مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

تو تو ! کیندر !


یکی از دوستانم پارتنرش رو ، در واقع همسر آینده ش رو تو اینترنت و اتفاقا از طریق وبلاگ ! پیدا کرده بود ... و حرف جالبی می زد و میگفت می دونی مگی ؟! 

فلانی برای من مثل تخم مرغ شانسی بود همه چیز اتفاق افتاد و بعد فهمیدم که شانسکی همه چیز خوب پیش اومده ! میشد همه چیزش بد باشه ! 

حالا شده حکایت من که اصلا قصد نداشتم دوست مکاتبه ای داشته باشم که خیلی از چیزامو براش بگم و خیییلی از مسایلش رو برام بگه ... و هیچ چیز رو انتخاب نکردم عجیب اینکه شانسم خوب بوده و قلم خوبی داره پس با کمال میل حرف هاش رو می خونم ! و عجیب تر اینکه بسیار معتقده و پایبند به اصول اخلاقی و اصلا لازم نیست نگران باشم حرفی خارج از محدوده بزنه ! 

دوست مکاتبه ای من با وجود وقت کمش ، یا بهتر بگم وقت خیلی خیلی کمش هر روز برام می نویسه ! زیاد هم می نویسه ... قطعا اگر وبلاگ نویس میشد وبلاگ نویس خوبی میشد ... من این شانس رو داشتم که حرف هاش رو که میشد تبدیل به پست در وبلاگ شه به صورت خصوصی تو ایمیلم دریافت کنم ! 

و هنوز علامت سوال بزرگی تو ذهنمه که این موجود از کجا سر و کله ش پیدا شد؟