مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

کتاب که نیست ... بلیط خوشحالی ست !

از خستگی های امروز و دل درد و نگرانی هام که بگذریم ، باید بگم یه 23 خرداد عالی داشتم . 

از کامنت های بچه ها که با محبت بی اندازه تاکید داشتن برام کتاب بفرستن ، تا تک تک کامنت های محبت آمیز و رفع کدورت ... که باعث شد سبک شم . و اینکه امروز 9 تا کتاب به خودم هدیه دادم ، یک ساعت تمام لا به لای کتاب ها قدم زدم ، بدون اینکه قصد خرید کتابی رو داشته باشم . یه دوست عزیزی بهم گفته روزی که امتحانام تموم شه یکی از کتاب هایی که می خواستم بخرم رو می خواد بهم هدیه بده . دوست دیگه م گفته هدیه ی تولد برام کتاب! خریده بوده و می خواد یه روز ببینتم و بهم بده و دوست دیگه ای که 6 7 تا از کتاب هام رو امانت گرفته بود گفته می خواد بهم پسشون بده... هیجان دارم ببینم اون کتابا چیا بودن اصلا ! 

از ته دل لبخند رو لبهامه ... ممنونم برای بودن تک تکتون ! همیشه انقد خوب باشین دوستای مجازیم ، خب ؟! 


+ اگه می دونستم کاینات انقد دست به کمر منتظرن ببینن من چی می خوام خب شاید سفری چیزی طلب می کردم ! ؛) 

+ عنوان پست از واژگان دوست داشتنی مجید کتاب خوان گرفته شده :)

نظرات 16 + ارسال نظر
آویشن 1394/03/25 ساعت 18:12 http://dittany.blogsky.com

مبارکه کتابای تازه.
قدر این دوستای خوبتو بدون مگی.


ممنونم !چشممم

به قولِ نظامیا:
بله!!... جناب!!... یا چشم جناب(لطفا مقطع و محکم بخونیدش)
ما که سعی میکنیم برای همه ی دوستای خوب مجازی، رفاقت و دوستی کنیم همیشه...
تا باد چنین باد

اوه ! Salute مجید گرام!

شما خیلی خوبید برای ما که بودید واقعا :) و خواهید بود بی شک ...

خزنده 1394/03/24 ساعت 19:06

بهترین ویژگی یه دوست می تونه پذیرفتن کتاب به عنوان هدیه باشه! چون برای من خریدن کادوی تولد و مناسبتا، عذاب دنیا و آخرته. ولی کتاب... همیشه تازه، همیشه خوب، همیشه مفید، همیشه دلنشین. از مجسمه تزئینی و تدی بر هم کاربردش بیشتره. دست آدم توی انتخاب هم همیشه بازه

دقیقا !!! و بدترین چیز برای من اینه که دوستی کتاب نخونه و من که اینو میدونم برم براش 3 تا کتاب کادو بخرم :| عیبه دیگه...
متاسفانه هیچ کدوم از دوستام امکان نداره اندازه من ذوق کنن برای کتاب
مجسمه تزیینی و گل مصنوعی برای من به یک اندازه نفرت انگیزن :| پارسال دوستم برام یه مجسمه آورد + یه شاخه گل رز مصنوعی ...:| مصنوووعی

سپیده 1394/03/24 ساعت 19:00

بله عزیزم یکی ازچیزایی ک شدیدا بهش پایبند بودم وهستم و خواهم بود روزه و نماز هست...شاید خیلی مومن نباشم ولی همیشه پریشونیه هست برای باخدا بودن واین پریشونی عالیهههه
حتما مارال خانوم


عالیه ! آفرین بر تو ...

زیتون 1394/03/24 ساعت 15:56

چقده این خنده دلنشینتو دوست دارم مگ!

لطف داری زیتون :)

خودمم دوسش دارم چون خیلی خندونم توش :دی

بانوی بهمن ماه 1394/03/24 ساعت 14:32

چطوری دختر ؟ دلم برات تنگ شده

من هممم ...

شما قصد ندارین احیانا به جایی مهاجرت کنین ؟! :دی

چه خووووبه این حس هیجان و خوشحالیت برای کتاب.
منم قبلنا عاشق خوندن کتاب (رمان) بودم اما الان درست سه سالی میشه که یه رمان رو تا آخرش تموم نکردم. یهو دور شدم و هنوزم برنگشتم به عشق رمان خونیم. الان چند ماه که رمان "بارون درخت نشین" رو برمیدارم یکم میخونم و ول میکنم ...

منم یه مدت دور شده بودم از این حس... البته بگم این ذوق رو تو هیچ سنی جز خیلی کوچولوییم نداشتم !
الان واقعا ذوق می کنم از خوندنش :دی و خریدنش که دیگه نگووو و نپرس
:) ایشالا تموم کنی ... وقتی یه کتاب نیمه داری اصلا دلت نمیاد بری سر بعد از طرفی اون نیمه کاره هم شروع کردنش دوباره سخته... به نظرم سعی کن سر سری بخونیش و تموم کنی :) چون تا تموم نشه یه عذاب وجدان کوچکی ته دلت می مونه !

علی 1394/03/24 ساعت 13:40

چطوری پهلوون

امتحانا خوبه؟ کاملا واضحه درگیری این روزا حواست به خوبیات باشه خانوم مگهان عزیز

خوبم ! :دی

امتحاناتم حالشون خوبه حال ما رو می گیرن چپ و راس فقط ... چرا حالشون بد باشه:دی ؟

notface 1394/03/24 ساعت 13:07 http://notface-me.blogsky.com/

یاد اولین باری که رفتم نمایشگاه کتاب افتادم
هر سال به خاطر یه اتفاقی نمیشد برم تهران،همه این سال ها پول جمع میکردم که 12 اردبیهشت برم بهشت :D
وقتی پام رسید به مصلا و قسمت شبستانِ ناشران عمومی اونقد هیجان زده بودم که همه ی کتابایی که میخواستم بگیرم رو فراموش کرده بودم
مثل دیوونه ها از این غرفه میدوییدم به اون غرفه
و تا آخرین قرون پولمو کتاب خریدم
چون خودمو میشناختم پول برگشتمو گذاشتم توی هتل بمونه که خرجش نکنم برای یه کتابو دست آخر مجبور نشم زنگ بزنم تا برام پول بفرستن که خودمو برسونم خونه
هرچند که مجبور شدم با ده پونزده تا پلاستیک خیلی خیلی خیلی خیلی سنگین از نمایشگاه تا هتل برم،اونم با خط واحد و مترو و هزار بدبختی دیگه
و ایضا گرمی لامصبِ هوای ظهر

هعی !
حالا جالبه من دیروز هی می گفتم نباید بیشتر از 50 تومن خرید کنم نباید نباید !
اومدم حساب کنم دیدم شده دو برابر :))) یه کم کمتر از دو برابر بعد گفتم برم بالا باز یکی دیگه بردارم رند شه :دی
پشیمون شدم گفتم جاش برم بستنی بخرم بخورم بهتره :))) !!! و تا برسم خونه کیفم خالی خالی بود!!! خااالی ها
من خیلی تجربه ی این فلاکت رو دوس دارم کتاب بکش بکش... من در کل نصف فانتزیهام اینجوریه :)) خوش گذشت پس حسابی :دی
جای منم خالی کنید سال دیکه ایشالا

سیمای 1394/03/24 ساعت 13:03

هیچ کدوم از کامنتای من نیومده؟؟؟؟

ای بابا هست گل
فقط خیییلی عجله دارم دیرتر تایید می کنم مال افروزم یهو شد جواب دادم
بیام به تک تکشون جواب میدم!

اف 1394/03/24 ساعت 12:19

مبارکت باشه کرمِ کتابِ من

مگی جانم آلمانی چی شد راستی؟ تعطیل کردی؟ البته اگه دوست داری جواب بده
دیدم راجع بهش نمی نویسی همینجوری پرسیدم

شما یه لطفی هم بکن
یه لیست از کتابات برامون بذار اینجا
موچکرم

من کم کم دارم می رم امتحان بدم کامنت تو رو تایید کردم :))

چرا میرم هنوز ولی دوست جان مسافر دیگه نمیاد که قسمت خوب ماجراست ! چون واقعا ظرفیت دیدنشو نداشتم :)))))))!!!
دیروز لقغینمو زنگ زد و خبر از تعطیلی اون جلسه داد :دی آخه پری دوست واقعی منه الان و اونم کلاس آلمانی میره با همون لقغین من :دی
چشممم خانوم! بذار ببینم کدوماش خوبه ؟ چون من وسواس ندارم و هرکتابی رو ممکنه بخرم.
تا نخونم بهتره معرفیش نکنم :دی

سپیده 1394/03/24 ساعت 09:47

مگهان چقد خوشحالم ک ماه رمضون داره میاد اصن ی حس ارامش عجیبی دارم ...ربطی بپستت نداشت فقط خاستم بدونی دوست خوبم

منم خوشحاااالم
ایشالا توان روزه گرفتن رو بده بهمون خدا :)

روزه می گیری نه ؟ گفته بودی قبل تر هم... خیلییی دعام کن !

Bluish 1394/03/24 ساعت 09:06 http://bluish.blogsky.com

چه مگهان خوش شانسی:)

خعلی !

خوشبخت اصلا

سیمای 1394/03/24 ساعت 08:57

عاشق کتابیاااااا
تازگیا اسم کتاب میاد یا کتاب میبینم یاد تو میافتم

اوهوم سیمای :دی

حس خوبی بهم میده ته هر کتابم به خودم یه جایزه میدم !
تازه جدیدا یکی دو پاراگراف یا جمله های دوس داشتنی کتابمو تو یه دفتر می نویسم
ناراحتم که چرا همیشه این کارو نکردم:دی

غزال 1394/03/24 ساعت 07:55 http://yaldayeshab.blogsky.com

دوستای خوب مجازی یکی از بزرگترین نعمتهای خداوندند. یکی از بزرگترن دلخوشی های اینروزهای ماها..

واقعا غزال ...واقعا :) ...
شکررر بخاطر بودنشون :-*

پری 1394/03/24 ساعت 07:03

عزیزممممم الهی که همیشه لبت خندون باشه
از کلاس آلمانی چه خبر؟

بهترین خبر دیروز کنسل شدن کلاس بود !!!
اونقدر هیجان داشتم یادم رفت بنویسمش؛)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد