مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

روزای تابستون من که با حسای عجیبی شروع شدن

بهش گفتم این کتابا امانت دست من می‌مونه و دلم نمیاد مال خودم باشن، برام نوشت من اونا رو برای تو کنار گذاشته بودم، بقیه‌ی کتابخونه‌ی عمو قراره به کتابخونه هدیه بشه، اینو که گفت دلم ریخت. یه روزی ممکنه نباشی و کتابات باشن و هدیه شن به کتابخونه یا به آدم‌های مختلفی که نمی‌دونی کجا زندگی  می‌کنن و چطور زندگی می‌کنن

ازش درباره‌ی عمو پرسیدم و چقدر دلم غصه‌ش شد، آدمی که هیچ‌وقت ازدواج نکرد و دچار افسردگی هم شد. با خودم فکر می‌کنم یعنی به مرگ طبیعی از دنیا رفت؟ ولی روم نمیشه ازش بپرسم... 

عموی گرامی دوستم، امیدوارم امروز از دعاهای من و دوست حالت خیلی خیلی بهتر باشه، ما ساعت‌ها درباره‌ت حرف زدیم و من می‌دونم اگه بودی احتمالا عضو محبوب  خونواده بودی برام

عشق و احترام برای تو از زادگاهت، رشت... 


نظرات 8 + ارسال نظر
omid 1398/04/12 ساعت 14:33

امریکا سخته و دور
ولی یه سری جاهای دیگه احتمالش بیشتر رفتم

و البته که امریکا از اون مکان هایی که ایده آل برام و پر چیزایی که علاقه دارم یه روز از نزدیک ببینم و اگه بشه چرا که نه

:)))
جدی شده‌ها قضیه
خیلی باید دیدن آمریکا هیجان‌انگیز باشه، همونقدری که دیدن افغانستان و پاکستان هست

آویشن 1398/04/05 ساعت 02:49 http://dittany.blogsky.com

نمیشه کتاب ها رو همین جا به مزایده بزاری؟ زود فروش میرنا
ولی انصافا آدم هایی که از خودشون اسم نیک به یادگار میزارن برنده هستن. کاش منم بعد مرگ ازم به خوبی یاد بشه و اطرافیانم ازم راضی باشن

گیلاس 1398/04/04 ساعت 18:40

از اون جالبتر ارتباط با آدمیه که نیست ولی هست

هوم...

1900_ 1398/04/03 ساعت 23:33 http://novecento.blog.ir

حتی استایلی که تو ذهنم ازش ساختم هم یه تیپ جنتلمنانه قرن نوزده لندنه :)) عوضم نمیشه تصورم .
یجورایی شبیه میراث میمونه. کدوم کتابخونه ها که اگه رشته برم دزدی :دی

همچین چیزایی بوده فکر می‌کنم
هنوز روم نشده ازش بپرسم ولی سعیمو می‌کنم ازش بخوام به آدمای عادی هدیه کنه

گیلاس 1398/04/03 ساعت 20:50

نوشتن برای آدمایی که نیستن خیلی جالبه.مثلا واسه یه فرد فوت شده یا یه آدم به دنیا نیومده

خیلی حس عجیب و جالبیه ارتباط با موجودی که نیست...

جدی چه حس عجیبی
حسی که میتونم درکش کنم

چه جالب که درکش می‌کنی

omid 1398/04/03 ساعت 17:47

به غیر قسمت افسردگی و اون قسمت مرگ
بقیش زندگی احتمالی منه و البته امیدوارم این نکته های خوبی که عموی (نمیدونم به فرد مورد نظر چی بگیم اینجا خطاب کنیمش او مثلا؟) داشته رو اخر بار داشته باشم

خیلی مهم ازمون خوب یاد بشه نه اینکه رضایت بقیه رو بدست بیاریم یاد شدن به خاطر دستاوردامون چیزای که به جا میذاریم و ...

ایشالا اون اولیا دور باشه ازتون، بقیه‌ش نزدیک
نکنه بری آمریکا و یهو برگردی و دوباره بری آمریکا(از تصمیمات هیجانی عمو که باعث شد بهش احساس نزدیکی بیشتری هم بکنم)

ببین مگی من ساکن رشت هستم کدوم کتابخونه میخاد ببره کتابها رو من دم در کتابخونه بدزدم ازدوست تون.
بخدا حیفه.کتابخونه قدر نمی دونه که. یه حراج مجانی ایینجا بزن شاید کتابها رو تونستیم بگیریم. والا

سلام بارون
خوبی؟ باید برم تو کارش... غیر مستقیم ازش خواستم کتابا رو خودش برداره یا به دوستای کتاب‌خونش! بده
فعلا جوابی نگرفتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد