مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

بنانا اسپلیت :)))


به یکی از دوستان که سن و سال زیادی دارن میگم:وقتی بااوشونم همه چیزخیلی جالبه.فکرکنم خیلی دوسش دارم!
میگن یه دختر وقتی میتونه ادعاکنه یدختر دیگه رو خیلی دوسداره که بتونه تو تصورش اونو هووی خودش حساب کنه ولی بازم همونقد دوسش داشته باشه!!!!!
میگم چه استدلالی بود الان؟
میخندن میگه اینجوریه دیگه!تجربمه دخترجان
بعدش تو فکرفرو میرم!خودم رو با اون تصور میکنم که هووی همیم : )))))) ریسه میرم از خنده و دلم برای اون موجود نر بدبخت کباب میشه :دی

+من خودمم نمیدونم چه حسی دارم از نوشتن تو وبلاگ یکنفر دیگه.ولی بعد اینکه نوشتمش دیدم رعایت چیزیرو نکردم!انگار تو وب خودم مینویسم.یه مقدار زیادی هم شخصی شد.ولی دوسندارم حذفشون کنم.شما اگر علاقه مندید فقط درمورد بخشهایی که مربوط به مگهان هست بخونید.نوشته های بلد رو بخونید کفایت میکنه و حوصلتون کمتر سرمیره!


+ در مورد عکس فعلا به توافق مشترک نرسیدیم! بعدا اضاف می گردد.

اما فعلا این دو عکس که یکی نمای توپوگرافی! ودیگری طرح شماتیک آدرس دهی اینجانب هست رو برای خلوت نبودن میذارم!





 این هم عکس

 
با صلام و عرض ادب!


وقتی جدا از همیم دوتا دختر موقر متین سنگین باشخصیت و غیره هستیم (بعله اینجوریاست.هیچم من مره قوربان نیستم!) اما تاااااااا بهم میرسیم عین جن زده ها مدام درحال خندیدنیم و کاملا بی شخصیت :دی جوری که نشستن استاد تمام یه دانشگاه باکلاس!کنار دستمون تو یکی از رستورانای خوب شهرم هیچ تاثیری رومون نداره! یادم که میاد خجالت میکشم!میگم اگر خودم تنها بودم عمرا اونقد نمیخندیدم! اونقد شلخته ناهار نمیخوردم.اونقد پیانیسترو مسخره نمیکردم! اونقد خوش نمی گذشت تو اون جای خشک و رسمی :پی


آخرین دیدار ما شیرین نبود! ومن تردید داشتم که به این زودی ملاقات دوباره درست باشه.اما وقتی پریشونیشو دیدم از مسائل خصوصی خودش تو وبلاگ حس کردم شاید یه لایت تریپ نصف روزه برای هردومون خوب باشه. پیشنهادشو دادمو ( مدیونید اگر فکرکنید 2دقیقه فکرکرده باشه و بعد گفته باشه بریم :| ) یه ثانیه بعد اسمس داد واااای بریم!مگه فردا بود قرار؟ :))))))


من کلا این دوهفته خیلی شلوغ بودم ( :پی) ثمرشم قرار بود فردا توی جلسه دفاع یکی از عزیزترین آدمهای زندگیم ببینم.برنامم به این ترتیب بود (صبح بیمارستان-ظهر دفاع-عصروغروب مگهان!) 


برنامه تا ظهر درست پیش رفت که دیدم خوبه مگهانم  تو جلسه دفاع باشه.و مجددا مدیونید اگر بازم گمان ببرید که اسمسی که دادمو گفتم نیم ساعت بعد پشت پارک شهر باش دفاع اونجاست، مگهان 45 دقیقه بعد با  یه مینی دسته گل خوشگل وسط دفاع نیومده باشه و تو ردیف اساتید ننشسته باشه:)))))


دفاع تموم شد و نتیجه دوهفته تلاش من و عشقم شد 19.25 و کلییییییی کیف کردیم( البته پایان نامه 1سال کارش طول کشیدها!من دوهفته آخر درگیر شدم) .


قرارشد  ناهار ب اتفاق یک استاد تپل و بانمک (مگهان بازم یادم رفت اسمشونو بپرسم :)) ) که از استادای رده بالای دانشگاه هم بودن بریم رستوران. به این نتیجه میرسیم که عملا مسافرت دونفری ما کنسل شد :دی با مگهان رفتیم نماز خونه دانشگاه نمازشو بخونه وبماند چقد حرکات فجیع انجام دادیمو چه سلفیایی که نگرفتیم اونجا.


راننده ماشین حاوی استاد من بودم و راننده ماشین حاوی سبد گل و خواهرم، مگهان!استاده کلی از دست فرمون من تعریف کردو هی میگفت این خانوم جوان سن کمی دارن ولی دست فرمونشون خیلی خوبه( در همین لحظه من شیک و مجلسی چراغ قرمز خیابون معلمو رد کردم.استاده گفتن میخواستم بهت 20 بدم ببین کردیش 19! اینجور آدم خودضایع کنی هستم من) 


خلاااااااصه رسیدیم و یک میز 6نفری رزرو شده بود دقیقا پشت سر جناب  پیانو!
بماند که مگهان از لحظه ورود چسبیده بود از خجالت به من.گویا چندشب پیش همینجا با تولدت مبارک پرچم شده بود و همه میشناختنش لبخند معنی  دار میزدن :دی
نشستن ما کنار هم همانا و شروع کرکر خنده رفتنهای ریزمون همانا.انقد مگهان با عکس گرفتنای یواشکیش منو از خنده روده بر کرده بود که جمله استاد پاش هیچ بود (رو به جمع فرمودن این دوغ ها ایرانی ان انگار :| )
جوجه ترش مشترکی سفارش دادیم و یک عدد پلو! که همون هام اضافی آمدن.نکه تو رژیم باشیما.انقد مسخره بازی درمیاوردیم اصن وقت نشد بخوریم!!!
استاده یک پرس سوپ قارچ میل نموندن و خودشون رو لوس کردن که میرزا هم میخوام! بعدشم جوجشونو تا نصف خوردن تازه میگن نمیدونم انیجا پرسهاشون پرپیمونه یا من کم خوراک شدم! :|


من کلا سخنان گهربار استاد عزیز رو فاکتور میگیرم فقط خداروحشونو شاد کنه خیلی بانمک بودن، اصن مردها که به اون سن میرسن کلا بانمک میشن! و چون جسارتشونم بیشتر میشه راحت با هرچیزی شوخی میکنن و خب بیشک طرف مقابل هم بخودش نمیگیره و خوش میگذره! (یاد کتاب دلبرکان غمگین من افتادم! البته نام کتاب رو اسلامی گفتم! یه بخشی از کتاب نوشته بود منشیهای دفتر مجله برای تولد 90سالگی پیرمرد زیرشلواری هایی منقش به طرح لب خریده بودن! و براشون نوشته بودن میتونیم موقع تعویضشم کمکتون کنیم :)))) پیرمرد هم یکی از مزایای 90سالگیو درین چیزهاش میدونستن-البته این استاد گرامی خیلی جوون تر از این جرفها بودن ))
بگذریم!
همه چیز طوری شد که دیگه من بیام تو ماشین مگهان و ماشین خودمون بسپرم به خاخور... هوس نوشیدنی کردیم! و دقیقا چراغ قرمز خاطره ها جایی بود که ازش آب هویج خریدیم ...
و دقیقا جایی هم بود که فهمیدم اسم دیگه ی شیرموز چی هست :دی (مگهان یادم داد البته ولی بخاطر مسائل شرمو حیایی نمیتونم اینجا عنوانش کنم!)کلا امروز موز زیاد تو قرارمون دیدیم!نمونش یه عده مشنگی که موزاشونو پوست گرفته بودنو جلوی در دانشگاه داشتن سلفی میگیرفتن!قشنگم فهمیدن که ما مسخرشون کردیم.
کار به جایی رسیده دوتا جوجه (منومگهان) 6تا پسر گنده رو طوری مسخره کنیم که بفهمن!هیچم خجالت نکشیم:|


حالا تو راه! (مقصد آرامگاه عزیزجون من بود برای گذاشتن سبد گل ... :( ) انواعععع و اقسام متلک ها! تعظیم ها! راهنمایی ها! پیشنهاد خریدو فروش ماشین! دریافت کردیم.خداشاهده ما سرمون کاملا به کار خودمون گرم بود و انقد صحبت میکردیم که اصن وقت شیطنت نداشتیم


( من بشخصه اگر تنها پشت فرمون باشم برج زهرمارم! تو ماشین دوستامم همینطور.طوریکه میگن عقب بشین انقد با خشانتی سوژه هارو میپرونی :| .مگهانم همینطوریه.تازه ما مقنعه سرمون بود و آرایشم نداشتیم.اما از مامورین راهنمایی و رانندگی بگیر تا اسپندیای 4راه ما رو مورد انواع لبخند چشمک و غیره خودشون قرار میدادن !)


یه ماموره جالب بود دید ما تو ترافیکیم داشت میگفت میخواید برید فلسطین؟خیلی اونور ترافیکه ها ازینجا برید.بعد من پشت سرمونو دیدم یه جماعتی تو ترافیکن عجیب بود که دغدغش ما هستیم:)))) ولش میکردی میخواست بیاد بشینه تو ماشین مارو تا مقصد راهنمایی کنه :))))
خلاصه که تو راه واقعا خوش گذشت.ترافیک سرجاش.آدرس دادنای من هم راهو طولانی تر کرد.راستش گرم صحبت بودیم منم گیج میزدم.صحبت از دنیای خودمون همیشه جذاب تره.وقتی از نت و بچه های وبلاگ حرف میزنیم انگار میریم تو دنیای خودمون.که خیلی آرومو خوبه.
معمولا اولین صحبتهامون حول نظراتی که به دیدار قبلیمون مربوطه میچرخه و اونارو تحلیل میکنیم.خصوصا این سری که کلی انتقادات از من شده بود :)))
اینسری  درمورد یکی از دوستان وبلاگی صحبت میکردیم که هردومون باهاشون آشنا هستیم،البته مگهان بیشتر.و هردو نظراتشونو درمورد پستها و رفتارها قابل تامل میدونیم.چندین باری که مگهان از تحلیلات ایشون گفت درمورد اتفاق خاریمام راجب من و خودش متوجه  شدم نگاه چندبعدی دارن و این برام حس خوشایندی داشت.واجب شد برم وبلاگشونم بخونم:)


راستی سری بعد اگر جور بشه .ساراهم با ما میاد! من عین واکنش مگهانو بهش انتقال دادم ( سعی نکردم چیزیو درست کنم که من خرابش نکرده بودم!) بعد ازینکه سارارو شناخت و گفت همونی که خوشگل بود؟ وقتی اینو به سارا گفتم کلی ذوق کرد . گفت منم میخوام ببینمش:)
 آدما وقتی باهم رو بازی کنن خیلی از مسائل حل میشه.البته نمیگم این همیشه صدق میکنه.اما برای کسایی که منظور یا قصد بدی ندارن اینجوره.
یک نفر دیگه هم که دوسدارم به لیست وبلاگهای مورد علاقم اضافه کنم جناب عمو هستن.بار اول لیلیت بانو ایشونو بهم معرفی کردن دیروزم مگهان.البته وبلاگ ایشون میرفتم گه گداری.اما دنبال کردن سریالی خیر.


بطرز عجیبی اعتقاد دارم آتیش تند زود به خاکستر میشینه.درمورد عشق هم همین احساسو دارم و دوستی. سری پیش گمان میکردم به خاکستر نزدیک شدیم!اما اینبار دیدم نچ.اون فقط کاهش شعله بود! برای مداوم روشن ماندن.خداروشکر
:)
آدمها گاهی حواسشون نیست. ونمیتونه هم باشه! داشتم این پست رو از نگاه بقیه  نگاه میکردم. کمبودهای بقیه و کمبودهای خودم.اومدم سانسورش کنم بعضی جاهارو چه از لحاظ فرهنگی چه اقتصادی چه مذهبی.ولی منصرف شدم.با اینکه انتقادات سری پیش رو دیدم.دیدم من همینم که هستم.و اینی که هستم رو با تمام بدیایی که شاید دیگرون ببین دوسش دارم.
ولی دوس ندارم بدیای که دارم به بقیه ضربه بزنه خصوصا دوستانم وخصوصا مگهان.بازم خوشحال میشم که اون بدیهارو انتقال بدید.حتا خصوصی به مگهان.ممنونم


چوپان

 
 

نظرات 11 + ارسال نظر
سپیده 1393/12/23 ساعت 10:42

بلهه
یکیییی ..


شوخی کردم !
ابروهای من پهنه خیلی این ابرو گشنگه ابروی خانم چوپانه

رهگذر 1393/12/23 ساعت 10:14

شاید انقدر داشتی که باورت نمیشه شال تی تی و شلوار اون مارک و تی شرت این مارک چیزایی هستن که پولدارا میتونن بخرن
من میگم تو نپی خای جار بزنی پولداری ولی نمیفهمی اینایی که میگی گرونه و باید محتاط ازش حرف بزنی که دل من خواننده نخواد.
تو دختر شادی هستی و دوست داری از داشته های گرونت بگی اون بار که از عطر حرف زدی دوستات همه اومدن هزارتا عطر گرون نام بردن افروز علیرضا و خیلیها
تو اگر به فکر مردم باشی پستی نمی نویسی که اسم عطر ها توش برده بشه که دل هزاران نفر بشکنه با نداشتنش


شلوار کدوم مارک ؟!!؟!؟!؟! من گفتم شلوار مارک فلان خریدم ؟!
یا تی شرت اون یکی مارک ؟! کدوم بگید ببینم آخه !
من تو تبلیغات تلویزیونی همیشه نگاه می کنم زندگی های انچنانی باغچه و .... نشون میدم میگم نکنه مردم دلشون بخواد ولی گویا کسی نمی خواد اون وقت من میگم شال تی تی ممکنه کسی بخواد ؟ شال تی تی با بقیه شال ها فاصله ی قیمتی نداره اصلا
دوستام دوس دارن عطرای خوب بزنن ... با اسم عطر ملت دلشون می شکنه ؟
خدای من ....... :|

سپیده 1393/12/23 ساعت 09:13

ی ابرو معلومه تو عکس چ فرم قشنگی داره

ابروهای ما هردوووو گشنگه !!!:))

امین 1393/12/23 ساعت 03:21

با این عکست که گذاشتی , این چیه خو

من نذاشتم خانم محترم چوپان گذاشتن !

مگهان 1393/12/23 ساعت 02:14

امشب خیلی خسته و حال بدم گویا !!! الان دیدم نوشتم دستمه
دست من کجاش انقدررر زشته آخه :| ¿ :)))
من شرمنده ام!

چوپان 1393/12/22 ساعت 20:58

خواهر اون دست منه!
دیگه دست خودتو منو نمیتونی تشخیص بدی؟
.
تازه من به مامانمم گفتم!دیروز داشتم موز میل میکردم هی میخندیدم مامانم گفتن چیه خب؟؟؟زعفرونیه؟
گفتم نه حرف مگهان یادم میاد
ایشونم کلی خندیدن

از مگهان به چوپان ! 1393/12/22 ساعت 20:13


اول اینکه خانوم محترم چوپان ! از دست تو ! توضیح میدادی حالا که شونصد جور توپوگرافی و فلان و بهمان گذاشتی اینجا !!! که چند دور تو اون ترافیک آدرس غلط دادی و چند جور منو پیچوندی ! من بینوا هم که نا وارددد !!!
حالا از اینا گذشته ! مورد بعدی بر می گرده به اون که با حیا بودن شما که اشاره به نام دیگه ی شیر موز نکردی ! بنده معتقدم رفقا الان خیلی فکرای بدتری ممکنه بکنن واقعاً اسمش بده حالااا :)))؟!
باز یاد چیزی افتادم میام نظر میدم

دوستیتون برقرار

ممنون عزیزکم !

چوپان 1393/12/22 ساعت 14:09

بر منکرش نعلت مامان جون!
ولی اگر هم تورو هم بابارو باهم نفله کردم دیگه عواقبش پای خودت
.
الان ملت میان میگن اه اه این دوتا چقد لوسن

وای :|
واقعاً لوس شد ماجرا چوپان شوتصد تا کامنت دارم درباره پستت تازشم :)))

چوپان 1393/12/22 ساعت 12:35

http://i.epvpimg.com/Vb7Rb.jpg
یه میکس فوتوی! 007 ای ساختم
اگر دوسداشتی اینو استفاده کن
نداشتی این کامنت تایید نکن :D

بنده خییییلی زیبا هستم تو عکسا مچکرممم :))) اون عکس که عین میمون هستم و بسیوووور زشت خیلی خیلییی دوس دارممم !!! اونی که بالا رو نیگا می کنم و آب هویج دستمه :)))

چوپان 1393/12/22 ساعت 11:51

اون یکی از عزیزترین افراد زندگیم و عشقم که گفتم!
خاله ی من هستن
که به مبارکی خاله ی مگهانم شدن
حسودی
.
اصن یخ رد بهشت دلاریو دوسنداشتم! :D

من اصلاً شککک نداشتم که خاله خانم بودن :)))
من خودم کافی هستم واسه نفله کردن یک مرد !!! تو اضافه ای می تونی بچه م باشی نهایتا :)))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد