مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

وقتی تو خواب یاد کارای انجام نشده ت میفتی...

ساعت 5.5 صبح از خواب بپری و یادت بیاد لباس ها شسته شده و نم دار تو ماشینه ، کورمال کورمال از اتاقت خارج شی و پات به هزار و یک چیز موجود در کف زمین و حتی ناموجود گیر کنه و سکندری بخوری هزار بار تا به ماشین لباس شویی برسی... بالاخره لباس ها رو در بیاری ، مرتب رو خشک کن ها بچینی و برگردی که آروم بخوابی... اما خوابت نبره ! 


+ اونقدر از دانشگاه بیزاری که دلت می خواد دوری مامان و بابا رو تحمل کنی و این روزای تنهایی و مسولیت های زیاد همراه با خواب های نا آروم ، کش بیاد ،فقط مهر لعنتی نرسه ! کی میشه که مهر من رنگ و بوی درس نداشته باشه ؟! داشته باشه ، اما رنگ زبان ، رنگ واژه ها ، نه رنگ مدیریت ... نه رنگ درس های تحلیلی و آماری ، نه رنگ حساب و کتاب و دستورهای مدیرانه ...