میگم. روحشون شاد
ممنونم عزیزم
روزگار شما هم
عزیزممم تولدت مبارک بهمنی جان
ممنونم مهربون
روح عمه شاد ، شاد باش و شاد زندگی کن ، قطعا عمه عزیزت نظاره گر شادی هایت خواهد بود .... خوشبخت باشی عزیز ، دعای خیر همگی بدرقه پایان مجردی و شروع قهرمانانه متاهلی .... بدرخشی همیشه
مرسی از شما عزیزم سعی میکنم شاد زندگی کنم، امیدوارم که جاش خوب باشه و ببینه واقعا…
هنوز شروع نکردمش و تازه دارم نرمنرمک بهش فکر میکنم
تولدت مبارک عزیزم
امیدوارم امسال برات سال بهتری باشه.
روح عمه نازنینت هم شاد
نل قشنگ، ممنونم
ایشالا بیای و این بار ببینمت
تولدت مبارک باشه .آرزو دارم به همه آرزوهات برسی و سال دیگه هم جمعتون هفت نفره بشه . روح عمه عزیزت هم شاد باشه . خیلی جوون بود
لطفا بیشتر بنویس .
خیلی ممنون از آرزوی خیرتون عزیزم… خیلی جوون بود و خیلی هم باورنکردنی بود رفتنش
چشم سعی میکنم
عزییییییییزم :(
تولدت مبارک
خیلی ممنون مهربون
تولدت مبارک عزیزم
ممنونم مهربون
آیا شما همون سمیرایی که تولدت با روز تولد من یکیه؟ اگه بله تولدت مبارک عزیزم
تولدتون مبارک☺️
خیلی ممنون
خیره ایشالا عروس جون
معلومه دلت پر غصه ست ولی چرا؟
ممنونم عزیزم
پر غصه که نه، ولی واقعا سال سختی بوده برام و متاسفانه فکر میکنم غصههای دلمم ناگفتنین
من خواننده خاموش بودم مگهان
دلم باهاته عزیزم الهی روح عمه شاد باشه از دیدن خوشبختی برادرزاده ش
ممنونم از بودنتون
انشالله همینطور باشه
همیشه شاد باشی دختر مهربون
تولدت مبارک باشه و سال جدید پر از اتفاقات خوب و شیرین باشه
ما هنوز به یادتیم و دوستت داریم
عزیزم
دیدن اسمت چه حس خوبی بهم داد، منم خیلی زیاد یادت میفتم… جاهای خوب و خصوصا وقتی زیارتی جایی میرم
ممنونم از حس خوبی که بهم دادی
به سلامتی در آستانه تاهل هستی مگی جان؟
گفتی سوت پایان مجردی
چی بگم والا دیگه فکر میکنم وقتش شده ولی نه هنوز اونقدر جدی نیست