مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

هفده آبانمان...

و اینکه...


فردا تولدشه... و این اولین سالیه که خودش تو روز تولدش نیست، نه اینکه اینجا نیست، امسال حتی گرجستان هم نیست... هیچ کجا نیست.


  طنین موج و ساحلم خبر نداری......


+ می خوام براش از همون گل فروشی، از همونجا گل بگیرم و بذارم سر قبرش، اما فردا وقتش نیست... اصلا از قصد نخواستیم وقتش باشه، پس فردا میریم دیدنش

نظرات 10 + ارسال نظر
میلاد 1395/08/20 ساعت 02:34

چاه رازدار نیمه شبهای دیجور و نافرجامم . اینجا نخلستان کوفه نیست ؟ از آنهمه خصوصیات مولا امثال من فقط سینه ی پر دردش را گرفته ایم دردهایمان هم با او از یک سنخ نیست زمین تا آسمان فرقش است وبلاگ تو چاه نیست که سر در آن فرو ببرم و فریادهایی را که شبها در سکوت دل سر میدهم در آن خالی کنم محرم اسرار فقط خداست ولی ناچارم ازگفتن برای یکی مثل خودم یکی که وسط میدانی است که من هستم یکی که از نزدیکانم نیست که گلایه ها وشکوه هایم ناراحتش کند پشتش را خالی کند ناامیدش کند محکم واستوار نشان دادن خود در عین تهی بودن همان شکم گرسنه و گ.. ناشتا در کردن است بادلی پرخون لب خندان آوردن فقط هنر جام است ما همان چنگ ناچار از خروشیم که با زخم کوچکی جهان را خبر میکنیم و میگریانیم
گنگ ؟ من گنگ نیستم علت گنگ نوشتنم هم یک چیز بیشتر نیست راستش عارم میشود باغیر خدا بگویم وقتی دلت میخواهد مسؤلیت حقیقتی را که مجبور به تحملش هستی از خودت سلب کنی ولی نمی توانی ناچاری حرف را بپیچانی لفافه گویی کنی میخواهی مخفی بماند هرچند برق گوشه های شمشیری که لای دستمال پیچیده شده ماهیتش را لو میدهد ولی وتیزی اش دست وبال کسی را زخمی نمیکند .
مگهان خرده به ما چراغ خاموشا نگیر بزار خط خطی کنیم و بریم.

راحت باشید. حتی اگر حرفهاتون رو نفهمم...
می پذیرم که به عنوان یک آدم ناشناس بیاید بنویسید و برید.

کنکوری خاموش 1395/08/17 ساعت 23:33

ممنون بابت توضیح کاملتون.قشنگ حس فضولی و ابهامم بر طرف شد.منظورم از یهویی بعنی این که مریض بودن عایا؟!؟؟!
میگی جان خدا بهت صبر بده.
ملت چه دایی هایی دارن ها خوش ب حال دختروپسرعمه ها و دختروپسر عموهات و تو و داداش و خواهرت

خیلی خیلی ممنونم از لطفتون عزیزم
تو یک حادثه از دنیا رفتن، حین کار کردن

تارا 1395/08/17 ساعت 14:12

سلام مگهان جان.امیدوارم حالت خوب باشه
خدا آقا حامد رو بیامرزه.من امروز براشون قرآن خوندم(هدیه تولدشون)
از وقتی که این پست رو خوندم یادم بود هفدهم تولدشونه و کاری بحز این ازم برنیومد
خدا به خانواده اش و به شما صبر بده

سلام تارای گرامی
عزیزم عزیییزم عزیییییزم... چقدر بهم چسبید، انشالله خدا بهترین حال و آینده رو نصیبتون کنه که دلم رو در روزهای سخت شاد کردین، ممنون

ADELE 1395/08/17 ساعت 11:47


خیلی سخته
خیــــــــــــــــــلی

و خیلی خیلی خیلی...
الهی غم های بزرگ نبینید عزیزم

غریبانه 1395/08/17 ساعت 11:18

ان شاالله اون دنیا جاش خوبه و بهش خوش میگذره
اقا حامد پسر عمه ی مگی خانوم چند وقت پیش فوت کردند و به رحمت خدا رفتند ..از قضا مقداری غرض دارند که پدر مگی جان باید اونارو پرداخت کنند ..
مگی چرا پدرت ؟؟/عمه جانت چیزی نداره بفروشه بتونه غرضاشو بده؟

ممنون عزیزم
چی بگم؟ نه واقعا چیز خاصی ندارن عمه م اینا، حامد خودش اموالی داره که گذاشتیم برای فروش ولی طلسم شدن، طفلک همیشه می نالید از طلسم بودن زندگیش و بعد مرگش ما باورمون شد راس میگفته

کنکوری خاموش جان: مرگ دست خداست و فوت یهویی یک نفر توضیح نداره، خدا رحمتش کنه
آقاحامد پسر عمه جان مگی هستن
هانی برادرشون هستن
و قضیه قرض ها اینه که حامد خدابیامرز بابته کارش مقداری مقروض بوده و چون پدر آقا حامد در قید حیات نیست پدر مگی جان دارن بزرگواری و پدری میکنن و زحمت پرداختش رو میکشن واسه همین مگی اینها خونه شون رو زیر قیمت رهن دادن.
امیدوارم همچو کسی هم در زندگی فرزندانِ پدرِ مگی باشه که به وقتش دستشون رو بگیره.

ممنونم از دعای قشنگ زیرت و توضیحت
واقعا انرژی برای نوشتن اینها نداشتم.

مگی جان خدا بهتون صبر بده و روح حامد جان رو قرین رحمت و آرامش کنه.

خیلی ممنون ندای نازنین

کنکوری خاموش 1395/08/16 ساعت 20:59

سلام.انشالله ک خوب باشی،
ولی با عرض معذرت و فضولی ی سوال
حامد کیه؟هانی کیه؟ماجرای این قرض هاچیه ک خونه فروختین؟و این که حامد چرا بهویی مرد؟!؟!!

سلام
با عرض معذرت انرژی جواب دادن ندارم، هانی برادرم هستن و ما خونه مون رو نفروختیم. دوستان گرامی بیاید به تازه وارد توضیح بدین

مینو 1395/08/16 ساعت 16:44 http://minoi1382.blogfa .com

روحش شاده ایشالا...

ایشالا...ایشالا

خدا رحمتش کنه

ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد