مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

شب یلدای عزیزم، خیلی دوستت می‌دارم.

من همیشه حالم با زمستون خوبه، همین که هوای سرد رو دوست دارم و هم حس آخر سال برام خیلی خواستنیه... 


متاسفانه پسر روزای خیلی بد کاری رو می‌گذرونه و من هم بلد نیستم حالشو خوب کنم، البته که اون میگه بدون ذره‌ای اغراق با بودن من و مهم‌تر از اون خوشحال بودنم همه درداشو فراموش می‌کنه... امیدوارم اینجوری باشه و امیدوارترم که یاد بگیرم کمک کنم حالش از اینم بهتر شه، خدایا چرا دعام اینقدر بی‌اثره؟ 


دیشب اولین یلدای دوران نامزدی خواهرم و میم بود، میم خیلی عزیزه برام ولی گاهی فکر می‌کنم چرا با این همه تفاوت دارن به شروع زندگی مشترک فکر می‌کنن؟ و از اون طرف به این فکر می‌کنم که ازدواج چه سنتی و چه غیرسنتیش هرگز یه انتخاب مطلقا عاقلانه نداره، همیشه ذره‌ای دیوونگی می‌خواد! همونطور که من و پسر کلی فرق داریم و همه تفاوتا رو نادیده گرفتیم و حتی به آینده‌‌ی مشترک هم فکر می‌کنیم. 


دیشب خونواده‌ی کوچولوی ما ۲۰نفره شده بود و بسی دور هم خوش گذشت، یلدا برای من به شلوغیشه... آخر شب عین تولدای قدیم نشستیم دور هم خواهرم کادوهای یلداش رو باز کرد:دی به این فکر کردم اوه چقد گذشته از آخرین تولدی که ۲۰ ۳۰نفر مهمون داشتیما


+ کاش همه چیز بهتر شه، کاش پسر بیشتر تلاش کنه و ناامید نشه از نامردی سازمانی که باهاشون همکاری می‌کرده:(

+ باورم نمیشه از عمر رابطه‌ی من و پسر، بیشتر از یک سال گذشته... پارسال دی ماه یه هدیه‌ی قشنگ برام خریده بود و گفته بود مال شب یلدا بوده اما سفارشش رو دیر حاضر کردن... هیچ‌وقت حال خوب اون روزمو یادم نمیره

+ امسال تصمیم داشتم براش عطر بخرم، اما فکر کردم دلیلی نداره این کارو بکنم که اونم در جواب بخواد دوباره هدیه‌ای برام بخره...جاش  امیدوارم بتونیم قبل تولدامون یه حرکت هیجان‌انگیز دوتایی داشته باشیم.

+ دارم از نوع رابطه‌مون لذت می‌برم و امیدوارم همینطور سالم ادامه پیدا کنه، اگر چشمم شور نباشه باید بگم رابطه‌مون بسیار زیاد محترمانه و غیر صمیمی داره پیش میره، اینکه میگم غیر صمیمی منظورم صمیمیت‌های بیجاست که عموما تو روابط دوست دختر/پسری اتفاق میفته

نظرات 3 + ارسال نظر

محدثه 1398/10/01 ساعت 22:19

مگی جان خودت خاصی و رابطه خاص و قشنگی داری... انشالا خیر پیش میاد ...

ممنون محدثه خانوم مهربون

گیلاس 1398/10/01 ساعت 19:28

میگن از دل که بیاد به دل میشینه.خیلی قشنگ‌روایت میکنی همه چیزو.لذت میبرم از خوندن مطالب.کاش بیشتر بنویسی.امیدوارم سال دیگه واسه تو یلدایی بیارن.

ممنون گیلاس مهربون

در مورد یلدایی هم راستش اصلا فکر نمی‌کنم بیارن! نکته‌ی بعدی هم اینه که فعلا وضعیت پسر خیلی نامشخصه و من تا سال دیگه نمیتونم با این شرایط برای زندگیمون تصمیمی بگیرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد