صداها، صداها توی گوشم میپیچن...
محمد ۲۹ ساله، اون کتاب لعنتی، مرگ، قبر کندنهای شبونه
من ۲۹ ساله و تکرار اون لحظهها...
+ کاش بودی هنوز، کاش
+ یادته؟ یادته محمد ۲۹ ساله؟ یادته کتابی که برام خوندی رو؟ نمیشد از عشق بخونی؟ نمیشد از آرامش یه شهر کوچیک بخونی؟
چی شده عزیزم اتفاقی افتاده نگران شدم
خوبم خوبم نگران نباشین
فقط یهکم افسردهام