اومدم اینجا بنویسم من اومدم پیش استادم، فک کردم تنهاست اما با ٧ تا آقاى محترم نشسته بودن کار مى کردن
تا سر حد مرگ معذب شدم! ولى کم کم یخم وا شد و نشستم پیششون و باهاشون همکارى رو شروع کردم:))) واقعا خانومایى که سر کار نمیرن خیلى متفاوت از خانومایى نیستن که سر کار میرن؟ خصوصا تو محیطاى مردونه؟
خب برم استادم صدام مى کنه!!!
تکمیلتر کنم.و اون خانمهایی که توی محیط مختلط کار میکنن خیلی متفاوتترن.
بشدت قبول دارم:-)
یک کامنت دیگه میخاستم بزارم ولی اینجا میزارم:
خوشحالم برات..فک میکنم خوبه حالت:-)
هوم موافقم...
اضافه کنم شاید اگه خودم آقا بودم سختم بود همسرم بخواد با مردا سر و کله بزنه(از نظر غیرت و اینا نمیگما)
اوم، نل... من خیلی وقته خوبم، یه مشکلی برای زندگیم پیش اومد که هنوز اثراتش هست! فقط سعی کردم بهش بی محلی کنم
واقعا خانومایى که سر کار نمیرن خیلى متفاوت از خانومایى نیستن که سر کار میرن؟
سلام. میشه درمورد جمله بالا یکم توضیح بدی؟
سلام
توضیحش سخته:دى
فقط همینقدر بگم من دو سال پیش که با استادم اشنا نشده بودم و تو یه مکان صنعتى مشغول به کار نشده بودم اصلا اینقدر راحت نمیتونستم با اقایون ارتباط بر قرار کنم.
مگی واقعا سخته
من حتی میرم پیش استادم دانشجوهای دکتراش هستن خجالت می کشم ...
:دى
من کمتر اینجوریم البته
نشست وبرخاست با اقایون خیلی سخته حتما من خانه دارم و خیلی معذبم فکر کنم تو اینطوری نیستی مگه نه؟
خیلى هم سخت نیست، بستگى داره کارت چقدر وابسته به اقایون باشه... مدام با هم بودن آدما رو با هم راحت میکنه:)