یه ربع پیش بابا اومد خونه، گفتیم ما میریم دنبال داداش و از اون ور میریم خرید لباس و یه کم مغازه گردی ... خیلی خوشحاااال و خندون گفت غلط کردین !
بدون من ؟! منم میام !!!گفتیم خسته ای خب ! مامان اصرار که استراحت کن گفت دووووس دارم خب با شما باشم !!!!! هیچی دیگه ... قراره بریم بیرون برامون خرید یلدا کنه:))
خدایا همه ی خونواده ها رو حفظ کنننن !!! : )
--
اون شب بارسا و شام دور همی اینقدررر به هممون خوش گذشت که خدا می دونه : ) تازه دوستامونم دیدیم و رستوران کلا به هم ریخته بود:-)))
حساااابی رشتی بازی شده بود : ))) بلند بلند احوااال پرسی بابا شرمنده شده بود هی می گفت هیسسس :-)))))
--
نع ! من نمی خوام امشبم رازقی باشم خب :)))))آخر هفته ی خیلی خووووبی داشته باشید . خوش و خرم باشید . خوشحال باشید که هیچ مشکلی ، موندگار نیست ! : )