مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

در دنیای تو ساعت چند است ؟ هان ؟!

باید کمی بنویسم از لحظه هام ... 

نوشته بودم رفتم سینما و فیلم رو دیدم ! چوپان دیده بود و دلخور شده بود. آرزو کرده بودم که ای کاااش اصلا نمی گفتم و یک بار دیگه همراهش می رفتم سینما اما من آدمش نیستم ! من بلد نیستم چیزی رو مخفی کنم ... از بدترین و تاریک ترین نقطه های زندگیمم اگر بپرسن میگم این که چیزی نیست ... 

دلخور شد براش توضیح دادم که مجبور شدم ، گفت قهره و دیر تر که دلخوریش رفع شد تماس می گیره. 

خدا رو شکر دل گنده نیست و زود آشتی کرد و قول گرفت با هم بریم که فرداش رو ست کردیم . 

شاخ غول شکست و ما راهی سینما شدیم . باز با تاخیر رسیدم. البته درست با شروع فیلم ورود کردیم به سینما ! دخترک زحمت خرید بلیط رو کشیده بود... 

تمام فیلم دو تایی عشق کردیم و یه جای فیلم بود که لیلا حاتمی می پرسید اینجا همه انقدر از هم خبر دارن ؟! و مرد رشتی روبروش میگفت آره! من شروع کردم به نق نق که بابا دیگه هیچی این خبرام نیست حالااا رشت کجا اینطوره؟! چوپان برگشت نگاهم کرد عاقل اندر سفیهانه و گفت مگی !!!وبلاگت ... و من لالمونی گرفتم در لحظه و یادم اومد چقدر ماجرای آشنایی از همینجا پیش اومده برام:)) . فیلم که تموم شد گفتم ارزش دو بار دیدن داشت به نظرم ...یک آن تو اون تاریکی دیدم چوپان فرشته تبدیل به ومپایر شده یا به نوعی گرگینه و قصد خوردنم رو کرده!!! :| 

که راستشو بگو این چندمین بارته که میای این فیلمو ؟! رسما می خواست قورتم بده و منم تو این شرایط که کسی بخواد ازم اعتراف بگیره خنده م میگیره ضعف رفته بودم از خنده و اصلا نمی تونستم جواب بدم !!! تو این شرایط من همیشه انقدر خنده م می گیره و می خندم که طرف عمرا حرفم رو باور کنه. 

خلاصه باور کرد که دومین بارم بوده و سومین بار نبوده! و به خیر گذشت تو راه که می اومدیم یه آن از ذهنم گذشت نکنه فاطمه رو ببینیم !!! و 5 دقیقه نگذشته بود که دیدیمش و جریان من قهرمو باید با هم بریم سینما و اینا تکرار شد! چوپان شاهده یعنی نزدیک بود موهامو بکنه از حرص که براش وقت ندارم و با دوستای دیگم بیرونم!!! و هی میگفت من گفتم نگم بهت حرف سینما رو تو داری درس می خونی و هوایی میشی ... 

خلاصه یه مسیرو طی کردیم که چوپان رو هدایت کنم به سمت دوست دیگه ش ... خیابون شلوغ بود و نذری شربت و شیرینی ... اصلا حال خوب کنی بود حال و هواش! و یه مسیر نسبتا بلندی رو پیاده طی کردیم ... گفتم چوپان خوبه سارا و آرمین و ببینیم حالا !!! که رسیدیم به مقصد همون دم سارا رو هم دیدیم:| دیگه کم کم داشتیم نگران می شدیم:))) و خدا شاهده چوپان بیشتر از من شوکه شده بود!!! 

شانس آوردم سارا آبرو داری کرد و نق نزد البته که اومدم خونه اس ام اسی حالم رو گرفت :-" ! 

خلاصه مونده بودم اگه 4 قدم دیگه هم راه بریم دوتایی کیا رو می بینیم و کار رسیده بود به اینجا که ممکنه فیلم هندی طور!!! دوست مکاتبه ای رو ببینیم :))) 

یا موارد خاص تر حتی :)) 

+ امروز هم باید ثبت شه که از تهران مهمون اومد برامون کاملا غیر منتظره و سرزده ... باید ثبت شه که چقدر من صبورم که با کلی مهمون نشستم و سعی می کنم محیط فانی براشون ایجاد کنم . 

+ خب تهرونی های عزیزم درسته مسافت کمه و 3 4 ساعت راهیی نیست ولی یه سوالی بپرسین صابخونه میل به 4 روز پذیرایی ازتون رو داره اصلا :| ¿ 

+ بهم خوش میگذره با مهمون همیشه ی خدا !!! فقط به بابالنگ دراز قول داده بودم درس بخونم که زدم زیرش :(

نظرات 11 + ارسال نظر

مگه میشه رفیق نازم رو فراموش کنم ,اولین کاری که کردم این بود که ادرس جدیدم رو برات بذارم عزیز دلم ,همیشه به یادتم :)

حامد 1394/03/14 ساعت 01:57

خانوم مگهان چرا جواب منو تو یاهو نمیدی؟

راستش من زمانم اونقدر نیست که بخوام چت کنم و البته دلیل محکم تر دیگه ای هم دارم که ترجیح میدم اصلا چت نکنم .
مگر اینکه دوستان رو بشناسم . اگر وبلاگ دارید آدرس بذارید و منم جواب میدم :)

آویشن 1394/03/14 ساعت 00:44

میشه نهنگ عنبر و با هم بریم ببینیم
امیدوارم فقط دوستان گلت مثل چوپان ازم شاکی نشن

الان من گفتم اوضاع خییییلی خیطه و فاطمه به خونم تشنه ست هوم :| ¿
از دست تو آویش ... !
مجبورم فعلا اوضاع مهمون ها رو سامون بدم که مدام میگن بریم اینجا و اونجا
و بعدتر به فاطمه برسونم که واقعا ممکنه طلاقم بده اگه بفهمه با کسی جز خودش رفتم سینما !!!:|

آویشن 1394/03/14 ساعت 00:41 http://dittany.blogsky.com

کلا دوستان تهرانی به ما گیلانیا بیش از اندازه لطف دارن.هر تعطیلاتی که پیش میاد زود راهی گیلان میشن.
فقطم رشت نیست.چون رشت اگه بیان باید برن خونه کسی یا هتل و نمیتونن به حالت کمپینگ بمونن .ولی شهرای دیگه مثل لاهیجان ماشالا تو سطح شهر فقط تهرونیا رو میشه دید اونم با تیپای تو خونه.
خب آخه دوست گرامی شما تو شهر خودتم میری فروشگاه با شلوارک میری؟نه مرگ من میری؟

چی کاااارشون داری بذاررر راحت باشن من انقددد عشق میکنم مساااافر میبینم:)))) !
مهمون برکته برکتتتتتت
حتی اگه پر رو باشه !!! :دی

آدرس جدید منه مگی جان :)

فاطیماااااااا...
چقدررر ممنونم و خوشحال ! تو چطور اینجا پیدات شد ؟!
واقعا مونده بودم چطور باید باهات در ارتباط باشم گل !

ایران برگر رو همون فروردین دیدم اما بقیه رو هنوز نه. منتظر گینس هستیم که نیومده هنوز اینجا

من فعلا نهنگ عنبرو دلم می خواد ببینم !
دوست مکاتبه ایم به چیزی بگه عالی یقینا عالیه !!!

سلام خاخور جان.
ما هم جدیدا در راستای ارتقای سطح فرهنگی و هنریمان تصمیم گرفتیم که فیلم های نسبتا خوبی که در سینما اکران میشه رو با دوستان برویم و به تماشا بپردازیم. اما از اول عید تا حالا در سینماهای عقب افتاده این خراب شده هنوز فیلم های ایرانبرگر و... که واسه شب عید بودن ؛‌رو پرده است.
مهمون حبیب خداست دیگه. خسته نباشید با مهمون داری. هرچند تا پایان تعطیلات کلی راه هست هنوز. تازه اولشه

سلام !
حتما برو آقا! خب ؟!
حتما... ایران برگر و رخ دیوانه مدتی طولانی اینجا هم رو پرده بودن !
این فیلم ارزش دیدن رو داشت به نظرم ...
لایت و ملایم بود و مناسب با احوالات شخص مگهان؛)
نهنگ عنبر هم قرار هست برم فقط کییی ؟! و با کی خودش بحثیه ! :| چند تا دوست شاکی دارم موندم با کدوم برنامه بچینم
راستی مهمون واقعا رحمته ! :)

سیمای 1394/03/13 ساعت 23:07

چه خوب که بهت خوش گذشته
مگی ما هم مهمون سرزده از تهران داریم و این منو عصبی کرده

بله دخترم خیلی خوب !

اوم ... من هر زمان دیگه ای جز حالا مهمون داشتم از هیجان و ذوق خودم رو خفه می کردم همشم بیرون بودم و گردش باهاشون ...
در آینده هم آرزومه خونه م این مدلی باشه همش درش باز...
ولی آخه وسط فشار امتحانا آخه :| ¿

Bluish 1394/03/13 ساعت 23:06 http://bluish.blogsky.com

مهمونای ما بیشتر مواقع تماس هم نمیگیرن!
انگار در کودکی درس کوکب خانومو خیلی میخوندن!

کوکب خانم مهربان بود خب ؟!
ولی ما نیستیم که !!! اینو کاش یاد می گرفتن اقلا ...

مهمونای شما محشرن واقعا :| همیشه یه بدتری هم هست اینه ها :|

غزال 1394/03/13 ساعت 22:03 http://yaldayeshab.blogsky.com

سلام مگهان خوشگلم خوبییی؟من اینمدت همییشه وبلاگتو میخوندم اما این خراب بودنه بلاگفا حالمو گرفته و حسه کامنت گذاشتنمو اساسی گرفته...دیگه ازش ناامید شدم:(
مگهان مهمونه ناگهانی اونم از شهر دیگه خیلی منو بدخلق میکنه
راستی واجب شد برمو این فیلمو ببینم

سلام عزیزکم !
من راستش حتی کمی نگرانتم بودم ... و نگران فاطیما حتی... و خیلی های دیگه
خوب کاری کردی که اسباب کشی کردی اینجا :)
خییییلی سخته البته بندگان خدا دیروز گفتن ولی خبری بود نپرسیدن بیایم یا نه ؟!
:(
شاید خوشت نیاد غزال نازنینم ... من به عنوان یک رشتی خوشم اومد ! ؛)

آنا 1394/03/13 ساعت 21:36 http://aamiin.blogsky.com/

یعنی نپرسیده خودشون را دعوت کردند؟

تماس گرفتن ولی خبری بود که ما فردا میایم !
دو روز پیش گفتن میایم و پشیمون شدن . باز دیروز خبر دادن و امروزم که اومدن ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد