مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

داستان شب

سحری خورده نخورده خودم رو به اتاقم می‌رسونم، بعد از یک هفته دیر خوابیدن و صبح زود پاشدن می‌تونم بدون اینکه نگران ساعت بیدار شدنم باشم بخوابم.

برادرم برام پی‌دی‌اف کتاب عبدالکریم سروش رو فرستاده و من برای تشکر در تلاشم که وی‌پی‌انم رو وصل کنم. 

تلگرام که باز میشه دستم ناخودآگاه میره روی کانال داستان شب، خدای من... داستان آخرش داستان محبوب ۴ سال پیش منه، شیرینی عسلی هاروکی موراکامی

روی تخت این ور اون ور میشم و بالش رو به سمت خنک‌ترش زیر سرم می‌ذارم و غرق میشم تو خودم... سایوکو، سایوکو نبود اگه تاکاتسوکی رو تجربه نکرده بود.