مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد.

وقتی به اینجاش رسیدم ، رفتم تو فکر ... 

هرگز دلم نخواست پسر می بودم ، دختر بودنم رو عمیقا دوس دارم و البته دختر داشتن رو ... اما اینم بی راهم نمی گه ها ... 

چهار صبح چهارم سال نو و چهار ...

نظرات 24 + ارسال نظر
pi 1394/09/10 ساعت 17:50

ketab khundan ke ok
ama in ketab khas
in ketab ro age tu in 40 sal adamha khunde budand jameyat iran hadeaghal nesf bud
shayad adamha ghabl az bachedar shodan bishtar fekr mikardan be in jahan
va lozum ya adam lozum avordan adamhay jadid be in jahan
......
ajib ine ke oriana falachi daheh 70 miladi in ketab ro nveshte
yaeni un zaman hadeaghal 3 daheh jelotar az khodesh midide
khandehdar ine ke ma ha az javdanegi ba asarat javdaneh sohbat mikonim ama nahayatan hame mirim donbal javdanegi az tarigh bache zaeedan!!

موافقم باهاتون...
موافق زایش برای بقا نیستم کمی خودخواهانه ست
اما اونقدر احساس دارم که اگه جای مادر داستان بودم هیچ رقمه دلم نمی خواست عزیزم از وجودم جدا شه... احتمالا به دنیاش میاوردم و سعی به خوشبخت کردنش می کردم، احتمالا

pi 1394/09/10 ساعت 15:21 http://coldestdark.persianblog.ir

kash hameh iraniha in ketab o mikhundim
kash in jahan ro jay behtari mikardim

این کتاب نه فقط کاش هممون ماهی یه کتاب می خوندیم اصلا روزی 5صفحه کتاب غیر درسی می خوندیم.

همیشه دوس داشتم این کتاب رو بخونم. با خوندن این پاراگراف مشتاق تر شدم :)

حتما بخون عزیزکم :) یه تیکه ی خوبش رو هم برام انتخاب کن تو این پست بنویس...باشه :)؟!

بی وبلاگ 1394/06/11 ساعت 17:57

خیلی وقته دلم ویخواد دوباره یه وبلاگ بزنم.. ولی راستش میترسم از این که کسی بیاد و بخونه..
ممنون که گوش میدی..
خیلی وقته دلم میخواست یکی باشه که فقط بگه حرف بزن.. با من حرف بزن..
خیلی وقته که دلم میخواد وقتی به کسی یه چیزی میگم سریع تو جواب نگه همه اینجورین..چه میشه کرد ..باید ساخت..
نه همه اینجوری مثه من نیستن..
این که وقتی شب دراز میکشم خوابم ببره..نه اینکه نگاه به ساعت کنم ببینم شد 1..دوباره نگاه..2 ...
اینکه کاش کابوس های شبانه همون چند ساعت رو خراب نکنن..

به خودت یه آره بگو و شروع کن به نوشتن اگه حس و حالش رو داری...
اما اگه دوس داری می تونی رو منم حساب کنی
شنونده ی بدی نیستم .
کابوس های شبونه باید دلیلی هم داشته باشن نه؟
به نظرت دلیل این کابوسا چیه ؟
مشکلت چیه دختر خوب ...

بی وبلاگ 1394/06/11 ساعت 17:17

ممنون که به حرفام گوش دادی.
قدیما زیاد وبلاگ مینوشتم..نوشتن آرومم میکرد..همه وبلاگهامو پاک کردم.. چون اون دوست ندلشت.. این روزا فقط گاهی به وبلاگای دوستای قدیمی سر میزنم..
من هیچ وقت نتونستم تو فضای واقعی با کسی درد دل کنم همیشه همه چیز رو ریختم تو خودم.. خیلی بده که یه وقتایی تمام وجودت بشه بغض.. هیچ وقت نخواستم غرورم رو بشکنم..
راستش خیلی وقتا هم گوش شنوایی نبوده و نیست که آدم بخواد حرف بزنه..

اینجا حرف بزن... من نه می شناسمت نه کنکاش می کنم برای شناختنت ...
اینجا بنویس برام قول میدم بی جواب نمونه کامنت های دوست بی وبلاگم ...
عزیزم ... اینجا هیچ غروری نیست.فقط می تونی بنویسی و خالی شی... این کارو بکن. بخاطر خودت...دلت

بی وبلاگ 1394/06/10 ساعت 12:21

خیلی وقتا نمیشه تنهایی رو از بین برد..
تنهایی جسمی آره میشه...
ولی تنهاییت روحی باشه نمیشه..یعنی حداقل من نمیتونم. اینکه یه همزبون که به حرفات گوش بده ..یه دوست که واقعا برات همدل باشه ..و وقتی حرفاتو شنید نخواد برات نسخه بپیچه... فقط و فقط گوش بده..
خیلی بده از زندگیت خسته باشی و به هیچکس نتونی حتی راجع بهش حرف بزنی ..حتی شریک زندگیت..
اونوقته که دلت میخواد فقط یه جا حرف بزنی..یه جا بنویسی..شاید یه کم آروم بشی...شااید!!

......
چرا خسته ای از زندگی دوست بی وبلاگم :(؟
...
میخوای برام حرف بزنی ؟ سعی می کنم نسخه ای نپیچم .......

بابا شاه 1394/06/06 ساعت 11:08 http://babashah.blog.ir

حال این نویسنده مثل حال لاک های تو بوده اون متنو نوشته

بابا شاه یه چیز جالب بگم ... من کلا سه بار این مدلی لاک زدم.
و یه بارشم داشتم کتاب دیگه ای می خوندم که عکس گرفتم. و پریشبم که عکس گرفتم یاد شما افتادم که چقدر دل چرکین شدی از رنگ قهوه ای لاک من:))) و من گفتم جناب این بنفشه! بنفششش

+ دلگیره این لاک آیا :دی ؟

من 1394/06/06 ساعت 05:10

بین چیزهایی که "امکان" داره اتفاق بیفته و چیزهایی که حتمی هستند ، تفاوت زیادی هست و نگاه آدمهاست که انتخاب میکنه وقتی آفتاب میتابه، سایه ببینیم یا روشنایی ...

در هر تاریکی، برای یک زن اتفاق بد نمیفته ، همونطور که در همون تاریکی احتمال داره یک مرد چاقو بخوره!
در هر رابطه زناشویی، بهره کشی در کار نیست ..
اگر زن یا مردی "نخواد" که در نگاه اول و تنها با ظاهر، مردم رو به قضاوت و نتیجه گیری وادار کنه ، قطعا زندگی کم دغدغه تری خواهد داشت...
و دوست داشتن بدون پشتوانه و بی ثمر ، چقدرررر باتلاق آزار دهنده ایه..... بدون توجه به جنسیت. آرزو می کنم هیچکس دچارش نشه (لیوان عسل رو یادته؟)

______


مگی ....
خدا رو شکر کن که زندگی ای داری که در مقابل محبت دیگران، احساس دین و وظیفه میکنی... تشکر میکنی و به راحتی یک دوستی رو پاک نمیکنی
آدم های زیادی هستند که زخم بیرحمی های زمونه، روحشون رو خشن کرده... درست مثل تفاوت یه پسر بچه ی نازپروده که از کلاس پیانو میاد و پسر بچه ای که سر چهارراه گل می فروشه... وقتی یه سیلی به هر کدومشون بزنی، اولی میزنه زیر گریه و میره! اما دومی بر افروخته میشه و سعی میکنه جوابت رو با سنگ یا زبون بده!! (هرچند مطلق نیست و فقط یه مثال نسبیه)... اینهمه خشونت رو میشه دفاع از حق تعبیر کرد، یا وحشی گری!! اما واقعیت اینه که اینها فقط نمود بیرونی دست پرورده های این زمونه ان

دختری که از خانواده ای با شرایط خاص خارج میشه، ازدواج ناخوشایند داره، توی شهر غریب زندگی میکنه و زخم ها و خراش های زیادی روی تنش داره ، به دنیا به شکلی که تو نگاه میکنی نگاه نمیکنه .... :) دوستی ها و دوست هاش رو دوست داره ، اما توی لایه ای از غباره ...
وقتی شیشه های پنجره خاک آلوده، منظره ی بیرون عوض نمیشه، اما چیزی که میبینیم، کدر میشه

این آدم ها، حاصل شرایط هستند، نه خواسته ی خودشون.... درسته که میتونستن مقاومت کنن، سعی کنن شفاف بمونن و برای درک دیگرون انرژِ بیشتری بذارن ، اما درک اینکار خیلی زیاده....
درست مثل پدری که درگیر بدهی سنگین، چک و طلبکار، دعوای زن و شوهری ، فوت یکی از عزیزان، درگیری خانوادگی یکی از فرزندانش و کلی دغدغه ی دیگه هست و حالا باید با سایر فرزندانش ارتباط برقرار کنه.... چیزی از پدر بودنش کم نشده ، اما اونقدر بار سنگین روی روحش تلنبار شده که اگر بخواد هم، 6دونگ نیست!

خدا رو شکر کن مگی ..... :) ...... و یا محبت نکن، یا اگر محبت کردی، بسپار به باد و حتی مرورش هم نکن

نظراتت همیشه خوبه من عزیز ..
و هر روز کنجکاوتر میشم برای دونستن اینکه شما کی هستی ...
یا اقلا جنسیتت رو ممکنه بهم بگی ؟ ؛) خانومید ؟
خیلی خوب گفتی ... من واقعا حق ندارم از همه انتظار داشته باشم رفتار مشابه من داشته باشن ، چه بسا اگه جاشون بودم رفتارم خیلی خیلییی بد تر از رفتار فعلی اونها بود . سعی می کنم مرورش هم نکنم ، ولی میدونی ؟ من اونقدرا خوب نیستم آخه...

+ من به عنوان یه دختر هیچ کدوم اون ظلم ها رو تجربه نکردم و به عنوان یه دختر مطمینم تا ابد ظلم رو تحمل نمی کنم و کسی تو هیچ رده و سمت و نسبتی نمیتونه به زور به کاریم وادار کنه ... و من اونقدر دختر! هستم که بلد باشم چجوری از خودم دفاع کنم و چجوری اجازه ی بهره کشی جنسی ندم :)
+ خصوصیتون خیلی خیلی خوب بود و من خیلی خیلی ممنونم درباره ی همون سه گزینه که نوشته بودین ...
اما دقت کردین هیچ کس ؟ رسما هیچ کس به اون موارد دقتی نداره و همه اون حریم ها رو شکستن؟!
و من وقتی حرف ازش نمیزنم کمی آمازونی به نظر میام میون دوستان و آشنایان:|

سپیده 1394/06/05 ساعت 23:23

من که عاشقم دختر بودنم رو ....میدونی خیلی باحاله دیگه یه چیز دختر بودن همیشه منو عاش خودش میکنه اونم اینه که میتونی برقصی با اون بدن خوش تراشت ...زت زیاااااد

منم خیلی دختر بودنم رو دوست دارم :)

+ اصلا اهل رقص نیستم و هیچ کس رقصم رو تا حالا ندیده!

من خوندمش که قبول کنم قرار نیست مادر بشم.تلخ بود

اینطور نیست . میدونم مشکلت چیه...
یه دکتر خوب برو و پیگیری کن ... من مشکل هورمونی خیلی حاد داشتم!!! خیلییی ها ...
با دو دوره دارو تمام مشکلاتم حل شد خیلی راحت
و جزیی بخوام بگم تو سونوگرافی هم وضعیت تخمک ها اصلا خوب نبود. جزیی ترش رو برات میگم دقیقا
ولی کاملا حل شد ... نگران نباش دختر؛)

asmani 1394/06/05 ساعت 22:38 http://asmani1111.blogsky.com/

سلام
{زن بودن خیلی قشنگه! چیزیه که یه شجاعت تموم نشدنی می خواد! اگه یه دختر به دنیا بیای خیلی چیزا رو باید یاد بگیری.
وقتی برنده می شی یا به مقصد می رسی یه خلأ رو تو خودت حس می کنی! واسه پر کردن همین خلأ باید دوباره راه بیفتی و مقصد تازه ایی پیدا کنی.
اگه پسر باشی می تونی هر وقت دلت خواست شورش کنی! می تونی دوست داشته باشی، بدونِ اینکه یه شب از خواب بپری و حس کنی داری تو باتلاق فرو می ری، می تونی از خودت دفاع کنی بدون اینکه لیچار بشنوی}
راستش یه روز داشتم با خودم فکر میکردم برای خوندن کتاب اوریانا فالاچی باید یه ترجمه دیگه ای بغیر از ترجمه یغما گلرویی پیدا کرد البته شاید به خاطر حس منفی باشه که نسبت به مترجم دارم هر بار که میخوام کتاب رو تموم کنم نصفه راه لنگ میزنم و باخودم میگم یه وقت دیگه ...
+ خیلی خوبه که نسبت به جنسیتت حس خوبی داری وقتی بعضی از دخترا رو میبینم که با عشق از دنیای پسر بودن حرف میزنن و چیزهایی رو در موردش تعریف میکنن که خیلی مهیجه یه لحظه به خودم شک میکنم که ای دل غافل نکنه اینجا یه اشتباهی اتفاق افتاده و من چیزهایی رو ندیدم که اینها دارن میبینن به نظرم همون آواز دهل شنیدن از دور خوش است/ موفق باشی/
+ این یباشکی به درد کجا میخورد؟

جدی ترجمه ش بده ؟ من خیلی احساس ناجور بودن بهش نداشتم. مامانمم میگه ترجمه ی یغما گلرویی رو دوس نداره !!!
اون بالا ترجمه کیه :) ؟!
+ خیلییی خوبه که حس خوبی دارم و دقیقا وقتی دخترا از دنیای پسرونه می نویسن و میگن با حسرت... من کاملا شوکه میشم! اصلااا برام قابل باور نیست بابا علیرضا ...
+ کدوم یباشکی :))) ؟!

نل 1394/06/05 ساعت 20:00 http://ykishodan.blogsky.com

راستی لاکتم دوووست داشتم

نا قابله !
تجربه نشون داده خانوما این رنگ لاک رو دوس دارن .
از آقایون یه نفر هر بار اینو دیده گفته اه و ایش...
جناب باباشاه منظورمه؛)

نل 1394/06/05 ساعت 19:59 http://ykishodan.blogsky.com

عزیزم میخوندم پستهاتو اما نمیشد نظر بزارم..

چقدر غمگین بود..تا به حال اینقد ضعیف به دختر بودن نگاه نکرده بودم.شاید بهتره به جای ضعیف بگم از این زاویه...
چ دخترهایی بودن که سربلند بودن و چ پسرهایی که مایه ذلت..
و بالعکس.
مهم انسان و آدم بودنه :)

ممنونم نل عزیز ...
منم هرگز نگاه نکردم . یه آدم سالم آسیب ندیده نبایدم اونقدر تیره و تار به ماجرا نگاه کنه ...
واقعا همینه نل... ما که تو خاندان همیشه دخترامون مایه ی افتخار بودن و پسرامون خیلی معمولی ... و حتی مایه ی ذلتی که گفتی........:(
هوممم کاش بتونم به عنوان یه دختر انسان باشم

ای مادرانی که ایمان آورده اید آگاه باشید همانا هنگامی که فرزند دلبند و محبوبتان به آغوش شما بدو بدو میپرد و او را سخت در آغوش نگیرید و تحویلش نگیرید و پاسخ کامنت هایش را ندهید همانا عذابی سخت در انتظار شماست...بدانید و آگاه باشید....

:))) دخترم نبودم خب ... چه کنم که گرفتارم ؟!
عذاب سخت چی هست ؟! نگووو که باز مهمون کرور کرووور می خواد روونه ی خانه مان بشه ها

من دختره تو بودن رو عمیییقا دوست دارم....
میگم مامان؟
اجازه میدی برم سر میزت از اون لاک خوشگلات بزنم؟
قول میدم رس لب نزنم....
قوله قول....
باسه؟

عزیزم :))) منم دختر خوشگلی مثه شما داشتن رو دوست دارم !
می تونی همه لاکای من رو برداری و تست کنی... فقط رو پارکت اتاقم نریزی کافیه :))
رژ لب هم که اصلا نگاااه نکن !

اینقدرام تلخ نیس
دختر بودنمو دوست دارم

اصلااا تلخ نیست. این بدبینانه ترین دید بود خب...

الان نه.....
ولی برمیگردم.....
بالاخره....
حلال زاده به داییش میره....

ایشالا برگردی زود... بله بله! به خاله ش هم میره حتی ؛)

راستی مامان؟؟؟
تو منو دیدی ها؟
حالا یادم اومد!
ایشالا بپسندی هم.....:))

بله کاملا یادمه خانوم خوشگله :)

میشه من دخترت باشم؟
دختر کوچولوت مثلا....
دخترا شبیه مامانشونن که....اما من که مثه تو چشمام مشکی و درشت و خوشگل نیس که...
اهان....من شبیه بابامم لابد....
بابام چشماش سبزن....:دی
مهم اینه که چال لپم به مامانم رفته....مگه نه؟

من وبلاگت بودم امروز...نمی خوای آپ کنی ؟! آیکون عصبانی
تو شبیه خاله و داییت عستی عزیزم اونا چشم سبز هستن ازقضا :)))

بی وبلاگ 1394/06/05 ساعت 17:07

من که از پسر بودن خودم در عذابم..
راستش فرقی نمیکنه..
یه وقتایی تنهایی و بی کسی بدترین عذابه..
تنهایی منظورم مجرد بودن نیست!!!

... پاک در عذابی شما ؟ چرا آخه :( ... دلم گرفت واقعا ...
تنهایی خیلی بده...اما به راحتی میشه تنهایی رو از بین برد.
متوجهم معنیش مجرد بودن نیست:(

خزنده 1394/06/05 ساعت 16:40

جدا از جنسیت، یه سری مشکلات رو ما خودمون واسه خودمون ساختیم. آره قبول دارم واسه یه دختر ترس از آدمای دیگه و کثافت کاری ِ جامعه هست، مخصوصا جامعه ی پیشرفت نکرده... ولی کی گفته حالا توی نگاه اول باید چشم همه رو بگیری که حالا بخوای خوشگل باشی همیشه!! کی گفته باید با قیافه، چشم همه رو بگیری اصن؟! بعضی مشکلا 100٪ ساخته ی دست خود آدمه.

البته این پاراگراف خانوم فالاچی بحثش جداس. خیلی استعاره ای تر از اونیه که من بخوام به مثالش گیر بدم. ولی خب کلی عرض کردم این موضوع رو

واقعا همینه خزنده ...
من از زاویه دید خودم پسرا مشکلات بیشتری دارن برای تحمل و برای جنگیدن باهاشون ...

+ ببین بیا و قبول کن اکثر آقایون وقتی کسی رو دوس دارن ، ازشون بپرسی از چی خوششون اومده از همون ظاهر زیبای خانومشون میگن... ببین !
شاید حتی برای ما زیبا نباشه هاااا ولی چون به چشم خودش زیبا اومده رفته سمتش...
دوستای من که چهره های معمولی دارن هیچ وقت تجربه ی یه دوستی خوب و سالم با یه پسر رو نداشتن
چرا ؟!
+ درباره فالاچی خیلی خوب گفتی ولی نظرت در کل مرتبط و خوب بود و جای بحث داشت :دی

رویا 1394/06/05 ساعت 16:24

دارم با لبتاب برات کامنت میذارم امیدوارم که بهت برسه
مگهان منم عاشق دخترم ولی باید قبول کرد که محدودیتای دخترا بعضی وقتا بیشتره.
راستی پیشاپیش برای پدر و مادر نازنینت آرزوی سفر خوبی دارم و امیدوارم که دست پر برگردن

سلام رویای عزیزم...بله رسید
خوشبختانه اینجا تاییدی نیست و خودتم می تونی چک کنی که رسیده کامنتت یا نه ؛)
ممنوووونم خانم دکتر عزیز ...

+ واقعا چه محدودیتی آخه ؟ :( چرا من نمی بینم واقعا... جدی نمی بینم ها:*

SamaN 1394/06/05 ساعت 15:38

خوب پسر بودن محدودیتی نداره اما دختر اینجوری نیست تو خودت از دختر بودن راضی هستی لاکتم قشنگه به نقطه ظریفی اشاره کردما

بله نکته ظریفی بود لاک بنده:دی
دختر بودن محدودیت خاصی نداره و اگه هم داره از علایق من به دختر بودنه اون محدودیت ها حتی !

Amer 1394/06/05 ساعت 15:18

نه...
راست نمیگه...
اینقدرام بد نیست.

ولی قبول دارم :|
دیدم این حس و حال ها رو در دختران...
حتی در ارتباط با خودم که این ترس ها رو داشتن...

نه خب نیست . واقعا اینطورام نیست ...
اما باید قبول کرد این ترس ها کاملا دخترونه ست و یه آقا مشکلات دیگه ای داره ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد