من از سفر برگشتم حدود نیم ساعت پیش ، انرژی پاسخ دادن به کامنت ها رو نداشتم . گیج میزنم این روزا ...
بیشتر از قبل فکر کردم تو هفته ی گذشته و هرچه بیشتر فکر کردم کمتر به نتیجه رسیدم . یه ماجراهایی کاملا شوکه م کرده و از طرفی سعی دارم برای تک تک ماجراها بهونه پیدا کنم و یه جوری برای خودم توجیهشون کنم .
+ یواشکی اشک ریختن تو ماشین دلیلی نداشت جز عزاداری برای مگهان همیشه تو الا بلا ... همیشه در تردید ...
+ من حالم خیلی خوووبه ...
با تو بی تابی و بی خوابی و دل مشغولی
با تو حالِ خوش و احوالِ پریشان خوب است...
...
خوبی مگی؟
رسیدن بخیر مگی جان...
امان ازین اشکای یواشکی... :(
Wlc back...
Salem via komak