مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

از این روزایى که وقت نمى کنى حتى دو دقه یه جا بشینى:دى

٢٤ ساعت گذشته به طرز غیر قابل باورى کار ریخت سرم، اونقدر که همش ١.٥ ساعت خوابیدم و اومدم دانشگاه... 

به ٦استاد زنگ زدم، بله، به ٦تا استاد! باور کردنى نیست، منى که به استاد خودمم سختمه زنگ بزنم ناچااار بودم به اون همه آدم زنگ بزنم براى هماهنگى یه کار کوچیک و ازشون بخوام همکارى کنن... جالب اینجاست که همه با روى خوش جواب دادن و گفتن ابدا مزاحم نیستم و دو تاشون دعوتم کردن برم دفترشون و حضورى در این رابطه صحبت کنیم!!! 

الانم تو کتابخونه نشستم کنار دست یکى از استادیاراى محترم دارم رمان مى خونم و هیچم معذب نیستم، هیچ


+ دیروز لا به لاى اووون همه کار وفا کردم به عهدم و ٥٠ صفحه از کتابمو خوندم، آخیششش

نظرات 1 + ارسال نظر

آفرین. بهترین کار رو کردی

:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد