مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

پسر رو تنها فرستادیم عروسی

زندگی خیلی سخت شده، دلیلی نداره اینجا از مشکلات بنویسم ولی می‌خوام در این حد اینجا ثبت شه که چه روزای سختیه...


هوا گرمه، هر بار که برق میره من یاد روزای اول ارتباطم با پسر میفتم... اولین باری که جدی با هم صحبت کردیم برق خونه‌مون قطع بود، یادمه بهم گفته بود درباره بی‌برقی هم با هیجان حرف میزنم:دی 


دیروز با نارضایتی تمام از همراه نبودن من، بالاخره رفت عروسی و بهش گفتم برام تعریف کنه، از اونجایی که آدما چیزایی که براشون جالبه رو تعریف می‌کنن خب می‌تونست بهم نشون بده اون به چیا دقت کرده... 


چیزایی که براش جالب بود اینها بود: صندلی های سالن، تعداد کم مهمون‌ها، ماشین عروس، خستگی چهره‌ی عروس و‌ داماد، میز باری که چیده بودن و در نهایت شام... تاکید داشت خیلی شام سفارش داده بودن و مهمونا انگار نیومده باشن چون کلی غذا دست نخورده موند:دی

در آخر وی اعلام کرد عروسی چیه وقتی همه این همه خسته میشن، آدم باید بهش خوش بگذره و وقتی آدمای غریبه و دور بیان تو جشن آدم معذبه و عروسی هرچی خلوت‌تر و نزدیک‌تر بهتر:-“ 

بنده هم طبق معمول زبون به دهن گرفتم و نظری ندادم، چون پیش‌فرض ذهنیم اینه از حرفایی که میزنم استفاده می‌شه:دی

یا حتی میفهمم خیلی وقتا یه چیزی میگه که ببینه من چی میگم، وقتی جوابم قطعی نیست بهتره سکوت کنم دیگه... اگه ۳سال پیش بود بهش میگفتم عروسی چیه؟ خرج بیخودی و فلان و فلان... 

حالا که خانوم شدم سعی می‌کنم واکنشام آنی نباشه:دی



نظرات 9 + ارسال نظر
نگار 1398/05/07 ساعت 20:03

مگی بانوی زیبا
ازژرف ترین نقطه ی قلبم
سلامتی ,آرامش ورفاه ودریک کلام خوشبختی مشترک تو و هرکس که دوست داری رو ازخدامیخوام^_^

اووم
الله اعلم
که این بوی بهبود زاوضاع جهان چرا به مشامم میرسه..!:)

ممنونم نگار جان خوش قلب

نگار 1398/05/06 ساعت 16:08

نه چیزی یادم نمیاد!
پسر:)ریش داشت!!
ومن به این فک کردم این بنده خدا که خوبه قیافه ش.
مگی می گفت بچه مون خوشگل نمیشه
متوسط بود فکرکنم:)

بالاخره به حرفم گوش داد و ریش گذاشت؟ در کمال ناباوری اخیرا بهش نظر دادم که ریش بذاره با اینکه روم نمیشد
متوسط که منم متوسطم، پسرمون از منم متوسط‌تره:)))

نگار 1398/05/06 ساعت 10:00

سلام
قبل خواب وبلاگتوخوندم
و بعدکه خوابیدم
خواب تووپسر رو دیدم

سلام
حالا یادته خوابتو یا از فقط میدونی خواب ما رو دیدی؟
پسر تو خوابت تپل بود یا لاغر؟

آویشن 1398/05/04 ساعت 18:41

خانم کی بودی تو

آویشن 1398/05/04 ساعت 18:39

خانم کی بودی تو

تک مدی 1398/04/30 ساعت 19:54

من دیگه میتونم راحت برم برات جهاز بخرم از بس بزرگ شدی:دی
ولی جدای شوخی، 100 به واکنش هات
با همین فرمون برو جلو مگی
زمانش که برسه خودت میفهمی کی باید بپیچی :)
ماچ

وای دختر
عجله نکن تا تصمیم قطعی شه کلی طول میکشه، نری جهاز بخری از مد بیفته‌ها
چشم‌ با همین فرمون میرم‌ماچ به خودت

سین 1398/04/30 ساعت 16:20

سلام مگهان عزیز
مدت زیادیه برات نطر نذاشتم. نامزدی خواهرت و اتفاقات جدید زندگی خودت رو بهت تبریک میگم و آرزوی خوشبختی براتون دارم.

ممنون سین عزیزم
راستی سلام، از دیدن اسمت خوشحال شدم

فیروزه 1398/04/30 ساعت 14:11

سلام ، ببین عزیزم با خودت روراست باش اگه ۷۰درصد با معیارات میخونه مردد نباش . چون قرار نیست صد در صد با معیارات همسو باشه . همینطور که شما هم صد در صد با معیارای ایشون همسو نیستی .
ولی اگه فکر میکنی زمان بیشتری میخوای باز هم بهش بگو . آقایون وقتی همراهی می بینن جواب رو مثبت تلقی میکنن و اگر یک وقت جوابت منفی باشه ضربه عاطفی بدی میخورن .
ولی به عنوان زنی که سابقه ۲۰ ساله ازدواج رو دارم میگم : اگه مهربونه و خانواده دوست هست شک نکن . چون بخاطر این دو خصیصه اش بسیار متعهد و منضبط به شما و اصول اخلاقی شما خواهد بود .

سلام عزیزم، ممنون از پیام مهربانانه‌تون
چشم، بعد از خوندن کامنت شما باهاش صحبت کردم و گفتم حس می‌کنم زمان بیشتری لازمه و ایشونم به ظاهر ناراحت نشدن و گفتن حق با منه و عجله‌ای نیست
مرسی از تذکر کاملا به جاتون

همین درسته خانم مگی... افرین

مرسی مام تیلو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد