مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

قدر را قدر بدانیم !

می خواستم برای تک تک دوستانم که التماس دعا داشتن دعا کنم ، ولی ذهنم توانایی یادآوری نام همه ی دوستانم رو نداشت . 

تو خیابون نشسته بودم رو صندلی ... 

رفتم نشستم گوشه ی خیابون ... کنار یه آقای رفتگر ...رو زمین 

تسبیحمو در آوردم و نیت کردم به نیابت از دوستانم سوره ی قدر بخونم . 100 بار انا انزلناه خوندم ، آخراش حس سبکی عجیبی داشتم . بی وقفه اشک از چشمام سر می خورد رو گونه م ... و با پایان صدمین سوره ی قدر ، انگار همه ی اشک هام خشک شدن ، قلبم آروم شد و لبخند رو لبام نشست . با حال خوب العفو گفتم ... 

من امیدوارم به حرمت صدنفر از دوستان مجازیم گناهانم بخشوده شه . شب های قدر رو ، عاشقانه دوست دارم . 


+ تو تاریک ترین نقطه ی ممکن نشسته بودم ، یه خانومی از اون دور دورا اومد و ازم خواست دعاش کنم . بغلم کرد و تو بغلم گریه کرد . یه خانم زیبای مهربون ... 

بهم گفت خجالت کشیدم که بهت پشت کرده بودم . گفت ........ هیچی ... فقط حس می کنم که بعضی ها به این دنیا اومدن که بهت دلگرمی و امید بدن . من عاشق زنهای با ایمانم ...