مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

دچار تناقض بدی شدم ! 

هم دلم نمی خواد اسیر کار بیرون شم ، هم حس می کنم تنها چیزی که می تونه اون حس بد ته قلبم رو از بین ببره مشغول شدنه ... 


+ جدای از همه ی اینا ، حس می کنم لازمه بدونم به درد یه کاری می خورم. در حال حاضر فقط به درد هیچکاری! تاکید می کنم هیچ کاری می خورم . 

برای خودم :

+ تو تمام شرایط گفتن تو دختر باباتی ، تو رو همیشه ترجیح دادن ، تو عزیز کردشونی ، در عوض تو عمل که نگاه می کنم می بینم دقیقا بر عکسه! من فقط به زبون عزیزترینم . 

نظرات 14 + ارسال نظر
آویشن 1394/03/29 ساعت 11:11 http://dittany.blogsky.com

در گل بودن من که شکی نیس
واسه الان نگفتم که.توقع داری رفتی سر کار دست خالی بیام آفیست

عزیزم :)))))))
می خوای بیای آفیسم ؟! اوووه

آویشن 1394/03/27 ساعت 13:38

فدات بشم قابلتو ندارم
آره دیدم شعبه زدن.
اسم گلهایی که گفتیم یاذاشت کردم که بدونم.شاید در آینده لازم شد

لازم نمیشه مهربون!

لطفا ناراحتم نکن باشه :) ؟!

+ شما خودت گل هستی

آویشن 1394/03/26 ساعت 02:58 http://dittany.blogsky.com

وای نگو.من قلبم با باتری کار میکنه.آخه چرا اینکارو با من میکنی دختر.؟تو که میدونی من دوست دارم با تو همکار باشم.
فک کن،الان میزانسن محل کارمونم چیدم حتی انتخاب کردم میز تو کنار پنجره باشه چون من و که میدونی از بس خل بازی در میارم یهو دیدی بی هوا رفتم تو شیشه
راستی یه سوال : گل مورد علاقت چیه؟

:))))
دیوونه !

گل مورد علاقه م ... اوم ! آلستریوم دوس دارم :) رز مینیاتوری و رز ! و یه گلی که اسمش رو به یاد ندارم در حال حاضر ... مژه خوب دسته گل تزیین می کنه میدونی؟
با اینکه از شخصیت خانومش هیچ خوشم نمیایه ولی مهم نیست چون کارش خوبه ازش خریدم می کنم . گل آرا هم خوبه راستی... دیدی که شعبه زده اون ور ؟

آویشن 1394/03/25 ساعت 20:49 http://dittany.blogsky.com

مرسی تو همیشه به من لطف داری ولی من دلم میخواد جفتمون تو یه زمان بریم سر کار .نمیدونم چرا اما اینجوری حس میکنم

تو یک مکان چطور :))) ؟

notface 1394/03/25 ساعت 19:28

احساس گناهِ بیعار بودن همیشه بهم دست میداد
هنوزم دست میده،
با اینکه بهترین کار و درآمدو دارم،ولی میدونی احساس گناه از اونجایی میاد که هیج کاری نمیکنم من
صرفا یه اسم دارم،
کارگری و بدبختی مال دیگرونه
سختی و مشقت مال دیگرونه،همه نکات بد مشکل برای کسی غیر از منه
اما فقط منم که سود میبرم
اینکه احساس خوشحالیم بیشتر از احساس گناهمه اذیتم میکنه
شبا با این فکر که کسی مجبورشون نکرده ک با حقوق کم برام کارکنن میخوابم
در نهایت به این نتیجه میرسم که امثال من مجبورشون کردن که تن بدن به این کارا با این درآمد کم
امثال من که پا گذاشتن روی مردم تا برسن به هدفشون
موقعیت مردم رو خراب کردن و دروغ گفتن تا اعتبار کسب کنن
حق و حقوق چندین نفرو پایمال کردم،و با رضایت اینکارو کردم
میدونی چی ترسناکه؟
این که پشیمون نیستم،این که بازم قراره ادامه بدم
همیشه قراره ادامه بدم،همیشه یه بدون چهره باشم،بدون هوییت

آه تو حق داری احساس گناه کنی ... واقعا ها... تازه کم هم هست این مقدار حس بیعار بودن !!!!! بی خیاااال بابا ...
این حرفها چیه... وضعیت همینه همه برای کسی کار می کنن فقط سعی کن لطفت رو بهشون از همه جهت بیشتر کنی که این حس بد ازت دور شه و بدونی جز پول دلیل محکم دیگه ای برای موندن پیشت دارن ...
ادامه بده ... البته من خوب درک نکردم که چرا بی هویت و بی چهره اید ...

آویشن 1394/03/25 ساعت 18:02 http://dittany.blogsky.com

به امید روزی که جفتمون یه کار خوب پیدا کنیم که همه جوره مناسب باشه


اول تو! ایشالا

کار کردن به خودی خودش خیلی خووبه. روحیه ادم عوض میشه، دوستای خوبی پیدا می کنید و ... اما حقوق کم و رئیس عنق همه ی این ها رو خراب می کنه.

بله !

دقیقا اون حقوق کم و برخورد بد منو می تونه نابود کنه

کار کردن خیلی خوبه.
حتی به مشکل هم که بوخوری باعث رشدت میشه.

کنار اومدن با آدمای رنگ و وارنگ، تلاش برای پیشرفت، نظمی که به زندگی میده. من اینا، و خیلی چیزای دیگه رو تو کار بدست آوردم. فقط کافیه علاقه داشته باشی، حتی سختیاش هم شیرینه.

یکی می گفت کاری رو انجام بدین، که حتی اگر بابتش حقوقی درکار نباشه، باز هم حاضر به انجامش باشین.

اومدم بگم هلپ می پلیز! ایده بده لدفن

موافقم :)

نظم و استقلال چیزایی هستن که من دنبالشم :)

موافق نیستم با اون! من تدریس زبان به بچه ها رو بی اندازه دوست داشتم. ولی چون حس کردم توهینه اون وضعیت و حقوقی که میدن اومدم بیرون... بماند که خیلی خیلی محترم بودن مدیرای مجموعه! من حاضر نیستم هیچ جا بی پول کار کنم ...

ایده ی چی :دی ؟

فکر کنم باید تجربیات چندین سالم رو از شروع کار هام برات رو کنم
درد داره اولش ولی بعد پوستت کلفت میشه بعدش بی تفاوت میشی ولی بعد به جاهایی میرسی که میبینی ارزش تحمل داشت ,شروع هرچیزی سخته ولی توکل به خدا کن و شروع کن
مگی تو شجاعی رخوت رو بذار کنار یا علی بگو برو دنبال چیزی که حس خوبی بهت میده

اهم اهم !
مچکرم خیلی از حرف هات ...
من اجازه ندارم خودم برم دنبال کار ... وضعیت من با اکثر دخترای دیگه فرق داره
تو خونه ی ما اینقدرا راحت نیست سر کار رفتن :) از 200تا فیلتر باید رد شه اون محیط ...
پس داستان اصلا رخوت من نیست :دی
وگرنه من به شدت آدم ریسک پذیریم!

خزنده 1394/03/25 ساعت 00:35

به قول جناب استیون هاوکینگ هر کسی توی هر شرایطی یه زمینه ای براش هست که بتونه توش موفق باشه.

شما که کتاب خون هستی. کتاب "کار" لارس اسوندسن رو بخون. شاید دو سه روز وقتت رو بگیره. انتشارات گمان، جزو کتابای "مجموعه ی تجربه و هنر زندگی". کتاب نسبتا طولانی ایه، بحثش هم فلسفی هست ولی خیلی ملموس و مرتبط با پدیده ی کار توی زندگی واقعیمونه. به من که واقعا کمک کرد. یه چیزی ورای شعار و جمله ی قصار بود. نگرشم رو به این قضیه خیلی عوض کرد. شاید به شما هم کمک کنه.

در نهایت که کار بد، سیاهچال انرژیه. قشنگ فرسوده می شی به معنای واقعی کلمه. دیر انتخاب کنی ایراد نداره. غلط انتخاب کنی بیچاره ای. امیدوارم بهترین گزینه رو پیدا کنی. و اینکه اگه حقوق بگیر شدی، سازمان حمایت از محیط زیست یادت نره

بله استیون عشق برادر 12سال و 11 ماهه ی ماستا :دی

جدی میگی ؟! حتما می خونم ... مچکرم از راهنماییت ... :)

موافقم از نظر بابام کلا سیاهچاله:دی ! :))
من گفتم که تجربه ی تدریس داشتم خیلی خوب بود و احمقانه:دی پس تصمیم اشتباه نمی گیرم بگیرمم شهامت بیرون اومدن از محیط رو دارم:دی

فقط میخوام اینو بگم:
1- وضع بازار کار بیرون خیلی خرابه. یعنی اینکه اگه تصمیم گرفتید واردش بشید، خیلی صبور و به اصطلاح خودمونی پوست کلفت باید باشید
2- تو انتخاب شغل، عجله نکن. این هم یعنی بعشی شغلها، از بیکاری هم بدترن... مگر اینکه خدایی نکرده مجبور بشی که حتما زود بیرون کار کنی
همه ی آدما نیاز دارن که احساس مفید بودن کنن؛ همه بلااستثناء

فقط بگم که من به کاری که بیگاری بکشن ازم رضایت نمیدم .
خدا رو صد هزار مرتبه شکر هنوز مجبور نشدم ...
تدریس زبان تو موسسه رو هم امتحان کردم و به میل و اصرار خودم اومدم بیرون :)
پس هر کاری نمی کنم ؛)
مچکرم ازتون

فاطمه 1394/03/24 ساعت 23:39 http://vessels.blogsky.com/

می تونی در یک دوره ی کوتاه تجربه ش کنی خب :)
استقلال مالی باید چیز خوبی باشه ضمن اینکه آدم احساس مفید بودن میکنه !

باید حس خوبی باشه به نظر منم

عمو 1394/03/24 ساعت 23:38

شما که عاشق کتابی، سرمایه اولیه رو از پدر قرض بگیر، یه کافه کتاب بزن با چوپان. پاتوق کتاب دوستان بشه، کتابی بخونن، قهوه ای بخورن
انشاءالله کارتون هم میگیره

عمو جانم...
سرمایه ی زیادی می خواد که من هرگز روم نمیشه از پدرم چنین درخواستی داشته باشم...
و اینکه دوستم کافه داره و خیلی مشکلات بزرگی دارن متاسفانه
برای یه دختر این کار خیلی راحت نیست خصوصا که پدرمم همش در رفت و آمدن و رشت نیستن ...
و هزار تا دلیل داره که این ایده ی کافه رو گذاشتم کنار... وقتی 18سالم بود داشتمش تو ذهنم هیچ کافه ی خوبی هم تو رشت نبود اون زمانا

سپیده 1394/03/24 ساعت 23:18

مگهان همیشه نسخه خونی تو داروخونه رو دوس داشتم مطمئنن میرم سراغش....
نفست را مشغول کن والا نفست تورا مشغول میکند (حضرت علی)

خیلی عالیه :)

فک کنم یکی از آشناهای ما اونجا داروخونه داره !!!
خیلی عالی بود سپیده :) موافقممم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد