مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

حرفامو نگفته از چشام می خونی...

بهم گفت مگی نماز داره امروز بعد حمد، ده بار سوره قدر و بعد تر ...نذاشتم حرفش تموم شه و گفتم خیلی خسته م واقعا نمی تونم و بی خیال... 

اومدم نماز عصرم رو بخونم، گفتم سرچ کنم و کیفیت نماز رو ببینم، یه نیروی عجیبی داشتم انگار، شروع کردم به نماز خوندن، 42 تا سوره خوندم یعنی ولی چقدر کم طول کشید و نماز مهربونی بود. گفتم بیام سر قنوت ذکر صلوات بگم و سی تا صلوات گفتم و نماز تموم شد، بعدش نشستم سر سجاده و با خودم فکر کردم چه جالب بود که عدد سی اومد توی ذهنم.

+ هیچ چیز جز سلامتی خانواده و دوستام نخواستم...هیچ چیز و انگار مثل همیشه ذهنم خالی از هرگونه درخواستیه، انگار نه انگار که این روزا دلم خیلی چیزا هست که می خواد، من مثل همیشه می سپرم به خودش تا اتفاق های خوبی رو برام رقم بزنه.


+ امروز حالم واقعا خوش بود، واقعا...دلم نمی خواست تموم شه و احساس می کنم همین یعنی من حاجتم رو گرفتم. همین آرامش کافیه دیگه، هوم؟ احساس می کنم خدا می دونه چقدر ته دلم یه چیزایی می خواد و درک می کنه که روم نمیشه ازش چیزی بخوام.

واقعا هیچ وقت روم نشد از بابام حتی مستقیم چیزی بخوام،حالا از خدا بخوام؟! هیچ وقت نتونستم بگم پول بیشتری احتیاج دارم، یا حتی بگم چه دردی دارم...خیلی بده آدم از خداش خجالت بکشه، خیلی بده...ای کاش کمی بهتر بودم، شاید روم میشد اونجوری ازش چیزی بخوام.

+ و گل های نارنجی چادرم و پرتقالهای تازه چیده شده از باغ به دست پدرم و آب پرتقال طبیعی گرفته شده به دست مادرم و آن اتود نارنجی و آن دفترچه کوچکم و آن رو تشکی تازه کشیده شده روی تختم و حتی خود تختم و حتی شعله ی گاز هم که امروز بخاطر اسمت نارنجی می سوخت و مادر، که شاکی بود از سوخت نه چندان خوب گازش و من، من خوشحال از دیدن هر لحظه ی این رنگ، گل های پیرهنم و در آخر... آن نقطه ی نارنجی سبز شده در دلش و... آه از ته دل

نظرات 25 + ارسال نظر
سارا 1394/10/14 ساعت 11:54 http://ghalam93.blog.ir

وبم فعلن درحالت تعلیقه تا بعد کنکور :دی یعنی تقریبا سه ماهی هست که پست نذاشتم.
وات دو یو مین از چه طریقی؟ :دی

آخی...
ایشالا بعد کنکور میای و پر انرژی برامون می نویسی

سارا 1394/10/13 ساعت 10:40 http://ghalam93.blog.ir

دخترحوا عستم :)
نمیدونم میشناسی یا نه. من میخونمت بهرحال :)

نمی شناسم و خوشحالم که شناختم الان؛) سلامت باشی و سر فرصت میام وبت(ایشالا) :دی
شما از چه طریقی میای اینجا؟

سارا 1394/10/11 ساعت 09:27

چقد دستات خوشگله ^__^
من کلا خیلی دقت میکنم به دستای بقیه. از همه ی عکسایی که از وبلاگای مختلف دیدم دستای تو قشنگ ترین بوده ^__^

سلام شما کدوم سارا عستی؟
منم خییییلی به دست همه دقت می کنم!!! اصولا میدونم کی دستاش قشنگه
یه سپیده مشهدی هست دستای خیلی نازی داره!!!
دستای من قشنگ نیست یه کم زیادی خوش عکسه:)) :/

Ella 1394/10/10 ساعت 16:54 http://oceanic.blogsky.com

هیچ چیز هم به قدر سلامتی دوستان و خانواده با ارزش نیست!
تو لازم نیست به خدا بگی.. خدا توی دلته.. توی تمام لحظه هات.. تنها ایمان داشته باش بهترین اتفاقات ممکن همیشه در راه خواهند بود

قطعا همینه الا... من بزرگترین چیز رو ازش می خوام در واقع
امیدوااارم:*

Ella 1394/10/10 ساعت 16:51 http://oceanic.blogsky.com

هیچ چیز هم به قدر سلامتی دوستان و خانواده با ارزش نیست!
تو لازم نیست به خدا بگی.. خدا توی دلته.. توی تمام لحظه هات.. تنها ایمان داشته باش بهترین اتفاقات ممکن همیشه در راه خواهند بود

مرد حافظه 1394/10/10 ساعت 00:27

درود
اره فهمیدم اسمتون رو
اون حرفی که فراموش..:
خیلی دوس داشتم صدای خودم بدم منتها ضایع هست. یه خورده تو دماغی میحرفم که قبلن میدونستم منتها اون روز که بعده مدت ها صدامو ضبط کردم بیشتر فهمیدم. شاید دماغمو عمل کنم که الان اصلن وقت ندارم.
شعله باید ابی بسوزه ولی نارنجی هم قابل تحمل هست و اما قرمز خطری.
زیباترین اسم هم علی هست نه محمد

عجب...از ایمیلمم مشخص بودها اسمم:)
اصلا مهم نیست صدای کی چطوره، فقط برام دوس داشتنی بود صدای دوستام رو شنیده باشم. اینجوری کامنتاشونو با صدای خودشون می خونه ذهنم:)
بله مادر همینو میگفتن، باید آبی بسوزه و من اما کیف می کردم از رنگ نارنجیش...
علی رو همیشه دوست می داشتم از پیش، اما نمیدونم چرا از یه سنی حس می کنم یهو عاشق اسم محمد و آوای مهربونش شدم.

ساده خان 1394/10/09 ساعت 17:45

خوشحالم ک میدونین ارزششو داره
ی زمانی ی وبلاگی بود ب اسم "ب رنگ تنگ ماهی" بیش از حد سیاه شده بود ، پاکیدم و دیگه ننوشتم!

ای آقا... مطمین نیستم اصلا
شاید بهتره کلا انتظارش رو نکشم...
نمی شناسمتون پس:)

س 1394/10/09 ساعت 17:32

نمازش چطور بود مگی میشه بگی

سلام
تو اینترنت هم هست:) مال روز ولادت حضرت محمد بود واسه سال دیگه می خوای آیا:دی؟
+ حمد+ده تا قدر+ ده توحید (دو رکعت)

مترسک 1394/10/09 ساعت 15:10 http://1matarsak.com/

التماس دعا مگی جان...

همچنین آقا:)

Maedeh 1394/10/09 ساعت 13:10

وااای خدا چقد چادرت نااازه ،
مبارکت باشه
التماس دعا مگهان جان...

ممنونم دختر آسمونی؛)
چادر قدیمیم هستن ایشون...
همچنین...سخت محتاجم به دعا:)

وای مگی تو تهش منو با این نارنجیا دیوونه میکنی دختر:))) یادم نیس اخرین بار کی چیزیو برای خودم از خدا خاستم،منم مثل تو یجوری خجالت میکشم و البته خب تو خیلی خوبی من مدتیه نمازمو هم کنار گذاشتم:( خوشالم که حالت بهتره:)

خب چی کنم که دلم به همین نارنجی ها خوشه:(؟...
من ابدا خوب نیستم، نمازخون بودنم دال بر خوب بودنم نیست سارا... کاش واقعا انسان باشم.

مریم بانو 1394/10/09 ساعت 09:19

خداروشکر که دلت آروم گرفت...

ممنونم مریم نازنینم

مروئه 1394/10/09 ساعت 08:54

سلام مگی جونم خوبی عزیزم؟
می دونی من شدید اعتقاد دارم بهترین چیزها زمانی اتفاق میافتند که شما توقع آنها رو ندارید.
بذار بگم که دیروز روز تولد حضرت محمد من 2 تا عیدی گرفتم که عالی بود یکی یه انگشتر بود که از فرودین سال 92 دوس داشتم داشته باشمش و دیروز قسمت شد و به راحتی آب خوردن خریدمش و اون یکی یه کاسه بامبو بود که چند شب پیش که دیدم ،چون تکی نمیداد و ست 3 تاییش سی هزار تومان بود من نخریدم اما دیروز با خواهر 2 تا خریدم دونه ای هفت هزار تومن .
و عیدی خیلی خوبی بود
پینوشت1:نمی دونم چرا ولی خیلی دیگه نمیتونم اعمال روزهای خاص رو انجام بدم.
پینوشت2:ما محمد تو خانواده چند تا داریم یکیشون رو نمیتونم صدا کنم اما دونفر دیگه رو هم گاهی میبینم و خوب گاهی صداشون میکنم.
پینوشت3:من عاشق اسم علی و علی رضا هستم واقعا دوس دارم این اسمایی رو .
پینوشت4:طولانی شد قربونت برم ولی التماس دعا

سلام گلم...
موافقم باهات دختر! دقیقا یکی از بهترین اتفاق های سال94من هم زمانی رخ داد که ابدا منتظرش نبودم، وای عاشق اون ظرفهای بامبوی سبکم من:)
من هیچ وقت اعمال مستحب رو انجام نمیدم دلیل هم دارم، میگم تا وقتی سر واجباتم می لنگم بهتره از خیر مستحبات بگذرم.
اما دیروز عجیب بود برای خودمم...
اسم های خیلی عزیزی هستن به ترتیب اسم دایی و بابام! خیلی جالبه من دوس داشتم اسم برادرمم علیرضا باشه!!!اما نمیشد دیگه:دی
ممنونم که طولانی نوشتی برام گل

گل و لبخند...

حمید 1394/10/09 ساعت 00:49 http://shoru.blogsky.com

لحظاتتون همیشه ارام :)

ممنونم:) همچنین

ساده خان 1394/10/08 ساعت 23:46

ثابت شدنش رو شما باید بدونین و کاش خیلی زود متوجه بشین ارزششو داره یا نه!
خیلی وقتا بیتفاوتی ِ عملی نسبت ب چیزی باعث از بین رفتن فرصت میشه ک نتیجش میشه شاید حسرت
بعضی وقتا عکس العمل اشتباه باعث شاید پشیمونی بشه
ولی تصمیم درست شاید سرانجام خوبی داشته
ی سری تصمیما هستن ک دست عقل و دل با هم در کاره واسه گرفتنشون
متاسفانه من زوره عقل و دلم یکی بوده و هست و معمولا هم چون نتونستم تصمیم بگیرم سعی کردم بیتفاوت باشم

ارزشش رو حتما داره، اصلا رو اینش شکی نیست.
یه حس عجیبی دارم به این کامنت...
شما وبلاگ دارین؟

رگها 1394/10/08 ساعت 22:44

:)
:)
:)

:*

چقدر دوست داشتم این پستتو..... دقیقا نقطه مقابل منه....
من همیشه عین بچه پروها با هر یه صلواتی کلی چیز از خدا میخوام.... ایول به تو که بعد 42 تا سوره بازم چیزی نمیخوای... گمونم واسه همینم حاجت روا بشی.....البته منم عین بچه پروها همش کتک میخورم!! :))))
کاش یکی هم واسه من دعا میکرد!

حس و حال این پستت رو خیلی دوس داشتم... چیزیه که بهش احتیاج دارم ولی در عین حال افتادم سر لج و لجبازی...!!

ممنونم برای حسای خوبت این اسم وبلاگت نابودم میکنه اصلا... پرنده خارزااار و مگهان
آخ آخ آخ
من دعاتون می کنم، ولی واقعا نمی تونم برای خودم
حس می کنم عیبه اصلا:(

♡ الهی از لجبازی کوتاه بیای؛)

ساده خان 1394/10/08 ساعت 19:58

بله ، اون چیزی ک میخواین

...
ثابت شده ارزشش رو داره؟
نمی دونم... حقیقتش اینه که واقعا هیچ جوابی برای این کامنت نداشتم.
...هاه

ساده خان 1394/10/08 ساعت 19:39

سخته!
غبطه میخورم ، حداقل واستون ثابت شده ارزششو داره!
خوش ب حالتون

... چی ثابت شده که ارزشش رو داره؟
اون چیزی که می خوام؟! :)

باران 1394/10/08 ساعت 19:03

البته قسمت آخر رو ننوشتم اگر الانم تو این تربیون آزاد گفتم فقط بخاطر اون اسامی بود که قبل از سفر اسم هاشون نوشتم بود ولاغیر :)

+
مگی من خیلی دوستت دارم
پس قطعا دعاگوت هستم چه تو کربلا باشه چه نباشه :)
همیشه دست به دعام برای تو یکی فعاله :دی
البته اگر خدا قبول کنه.

دیده بودم و کلی ذوق مرگ شده بودم که اسمم تو لیست بود و می خواستی دعام کنی باران جانم

+
واقعا ممنونم از مهربونیته! واقعا باید خدا رو شکر کنم بخاطر وجود دوستانم

ساده خان 1394/10/08 ساعت 19:01

انگار نمیخواین چیزی رو ک میخواین!

....... خیلی می خوام
اما خب.....

باران 1394/10/08 ساعت 18:25

هزاراننن بارررر
خواب دیدی خیر باشه به هزار نمیرسه :دی
شاید داشتم ولی این حس ناب تر بود این حس ملموس تر بود این حسی که
تو داشتی دوست داشتنی تر بود.

+
باشه قبول
هر چند من از اولش قبول کرده بودم :)
سفرنامه مو بخون حتما بخصوص قسمت آخرش رو حتی اگر وقت نکردی
همشو از اول بخونی ولی بهت پیشنهاد میکنم قسمت آخر رو یا قسمت
اول سفر به کربلا رو حتما بخونی :)
چون مربوط به تو و دوستان وبلاگنویس هستش :)
ایشالا چادر نو هم مبارک باشه ولی اینم بهت میاد.
ایشالا مامان خانم هم حالشون خوب میشه:)



حس می کنم اون پستت رو خوندم عزیزم، میام می خونم چشم:) ممنووونم بابت تبریک چادر نو

آدم 1394/10/08 ساعت 17:41 http://autumn-girl.blogsky.com

دعا گاهی میتونه ساکت ترین لحظه ای باشه که فقط یه نفر میتونه اون سکوتو ترجمه کنه.....
همه ی دعاها گفتنی نیست..
و آره....همون آرامشی که داری کافیه....خییییلیه مگهان....خیلی می ارزه اون آرامشه....

اوم... واقعا دعاهای من گفتنی نیست و از خدا خجالت می کشم.
...
خیلییی آدم خیلی آرامشمو دوس دارم. کاش نگیردش ازم...

باران 1394/10/08 ساعت 17:40

از من بخواهید تا اجابت کنم شما رو .
خود خدا گفته، پس خجالت نکش عزیزم

+
سلام
چادرت خوش رنگه
دوسش داشتم اصلا برازنده ی خودته.
مبارکه :**

مناجاتت قبول باشه آبجی کوچولوی خودم :***
تازه برای خودت دعا نمیکنی حداقل واسه ی ما دعا یادت نره ؛ )
مگی یه چیز بگم ؟:)
به حس خوشگل و نابت حسودیم شد

خدا گفته ولی خب... خودش میدونه چرا ازش چیزی نمی خوام، فکر می کنم می بخشتم.

چادر قدیمیم هست باران جان...قرار بود چادر تازه م رو امروز ببرن و بدوزن، که سرما خوردن و نشد. مامانو میگم:)
ممنونم باران عزیزم... برای دیگران خیلی راحت و خوب دعا می کنم، برای خوشبختی، تاهل، آرامش و ثروت و عاقبت به خیری...واسه خودم اما.....
شمام منو دعا کنین:)
شما هزاران بار از این احساسات داشتین بی شک
من بدم که گاهی حسای خوب دارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد