مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

انتقام چند وقت خوش بودنم را باید بگیرند لحظه ها انگار...

اصلا شد من پا روی پا بندازم و یک آخیش بگویم و کتابم را دستم بگیرم و حس های خوب داشته باشم و یک چیزی یکهویی از زمین و آسمان نبارد روی سرم ؟ 

دلم برای خودم می سوزد که گاهی آنقدر احمق می شوم که ... بی خیال. دلیلی ندارد همه بدانند که احمقانه هایم چه ها بوده اند. همین که بدانید یک احمق چه شکلی ست باید کافی باشد دگر... اوناهاش ! یک احمق دقیقا مثل اون عکس سمت چپ وبلاگ می خندد ... به خوب و بد اتفاقات روزش ... و هی می گوید آخیش امروز چه خوب بود ! 

+ یک پشیمانی و ندامت دیگر به زندگیم اضافه شده . 

+ از محمد وبلاگستان معذرت خواهی می کنم که باعث شدم یک شوخی و جواب مسخره ام به آن ، منجر به حال گرفتگی ایشان و خودم شود . 

+ شوخی کردن خوب است ، فقط من بی جنبه ام ... . نبودم ، شدم . 

+ حوصله ی جواب دادن به کامنت ندارم پس کامنت دانی را می بندم .