مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

پسورد همگانی

اصلا شما بیایید به من بگویید پسوردی که همه از بر باشندش چگونه پسوردی ست ؟ 

برای گوشیمان یه پترن باحال گذاشته بودیم مدت مدیدی که بسیار طول کشید تا همه ی اعضای خانواده و دوستان از برش کنند . دلم به حالشان سوخت و تغییر دادمش و حرف بسیار خز M را برایش برگزیدم . 

خب این پسورد اولین چیزی بود که به ذهن هر کس می رسید ، خب مگهان نام بی خلاقیت باید رمز ورودش همان حرف اول نامش باشد دیگر ... 

بعدتر دیدم یک سری عکس ها هستند که کمی شخصی هستند و دلم نمیاید پاکشان کنم .عکس شخص خاصی نبود البته... بگذریم.

برای گالری گوشیم یک پسورد 4 رقمی انتخاب کردم که به عقل جن نرسد! یکی بار با چوپان فرزند نابالغم که بودم پرسید مگهان رمز گالریت چه بود ؟ خودت وارد کن ! وارد کردم 1112 بعد از دقایقی دوباره قفل شد و گفتم خب خودت وارد کن 1112 رمز گالریست.

سری بعد نشسته بودیم کنار هم که نفهمیدم چه شد گفت مگی بده گوشیت را تجدید خاطره کنیم!عکس های فلان روزمان را می خواهم ببینم . گوشی را دادم دستش که در صدم ثانیه دیدم پترن M وارد شد و پیش به سوی گالری عکس های مگهان و رمز 1112 در کسری از ثانیه وارد شد ... :))

مدت مدیدی این رمز روی گالری ما بود که دیگه تک تک دوستان آشنایان خانواده از برش کردند.مدام فراموش می کردند و مدام تکرار می کردم !!! نشستم فکر کردم اصلا مگهانی که هرچه رمز و رموز دارد را می گذارد وسط و با رفقا شر می کند! چرا باید برای گوشی و گالریش رمز انتخاب کند ؟! 

تازه بدتر از همه کلی هم باید هی رمز را تکرار کند بلکه همگانی شود ، خب اصلا یکی بیاید به من بگوید رمز هم همگانی می شود مگر ؟ اگر رمز است که چرا همگانی ست ؟ اگر قرار است همگانیش کنم آن هم به آن سختی پس چرا رمز ؟! :دی


+ فکر ها نتیجه داده گوشی مگهان بی در و پیکر شده دیگر هیچ خبری از رمز و رموز نیست ، دیگر کسی هم به گوشیش دست نمی زند. عجیب نیست ؟ انگار قفل یعنی که مثلا وارد شو و در باز هم یعنی نیا داخل ! :دی

+ دوست دارم یواشکی نداشتن هایم را ... اینکه رفقا و فامیل رمز گوشیم را داشته باشند و هروقت حوصله شان سر رفت گالریم را شخم بزنند . 

+ اما داشتم فکر می کردم اصلا چه شد که چوپان شد جزیی از زندگی حقیقی من ؟ جوابش کجاست ؟! سخت ذهنم را درگیر کرده این روزها ...

نظرات 10 + ارسال نظر

من معمولا پسوردهام رو در لحظه انتخاب می کنم و اکثرا هم یادم می ره و مجبور می شم Can't access your account? رو بزنم و خلاصه از ایمیل ریکاوری پسورد جدید ثبت کنم. و گاهی بارها و بارها توی چند روز مجبور می شم پسور مثلا ایمیل یا گودریدزم رو عوض کنم. چون هر بار یادم میره.

:| پسرم شما در سن نوجوانی دچار آلزایمر شدی :دی
در این حددد دیگه آخه؟!

خزنده 1394/04/23 ساعت 22:04

پسورد من متشکل از پسورد چهار رقمی اکانتم توی دبیرستان، کد کارمندی پدرم، تاریخ تولد، یک شماره تلفن، و واریانسی از تمام این عدد ها بود که پشت سرش می اومد. اگه از این کارا بلدی که یه پسورد درست حسابی بساز. پسورد گوشیمم اسم یه مهندس مکانیک فرانسویه که مرتبط به پروژه م بود ببین علم چجوری مغز دانشجویان ما رو فاسد می کنه.

عجب پسوردی ... پسورد پسر عمه جان من 32 رقمیه !:| واقعا نمی تونم تصور کنم هربار برای ورود به وبلاگم ایمیلم و هرچه ! 32 تا کلید رو با دقت لمس کنم :| همین 6 7 رقم کافیه دیگه !

آناهیتا 1394/04/23 ساعت 19:56 http://farfalla.blog.ir/

:))
من یه دوستی دارم پترن پسوردش N عه, بعد انقد همه بلد بودن و زدنش که دیگه ردش رو صفحه گوشی مونده, هرکی م بلد نباشه دیگه لازم نی بپرسه. همون رد ه رو میره رمز باز می شه :))

مال منم طرح ام تو بطن اسکرینم رفته بود اتفاقا:دی

امین 1394/04/22 ساعت 23:30

سلام یه دلیل رمز گذاشتن روی گوشی البته وقتی رمز میزارن روی گوشی یعنی یه چیزای خصوصی توش هست
گشوی من هیچ رمزی نداشت چون کسی رو نداریم که بیاد خونمون و بخواد بره سر گوشیم یه روز گوشی یه بچه پر روی 14 ساله از فامیلای نزدیک دستم بود رفتم توی مخاطبینش می بینم بله بچه ...دختر بازی هم میکنه و بیشتر نگاه کردم می بینم یکی از مخاطبینش اشنا به نظر اومد
گوشی خودم رو نگاه کردم می بینم بله شماره اش با مخاطب توی گوشی من یکیه , یکی از دخترای وبلاگ نویس بود اتفاقا شمالی هم بودن ایشون نه باهاش حرف زدم و نه چیزی دیگه دوستی وبلاگی بود نمیدونم اخرش دختر بود یا دختر نبود
به اون بچه پر رو میگم شماره مخاطبین من توی گوشی تو چه غلطی میکنه جونور ؟ میخنده میگه زنگ زدم بهش یه پسر برداشت
میگم گه خوردی ... دست بزنی گوشی من خودت میدونی هااااا
این شد یه مدت بعد رمز اومد روی گوشیم
بعدا یه قضیه ای شد دیگه شماره دوستان اجتماعی که اشنا بودن رو پاک کردم از توی گوشیم به نظرم نباشن بهتره تا دست کسی بیوفتن
الان گوشیم خالیه , چیز مهمی توش نیست همینطور یک گوشه افتاده
این کنجکاوی و فضولی دیگرانم همیشه بوده و هست , دست کسی نده به جز خانواده درجه یکت و اگه دادی دست کسی حواست باشه چیز مهمی توش نباشه که با دیدنش بد بشه .

فامیل دور سلام رو به سختی به من میگه .... بر عکس شخصیت اینجام کلا آدم راحتی نیستم آنچنان ... و کسی هم باهام احساس راحتی آنچنانی نمی کنه
:دی گوشی منم چیز خاصی توش نیست خب دوس دارم همه بدونن چیزی توش نیست :دی
مثلا چی می خواد باشه تو گوشیم که اونقدر بد شه :| ¿

خزنده 1394/04/22 ساعت 14:39

دبیرستان کل کل پسورد داشتیم، من یه پسورد چهل و دو رقمی انتخاب کردم واسه جیمیلم :دی. عوضش کردم البته ولی هنوزم یادمه. توی هفت ثانیه وارد میکنمش. اینجوری پسورد میزارن خانوم M

:)) 42 رقم ؟! رمز چی هست مگههه ؟! :| :)))
من واسه ایمیل های بابالنگ درازمم که شده باید یه رمز درست درمون بذارم ، نکنه هک شه!
به شدت تو فکرشم :دی
یه پسورد بترکووووون یاد ما بده :)) نظرت درباره ی 1369 چیه مثلا :))))؟! اگه قبول نکرد 13691369

مجید مویدی 1394/04/22 ساعت 13:15

شده حکایت رمز لپ تاپ من..
پسرخاله م(که خیلی با هم رفیقیم) میگه اگه برم سرِ خیابون وایسم و از همینجوری رندُم از ماشینایی که رد میشن رمزت رو بپرسم، حداقل نصفشون می دونن... گوشیم هم که چند ساله رمز نداره.
البته اینم بگم، من یه جوریم که کسی بدون اجازه هم به گوشیم دست نمیزنه (آیکون سیاست و صلابت)

:)))))
والا منم حمومی جایی باشم امکاااان نداره دست بهش بزنن... ولی خودم باشم اصرار می کنم رمزم فلانه بزن برو توش فلان عکس رو ببین :دی

سپیده 1394/04/22 ساعت 11:54

بخاطر اینکه دوست داشتنیه..
همیشه همینطوریه شما یه تیکه اجرو بپیچ تو نایلون مشکی بزار رو یخچال هرکی بیاد کنجکاو میشه ببینه توش چیه اصن ذات ادم همینطوره قفل هم حکم لایلونرو داره

بله دوز داشتنیه خعلی !
عجببب...

سیمای 1394/04/22 ساعت 10:19

مگی برعکس تو هیچ کس به گوشی من حتی دست هم نمیزنه هیچ کسم رمزاشو نمیدونه
فقط بعضی وقتا آشکو برمیداره گوشیمو اونم میگه بیا رمزو بزن بده

من خودم هی اعلامش می کنم !
و دوس دارم بدونن و حس می کنم اینجوری حس نزدیکی بیشتری بهم پیدا می کنن اطرافیانم

شراره 1394/04/22 ساعت 08:34

سلااااااام مگی مرموووزززز
همین جزئی از حقیقت زندگی شدن هاست که ساختار زندگی رو شکل میده حالا ساختار نه ولی زیرساختش رو.
درخصوص حضور یا عدم حضور فرد خاص، حرف زیاد هست. بقول معروف یه روزی یه جایی یکی...
برات بهترین ها رو آرزو میکنم جوجوی لیمویی کوشولو!

سلااااااام شروره جانم!
مرمووووز در خدمته :))
ممنوووونم بابت حرفای پخته و شیرینت

چوپان 1394/04/22 ساعت 01:25

برای سوالای عجیبت درمورد دوستت چوپان نظری ندارم!
ولی برای عمومی شدن رمزهات...
تقصیر خودته!وقتی یکی بهت میگه بگیر رمزو وارد کن.باید بگیری وارد کنی!نباید رمزو بهش بگی و نخوای عدد ضایعی مثل 1112رو فراموش کنه:D
.
بعدم اینکه ما بارمزهامون داستانهای جالبتری هم داریم!
پمپ بنزین!
:)
.
دوستت با چوپان هم مستدام!جای ما هم خالی :D

:دی
رمزم قابلتو نداشت آخه :))
وااای آره اون ماجرای رمز خیلی عجیب بود هنوز یادم میاد یه شوک شدید بهم وارد میشه !
الهی آمییییییین برای جمله ی آخر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد