مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

من او را دوست داشتم .

بخشی از کتاب من او را دوست داشتم آنا گاوالدا هست که من را دقیقا یاد حرف های دوست مکاتبه ایم می اندازد. او درباره ی من این چنین فکر می کند ... دوست ندارم حرف های خودش را اینجا بی اجازه بنویسم . پس به جملات مشابه این کتاب در وصف کلوءه بسنده می کنم . شاید او زیبا تر نوشته باشد ولی دلم می خواهد آنها فقط برای خودم باشند ... فقط برای قلب خودم ...


تو بسیار شبیه زندگی هستی . زندگی را به تمامی در آغوش می کشی . پر جنب و جوشی ،مالامال از سرزندگی ،می دانی چگونه فضای یک خانه را شادمان کنی . این استعداد شگفت آور را داری که آدم های دوروبرت را خوشحال کنی . خیلی راحتی ، خیلی بی عقده ، راحت بر این سیاره ی کوچک ...

نظرات 10 + ارسال نظر
چوپان 1394/03/23 ساعت 17:48

کتاب بدی بود!
میدانی؟
فقط به دلایل کاملا شخصی
خیلی خیلی شخصی
نه این که واقعا کتاب بدی باشد!

من گفته بودم که از کتاب هایی که احساس کنم به زنی ظلم شده احساس حقارت می کنم؟

خب به همین دلیل بگویمت که شک دارم نیز ...

میدونم باید مینوشتم گیلانی، اما واژه ی "گیلکی" رو خیلی دوست دارم... بخطر همین نوشتم "گیلکی"... کی به کیه؟ نه دوستِ من؟!

نه نه ... اتفاقا خوب نوشتین .
می خواستم بهتون بگم و یک لحظه منصرف شدم ...
گیلک مردم گیلان هستند یا به نوعی گیلانی ...
و زبان گیلک ها ، گیلکی نامیده شده . خب ؟! من یک گیلک هستم که زبان مادریم گیلکیه !
بله دوست من ... کی به کیه و حالا شما یه چیز بیشتر می دونی ! نه ؟ :)

خیلی خیلی لطف داری مگهانِ عزیز... من کاملا مطمئنم که وقتی یه رشتی این حرف رو میزنه، کاملا سرِ حرفش هست و اصلا تعارف تو کارش نیست.. اینو کاملا جدی میگم..چون با گیلکی ها زیاد رفت و آمدخانوادگی داریم و علاوه بر اون، رفیق هم زیاد داشتم و دارم...
ممنونم ازت رفیق جان! اگه شما هم دوست داشتی، حتما ندا بده تا این کتاب رو بفرستم برات.
منم دقیقا خیلی دوست دارم که به یه کتابدوست کتاب برسونم

لطف نبود و خوشحالم که حس کردین تعارف هم نبوده... چون واقعا نبوده...
کمتر از چیزی که فکرش رو کنید عادت به تعارفات دارم .
چقدر جالب ...امیدوارم با نیک های گیلان ، یا گیلک های نیک برخورد داشته باشین همیشه و حستون به اینجای ایران مثبت باقی بمونه ...
لطف دارید واقعا ... واقعا سپاسگزارم :) گل ...

مجید مویدی 1394/03/15 ساعت 00:04

یکی دیگه از همین دوستان وبلاگیِ خوب، همین یک ماه پیش تعریفش رو کرد این رمان رو.... گفت به خوندنش میرزه.حالا که شما هم تایید کردی، حتما همین طوره.
+ تصمیم دارم در اولین فرصت، پیداش کنم و بخونمش.
+ این پست و پستِ بعدیت، منو یادِ کتابِ "فراتر از بودن" انداخت مِگهان جان... نمیدونم خوندیش یا نه.
+ در واقع این کتاب، یه جور نامه‎ست(نامه‎ی عاشقانه)، که "کریستین بوبن" نویسنده‎ی کتاب، برای خانمش که جهان رو ترک کرده نوشته. من دوست دارم این کتاب رو.
+ کلا نوشته‎های بوبن، تو فضاهای لطیف و عرفانیه... البته نه از این لطیف‎های الکی خوش؛ بلکه میفهمه داره چی میگه

:) چقدر خوب ...
آدرس بدید براتون بفرستم مجید جان(آقا رو حذف کردم به سختی) ! برای کتاب خون ها کتاب فرستادن خیلی لذت داره ...
باید بخونمش حتما ... من عاشق نامه هام می دونید ؟ اصلا برای همینم مکاتبه ای جانم رو اینقدر دوست دارم !
+ شدیدا ممنونم از پیشنهادت :)

Rima 1394/03/14 ساعت 21:57 http://dailytalk.blog.ir

خوشحالم که دوستی داری که حرفاش اینقد بهت حس خوبی میده
منو یاد دوست مکاتبه ای سالهای دورم انداختی
اسمش روبین بود و ساعتها میتونستیم در مورد هر چیزی صحبت کنیم
حس خوبت همیشگی باشه

من دوست خارجی هم دارم !
اما این مورد یک مورد خاص ایرانیه که من واقعا از نوشتن براش و خوندن نوشته هاش انرژی و آرامش می گیرم

آویشن 1394/03/14 ساعت 19:56 http://dittany.blogsky.com

آخ جون.الان کلی ذوق کردم واسه خودم

ذوق کن ذوق کردن خیلی خیلی خوب است.

آویشن 1394/03/14 ساعت 17:59 http://dittany.blogsky.com

اگه به حساب پررو بودنم نمیزاری میشه تو قرارمون این کتاب و بیاری؟
بدجوری جذبش شدم

چه پر رو بازی ای ؟!
اصلا و ابدا قابلت رو نداره چشم حتما این کارو می کنم:)

سپیده 1394/03/14 ساعت 14:57

کمی بیشتر ازانچه ک گفته شد عاشقم..همان فدر بیخیال ..همان قدر خوش
اما قطعا او به اندازه من دلتنگ نیست

خدا را شکر :)

اسم کتاب شنیدم اما قسمت نشده که بخونم این کتاب را

ارزش خواندن را دارد :)

+ سه ساعت شاید وقتت را بگیرد همش !

سپیده 1394/03/14 ساعت 12:19

اون توصیفاتو ک خوندم دیدم چقد زیاد شبیه زندگیم..

و تو هم همینقدر عاشقی ؟ همین قدر بی خیال ؟ همین قدر خوش ؟
خوش بحالت : )

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد