مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

پس کو ؟



مگه نه اینکه یه روزی ، قرار بوده روزای خوب از راه برسه ؟

پس اون روزای خوب من کو ؟

پس کی میشه من از ته دل بخندم ؟ کی میشه با یه هیجان بزرگ به آرامش برسم ؟

× امروز ، بغض ، دل تنگی ، سردرگمی

× امشب ، من ، نارنجی و قطره های اشک ...

× اون روز خوب که مال منه سهم منه ، هیچ وقت نمیاد .

× من دلم سورپرایز می خواد یه چیزی که خیلی خوشحالم کنه ، کم دیگه با گذشتن هربار از اون کوچه ، اشک تو چشمای لعنتیم نشینه ...

کاش کسی واسه خوشحال کردنم ، کار بزرگی می کرد .