مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

آسمونم دلش غصه داره، حق داره هر چی امشب بباره...

میگه عکست خوبه، ولی انگار لبخندتو خوردی... لبخند کامل خوشگلترت می کنه.

من پرت می شم به حرفهامون درباره ی اون شب و اون عکس، به حرفهای مامان که می گفت چرا واقعی نمی خندی؟ چرا لبخندت محوه؟ چرا ذوق همیشگیتو امروز نداری؟ و خواهرم که می گفت چرا عین مردای خسته نشستی روی مبل که ازت عکس بگیرم؟  انگار می دونستم بیست و پنج سالگی باهام مهربون نیست، من واقعا ذوقی نداشتم تو نگاه و روی لبهام... تو یکی از عکسها حالت صورتم بی اندازه شبیه کسی شده بود که نیست. که جای تبریک تولدم برام نوشته بود دهه فجر مبارک... دوس داشتم عکسمو نشونش بدم و بگم اینجا من تو نیستم؟ 


+ لبخند یواش، خانومانه و ... همه ی اینا منو یاد تو میندازه، که می گفتی خیلی خوب و قشنگه و من می دونستم ته دلت خندیدن و ذوق های بلند بلندمو هیچ وقت دوست نداشتی و حتی ازشون می ترسیدی...

+ و مامانی امشب وقتی کنارش نشسته بودم و پست می نوشتم، سوالشو باز تکرار کرد و من فقط نگاهش کردم. سوالش لعنتی تر از اونیه که فکرشو بکنید، منو یاد نداشته هام میندازه، باز پرسید " آیا کسی تو اینترنت هست که دوستت داشته باشه؟ " و شما هرگز نمیفهمین این سوال چقدر سخت و دردناکه شنیدنش... 

+ وقتی میگه تو اینترنت... خیلی دوست دارم بدونم تصورش از اینترنت چیه واقعا، خیلی دوست دارم بهش بگم که اینجا همه همو دوست دارن و هیچ کس هیچ کسو دوست نداره، دلم می خواد بهش بگم اونایی که باید هیچ وقت دوستت ندارن

+ امروز بهش جواب دادم، گفتم اگر هم کسی دوستم داشته بهم نگفته، و وقتی نگفته یعنی دلیلی برای بیانش ندیده... اصلا دوستم نداشته قطعا و یا چمیدونم... 

+ با تعجب نگاهم کرد و دیدم که دلش پر از غصه شد، و من چقدر از خودم بدم اومد که اینجوری جوابشو دادم... اینکه فکر کنه کسی دوستم نداره خیلی آزارش میده و من اینو می دونم. 

+ امشب من گریه م نمیاد، برای چی گریه کنم؟ برای از دست دادن مال و اموال؟ برای نداشتن کسی که دوستم داشته باشه؟حتی اندک؟ یا برای دل خون بابام؟ یا برای بی تابی های مادرم و حرف نزدنهاش این همه روز؟ امشب خدا جای من گریه می کنه و من جز چند قطره اشک از سر دلتنگی هیچ اشکی نریختم. تموم شد تاب و طاقتم... خدایا تو جای من ببار، تو جای من صدا کن اسم قشنگشو، تو جای من بهش بگو صدای بارونو می شنوی؟ بی نظیره، بی نظیر...

+ به من می گفتن نخورده مست، نخورده مست بودم و حالا هر چقدر هم پیمانه پیمانه می بزنم لبخندی به لبم نمی شینه...

+ سردمه، سردمه، خیلی سرده... 

نظرات 3 + ارسال نظر
مجید مویدی 1395/06/29 ساعت 18:16

من سردم است...
من سردم است و انگار هیچ وقت گرم نخواهم شد...

...

ناشناس 1395/06/28 ساعت 14:06

هر کسی یه دردی داره.. یه غصه ای داره..
مهم اینه که میگذره..
برا دلت دعا کردم که زود حالش خوب بشه..

خیلی هم مچکرم از لطف بی کرانتون دوست ناشناس :)

"اونایی که باید هیچ وقت دوستت ندارن". نه به شدت "هیچ وقت" ولی این تراژدی حداقل یک بار توی زندگی همه مون اتفاق افتاده...

+خورشیدی در پاکت میگذارم و برایت پست میکنم...

...

+ وای چقدر قشنگ بود اون پست کردن خورشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد