مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

شله زردی که واقعا زرد بود.

گفت تو شله زرد دوس داشتی؟ 

گفتم هوم گفت خب بخور... من چای و کیک می خورم. 

حتی چهره ی مرددمو دید گفت بمون برم بگم یه شله زردم برات بیاره. این کافه لعنتی خیلی خوبه:) نمی دونم چرا؟ آخه از چای و کیک داره تا لبو، کدو و باقالی...شله زرد حتی

خلاصه گفتم دلم چای می خواد و بی خیال شله شدم ولی دلم مونده بود که چرا نخوردم ... برگشتم خونه که دیدم یه ظرف شله زرد زعفرونی به چه زیبایی رو میزه :)

من همیشه معجزه های کوچیک خدا رو میبینم و باز گاهی گله می کنم. شرمنده تم خدا  شرمنده تم واقعا... 


+ تولد چوپان جانم و سپیده ی مشهدی نازنینم نزدیکه و باید بابت داشتن این دوتا مهربون دوست داشتنی خدا رو صدبار دیگه شکر کنم. دلم عمیقا برای سپیده تنگ شده و همش فکر می کنم یعنی میشه بازم ببینم این دختر مهمان نواز رو؟