بچه ها، من اعتراف می کنم که اینجا هیچی از اتفاق هایی که برای زندگی پاطمه دوست چندین و چند ساله م افتاده ننوشتم. پاطمه داره عروس میشه و من به شدت احساس می کنم داره به بدبختی نزدیک میشه... به خودش که نمیگم، باهاش خوشحالم واقعا چون خودش خوشحاله، ولی معنای تاهل دقیقا تو ذهنم شده بدبختی(!) و یا بهتره بگم ناکامی و عقب موندگی، نمی دونم دلیلش چیه و اصلا از کجا اینقدر دیدم به تاهل منفی شد. یک بار به مامان حسمو گفتم که گفت خییییلی غصه خورد و خیلی نگرانم شد. خیلی...
مهم نیست، همین که بلدم جلوی هر اتفاق اینجوری رو برای خودم بگیرم کافیه فعلا... اقلا مثل اکثر هم سن و سالام نیستم و تکلیفم با خودم روشنه! بله ^-^
خوب، پاطمه از رشت میره، همون پاطمه ای که قسممم می خورد من یه روزی از رشت که نه، حتی از ایران هم میرم و هزاران شرط با هزاران کس بسته احتمالا که من میرم، حالا خودش داره میره
هاها... اون آیکون پوزخند من کووو؟
داشتم هدیهی مگی رو میخوندم یاد شما افتادم
به هم مرتبطن نام شما و این داستان؟
https://en.wikipedia.org/wiki/The_Gift_of_the_Magi
نه نخوندمش، حتی اسمش هم نشنیده بودم.
من اسمم رو از کتاب پرنده ی خارزار انتخاب کردم:)
اقا یه سوال
پاطمه یعنی چی ؟؟ .تا حالا نشنیده بودم.... خیلی جالبه ...
خوشبخت شن الهی
میخوام با سمندون بیام خواستگاریت
من به فاطمه به زبان کودکانه ی خودم میگم پاطمه و اونم خیلی دوس داره این مدل صدا کردنمو:)
الهی آمین همه خوشبخت باشن مجرد و متاهل... تاکید روی تجرد؛)
با سمندون با شازده با هرکی بیاین فرقی نداره خواهر؛) جواب یکیه
آخه اینقدر دید منفی؟ بدبختی؟ :))) ای بابا!
:|